eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
843 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 1⃣1⃣ 🔻کانال اول ✨اولین کانال مرزی فکه حدود صد کیلومتر از شرهانی تا چزابه و دارای پنج تا شش متر عرض و سه تا چهار متر عمق بود. این کانال با سه ردیف سیم خاردارهای حلقوی، نبشی های نوک تیز و مین های والمری مسلح بود. کسی جرات ورود به این کانال را نداشت. در اطراف کانایل تعدادی بشکه آتش زا یا همان فوگاز درون زمین جاسازی شده بود. انفجار این بشکه ها تا شعاع بیست متری زبانه می کشید و نفرات را کاملا می سوزاند. خاک کف کانال هم از جنس رس بود که بخاطر بارندگی در زمستان تبدیل به گل و لجن شده بود. عبور از کانال بدون پل بسیار سخت و دشوار بود. همینطور به کانال و موانعش نگاه می کردم و می گفتم خدای من چه باید کرد؟ ✨بچه ها به سختی پل را روی کانال قرار دادند. بچه ها شروع به عبور از روی پل کردند. هنوز چند نفر رد نشده بودند که بخاطر خیس خوردگی لبه جلویی کانال، پل حدود یک متر به داخل کانال سقوط کرد و چند نفر به داخل کانال افتادند و لای سیم خاردارها گیر کردند. عجب اوضاعی بود. سرما، گلوله ها و خمپاره هایی که به سوی ما می آمد، کم شدن تعداد نفرات و ... واقعا کار سخت شده بود. ✨سقوط پل کار را سخت کرد، مانده بودیم چه کنیم. ابراهیم هادی دید ممکن است بچه ها قتل عام شوند، به همین خاطر رفت سمت لبه جلویی پل ایستاد و به بچه ها گفت بیایید. وقتی آنها به انتهای پل می رسیدند، ابراهیم با گرفتن فانسقه نیروها، به سرعت آنها را به سمت بالا هل می داد و از روی پل که سقوط کرده بود عبور می داد. یکی از جاهایی که بدن ورزیده ابراهیم کارساز شد همین جا بود. 🔴 ... 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 2⃣1⃣ 🔻تعویض لباس ✨بچه ها که به کمک ابراهیم هادی از کانال رد می شدند، منتظر می ماندند تا بقیه بچه ها برسند. همین چند دقیقه بهترین فرصت برای استراحت نیروها بود. البته بخاطر گلوله هایی که از سمت دشمن شلیک می شد، بچه ها فقط می توانستند به حالت درازکش به زمین بچسبند. برادر شکریز از این فرصت استفاده کرد و خواست لباسش را با لباس نویی که مدتی پیش گرفته بود، عوض کند! ✨مسئول دسته با این کار او به شدت مخالفت کرد، اما او مدام خواهش می کرد. بالاخره فرمانده دسته اجازه داد. اما مسئول دسته فرصتی پیدا نکرد تا قضیه تعویض لباس را بپرسد. برادر شکرریز خیلی سریع پیراهنش را عوض کرد و هنوز فرصت باقی بود و شلوارش را هم عوض کرد. احمد بویانی آهسته به علی گفت باید دلیل تعویض لباس را به مسئول دسته می گفتی. اما برادر شکرریز گفت نمی خواهم ریا شود. ✨بعدها برادر بویانی راز تعویض لباس را برملا کرد. او گفت: بیست روز قبل از عملیات که در خط پدافندی فکه مستقر بودیم، آبی برای استحمام نبود و بدن بسیاری از رزمندگان بوی عرق می گرفت. برادر شکرریز هم لباس نوی خود را از قبل مختصر گلابی زده بود و آرزو داشت در لحظه شهادت، آن لحظه ای که لایق زیارت ارباب بی کفن خود می شود، بدنش بوی عرق ندهد. او همیشه می گفت: دوست دارم در لحظات آخر زندگی ام و در آن زمان که مولایم سرم را به دامن می‌گیرد، از بوی بد عرق بدنم شرمنده و خجالت زده نباشم!! علی شکرریز لباس هایش را عوض کرد و لباس نو و معطر پوشید. او در همین عملیات شهید شد و به آرزویش رسید، آرزویی که مدت‌ها انتظارش کشیده بود. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 3⃣1⃣ 🔻زیرکی فرمانده ✨پس از عبور از کانال اول، و سه ردیف سیم خاردارهای حلقوی، عبور از میدان مین حدودا با عرض ده متر شروع شد. تخریب چی ها معبر زدند و قرار شد گروهان دوم از گردان کمیل از معبر باز شده عبور کند و خود را به کانال دوم برساند. آنها باید یه پل روی کانال دوم قرار می دادند تا نیروهای گروهان اول و سوم از آن عبور کنند. درست هنگام عبور از معبر میدان مین و بین کانال اول و دوم بود که ناگهان منوّر زده شد! دشمن آتش ریخت، تعدادی از بچه ها که داخل معبر بودند زخمی وشهید شدند. تعدادی هم به طرفین دویدند و وارد مین شده و روی مین رفتند. تعدادی هم توانستند خود را به کانال دوم برسانند. ✨فرمانده گردان برادر ثابت نیا به معاونش برادر بنکدار گفت: اگر اینطور بخواهیم در زیر آتش شدید دشمن معبر بزنیم و از میدان های مین که در مسیرمان هست عبور کنیم، همه ی گردان قبل از رسیدن به هدف شهید می شوند. دشمن برای نیروهای خود حتما معبری زده است که از آن مسیر نیروهای خود را پشتیبانی می کند. برادر ثابