📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 51 #هادی_دلها
الحمدالله دور حرم خیلی امن بود با بهار راه میرفتیم از حسین شهدای دیگه حرف میزدیم
-بهار😢 حسین چقدر اینجاها راه رفته
بهار: خداشکر خیلی آروم تر شدی
-کاش یه فیلم بود ازش میدیدم
محسن :خانم عطایی فر ببخشید صداتون ناخودآگاه شنیدم
من یه فیلم از حسین دارم روزی که اومدیم حرم وداع
ازش دارم
-میشه ببینمش
محسن :بله
بهار:ببخشید مامان داره منو صدا میکنه
-بهار کجا میری عه
بهار نامرد بد بدی منو با آقای چگینی تنها گذاشت
محسن: خانم عطائی فر میدونم درست نیست نه مکانش نه اینکه خودم بیان کنم
ولی اگه اجازه میدید با خانواده برای امر خیر مزاحمتون بشیم
چند دقیقه سکوت کردم بعد گفتم هرچی خانواده بگن ببخشید
وقتی رسیدم پیش بهار صورتم قرمز بود
بهار: خخخ مبارک باشه
یه مشت زدم به شانه اش 👊 گفتم :خیلی نامردی بهار
وای گوشیش موند دستم 😣
بهار:خخخخ ببر بده بهش 😁
بدوووو😁
-وای نه من روم نمیشه
عصری رفتیم مقبره حجر بن عدی دیدیم
همون جایی که داعش برای اینکه نشان دادن شجره خبیثه است هتک حرمت کرد
اینجا همون جایی که وقتی هتک حرمت خون هزاران شیعه و محب علی به جوش اومد مثل #شهید_مهدی_قاضی_خانی
که بااین اتفاق راهی سوریه شد و از حرم بی بی زینب دفاع کرد
چون خان طومان هنوز کاملا پاکسازی نشده ما از دور مقتل عزیزانمان دیدیم چقدر از فاصله دور جیغ زدم گریه کردم نحوه خوندم برای عزیزدلم
سفر شام تمام شد و من حالا خیلی میدونم عزیزدلم چرا دل کند رفت
وقتی رسیدیم کارت عروسی عطیه اومد
عطیه من داشت عروس میشد
#ادامه_دارد
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 52 #هادی_دلها
&راوی عطیه
روبروی آینه نشسته بودم ب خودم نگه میکردم
موهای بلوند شده ،لباس عروس
صدای گوشی بلند شد سید بود
سید:سلام عروس نازم
-سلام آقای داماد من کجای؟
عروس خسته شد
سید: نیم ساعت دیگه پشتم نازگلم
کتم پوشیدم
به یک سال و سه ماه پیش فکر میکردم زمانی که تو خواب ابراهیم هادی منو برد کربلای زمان اباعبدالله
اونجا که دیدم بی بی زینب حسین ،عباس ،علی اکبر داد ولی چادرش نداد محجبه شدم
ب حال برگشتم شنلم پوشیدم
-خانم ارایشگر میشه کمکم کنید چادرم سر کنم
آرایشگر:حیف نیست این خوشگلی بذاری زیر چادر
-حیف اینکه ب جز شوهرم کس دیگه از این خوشگلی بهره ببره
سید که اومد منو با چادر دید سرش اورد زیر گوشم گفت : تمام دنیام ب پات میریزم
عاشقتم عطیه که عروس محجبه منی 😍❤️
دستم ب دست مرد غیرتمندم دادم سوار ماشین عروس شدیم
-سیدم
سید:وای عطیه رحم کن پشت فرمانم به جون خودت رحم کن خانم گلم
-خب ☹️باشه
میخاستم بگم بریم پیش شهید میردوستی و شهیدهادی
سید:محمد فدای لپ آویزانت بشه
چشم
خیلی حس خوبی بود با لباس عروس و کت شلوار دامادی رفتیم پیش شهدا
بهترین جای عروسیم اونجا بود که عطیه دوتا بلیط کربلا بهمون داد گفت هدیه از طرف حسین
یه جای من میخاستم سرخودانه زندگی کنم ولی شهدا ب حرمت دعای مادرم و لقمه حلال پدرم دستم گرفتم و هدایتم کردن
سید:خانم گلم به خونه خودت خوش اومدی عروس مادرم
#ادامه_دارد
نام نویسنده: بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 53 #هادی_دلها
دوروز از عروسیمون میگذره و امروز قراره ب سمت میعادگاه عاشقان کربلا پرواز کنیم
تو فرودگاه نشسته بودیم چشمم همش ب تابلو اعلانات پرواز بود
سید:بیا این آب هویج بخور انقدر زل زدی ب اون تابلو میترسم چشمات ضعیف میشه
-سید پس چرا اعلام نمیشه پرواز
سید:خانمم باید ی ۴۵دقیقه صبر کنی
یهو صدای تو سالن انتظار ۱
مسافرین محترم پرواز تهران-نجف لطفا ب سالن انتظار ۲ حرکت کنید
راه افتادم برم
یهو سید گفت :خیلی ممنون ک منو همین جا تو فرودگاه تهران جا گذاشتی
-ببخشید هول شدم 🙈
بالاخره سوار هواپیما شدیم تا هواپیما اوج گرفت سید دستم گرفت گفت : عطیه من از پنج سالگی سالی یکی دوبار به لطف خدا اومدم زیارت جدم ولی این بهترین سفرمه
خدا یه همسر بهم داد که شهدا عطیه اش کرد
-😊😊😊منم افتخار میکنم که عروس حضرت زهرا شدم
بعداز نیم ساعت در فرودگاه نجف ب زمین نشستیم
-سید الان باید چیکار کنم
سید: الان هیچی همراه بقیه میریم هتل
غسل زیارت میکنیم
بعد میریم ان شاالله زیارت حضرت امیر
دست ب دست سید وارد حرم حضرت علی (ع) شد
اشکام باهم مسابقه میدن روبروی صحن طلایی آقا زانوهام بغل کردم گفتم فقط شما میتونستید زندگیم یهو انقدر عوض کنید
سرم گذاشتم روی شونه محمد و به نوای مداحی که برای من و خودش میخوند گوش دادم
اینجا حرم اول مظلوم عالمه
مردی که در خیبر شکست ولی یک روزی برای از هم نپاچیدن اسلام سکوت کرد و انتقام همسر جوانش نگرفت
از روزی ک تغییر کردم میفهمم چقدر سخته برای یه مرد هر روز با قاتل همسرجوانش چشم به چشم بشه
اونم نه یه مرد عادی یک مرد مثل علی
دلم میخاد معتکف این بارگاه بشم ولی نمیشه
دوروز از اومدنمون بودمون در جوار علی بن ابیطالب میگذرد و من فقط دلم میخواد ساکن این سرزمین الهی باشم به قصد خوردن شام از حرم خارج میشیم که محمد میگه : عطیه جان فردا باید حداقل به نیت تبرکی هم شده یه چیزای برای مادرپدرمون خواهرحسین ،خانم رضایی بخریم
-محمد عاشق این اخلاقتم که هیچوقت اسم نامحرم ب زبونت نمیاری
سید:اینو پدرم یادم داد،
آخرین روز سفرمون فرستاد ما امروز چندساعتی بازار بودیم بعداز زیارت آخر ب سمت کوفه حرکت کردیم
و قراره از اونجا ب کربلا بریم
کوفه باید دید نمیتوان را توصیف کرد ،سوار اتوبوس برای کربلا دل و قلبم بی تاب دیدن کربلاست
بالاخره وارد کربلا میشویم
انگار خوابم منگ
#ادامه_دارد
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 54 #هادی_دلها
راهی حرم میشویم بین الحرمین تو بین الحرمین جیغ زدم گریه کردم
من یک بار با ابراهیم هادی اینجا آمدم
من میدانم در کربلا چه گذشت
من چادری شدم چون دیدم حتی تو اسارت میان گله گرگان حجاب زینب کبری تکانی نخورد
محمد:عطیه جان عزیزم حواست باشه تو عزاداریت صدات ب گوش نامحرم نخوره
دفعه دوم که رفتیم حرم خیلی آرومتر بود
محمد:خانمم ی خبر خوب بهت بدم
-چی شده ؟
محمد:محسن و خواهر حسین نامزد شدن
الانم رفتن مزار شهید دهقان
-وااااای خدا عزیزدلم
محمد:الان عزیزدلت کی بود ؟
خواهرحسین یا محسن
-عه سید اذیت نکن
کربلا در کربلا میماند
گر زینب نبود
و اهالی این سرزمین غافل میماندن اگر شهدا نبودن
#ادامه_دارد
نام نویسنده:بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره ششم 💖 📌 نام رمان 📝 هادی دلها 📝نویسنده: بانوی مینودری
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
بسم رب الشهدا
#قسمت 55 #هادی_دلها
دو روزی از عروسی عطیه میگذره و امروز دارن میرن کربلا ،دلم بی نهایت هوای حسینم کرده لباسام عوض میکنم وارد پذیرایی میشم رو ب مرتضی که داشت با پلی استشن بازی میکرد گفتم :
داداش جلوی من میاد با آجیش بره بهشت زهرا
سریع از جا میپره میگه آخجون الان حاضر میشم
دستای کوچلوش تو دستم میگرم مرتضی ک حالا کمی از دل تنگی های ما برای حسین گمناممون پر کرده
روزی که حضرت آقا فرمودن : اسرائیل تا ۲۵ سال دیگه محو میشه با اون ک حساب کتاب بلد نبود با کمک بابا فاصله سنی خودش تا بیست سال بعد حساب کرد و رو به هممون گفت : منم میخام مثل داداش حسین شهید بشم ولی شهید آزادسازی قدس
مرتضی:آجی گل نمیخای بخری ؟
-یادم نبود بریم بخریم
وقتی دستم تو کیفم کردم تا پول حساب کنم مرتضی با یه غرور مردانه گفت : یه خانم وقتی مرد پیشش دست تو جیبش نمیکنه
-الهی من فدای این مرد بشم
سر مزار رفتیم هیچ نشانی از حسین توش نبود
حتی پلاکش
ما نمیدونیم پیکر عزیزمون چی شد پیکر عزیزمن تو خاک سوریه موند مثل مجید قربانخانی،مرتضی کریمی، زکریاشیری،الیاس چگینی ،محمدبلباسی ،علی بریری
و ده شهید مدافع حرم
ولی جواب تمام انتظار ها چیه #سهمیه
کجای عالم حالا مثلا یه سهمیه حج ،یا یه سهمیه کنکور برای کسی مثل من برادر جوانش میشه
کجای عالم سهمیه برای زینب بلباسی که هیچ ذهنیت واقعی از پدرش نداره سهمیه میشه
با یادآوری حرفهای تلخی که شنیدم میفتم روی مزار خالی حسینم و از ته دل زار میزنم
حسین دلم برای عطر تنت یه ذره شده
گمنامی چه میدونن اون جاهلانی که خانواده شهدای مدافع حرم و وطن به گرفتن پولهای میلیونی متهم میکنن
چه میدونن از دل زن جوانی که تو اوج جوانی بیوه میشه
چه میدونن از دل خواهری که شب عروسیش ب جای اینکه از آغوش برادرش بیاد بیرون میاد سر مزار برادرش
کجان اون جاهلان که نیمه شب که با گریه وقتی خواب میبنی پیکر عزیزت برگشته بیدار میشی و میبنی همش خواب بوده
کجا بودن اون لحظه ای که پیکر تفحص شده علی اصغر شیردل برگشت
با صدای مرتضی که با ترس میگه : آجی خوبی ؟
مجبور به دل کندن از مزار خالی برادرم میشم
و به سمت مزار شهید میردوستی میرم تنها تسلی دل بی قرارم تو این۱۴ماه گمنامی حسین
بعداز حدود سه ساعت برمیگردیم خونه که با قیافه خندون مامان بابا روبرو میشم
-چیزی شده
مامان:خانم چگینی زنگ زده بود برای خواستگاری طبق حرفی که تو حرم خانم حضرت زینب بهم گفتی
گفتم فرداشب بیان
پیش بابا از خجالت آب میشم
فردا خیلی زود میرسه طبق سفارش برادشهیدم همون چادر سفیدی که خودش برام خریده و بدون خودش برگشت سر میکنم
خانواده چگینی راس ساعت ۹تو خونه ما حاضر بودن
بعد صحبتهای دونفره که تابلو بود همو دوست داریم
تا ۲۵مرداد به محرمیت موقتی هم درمیایم تا اون روز عقد عروسیمون یک جا بگیریم
و محسن ۱۶شهریور اعزام بشه سوریه
با مهریه یک جلد کلام الله مجید ،یک جفت آینه و شمدان ،۱۴سکه بهار آزادی و ۲۵۰شاخه گل رز هدیه به ۲۵۰شهیدگمنام به مدت ۵ماه به عقد موقت محسن دراومدم
با وارد شدن انگشتر نامزدی تو دستم اطمینان میکنم همچیز واقعیه
#ادامه_دارد
نام نویسنده :بانوی مینودری
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرمافزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆
❤️اگر فکر میکنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر ندادهاید، لطفاً آن را به دوستانتان هم معرفی کنید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ سلام
🐢 #بچهها من امدم 🐬
🐱 #کارتون آوردم براتون 🐰
🐘 #شعر آوردم براتون 🐷
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
4_243039138285095895.m4a
6.59M
#قصه_صوتی
خروس و سنجاب
🐿🐓🐿🐓بچهها شاد باشید
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
19.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون و داستان کودکی حضرت موسی
بفرست برا دوستات😍
🐬🐠 @charkhfalak500
🐭🐹🐰 @charkhfalak110
🐞🐌🐛🐝 @zekrabab125
🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
🔴🔴برای کارتونهای قبلی کلیک کنید👇👇
https://eitaa.com/zekrabab125/20751
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
https://eitaa.com/zekrabab125/13557
📚 #اولین کتاب #صوتی 👆فتح خون👆6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18294
📚 #دومین کتاب #صوتی 👆 معراج 👆9 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/18447
📚 #سومین کتاب #صوتی👆زندگینامه و خاطرات ابراهیم هادی👆13 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/19154
📚 #چهارمین کتاب #صوتی👆آن 23 نفر👆6قسمت👆
https://eitaa.com/zekrabab125/19400
📚 #پنجمین کتاب #صوتی 👆 آب هرگز نمیمیرد 👆28قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20602
📚 #ششمین کتاب #صوتی👆بانوی انقلاب همسرخمینی 👆 6 قسمت
https://eitaa.com/zekrabab125/20719
📚 #هفتومین کتاب #صوتی👆اوضاعایران درآخرالزمان 👆 7 قسمت
♣️♣️ رمانهای متنی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 #کلیک_کنید👇
💚 برای خواندن اولین داستان بلند بنام ↘️
رمان ( #پــــناه ) کلیک کنید 👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/13374
💚 برای خواندن دومین داستان بلند بنام ↘️
رمان ( #سجده_عشق ) کلیک کنید👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/15243
💚برای خواندن سومین داستان بلند بنام ↘️
رمان ( #تاپروانگی ) کلیک کنید 👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/15901
💚برای خواندن چهارمین داستان بلند بنام↘️
رمان ( #فرار_از_جهنم )کلیک کنید 👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/17199
💚برای خواندن پنجمین داستان بلند بنام↘️
رمان ( #مردی_در_اینه )کلیک کنید👇👇🔴
https://eitaa.com/zekrabab125/19607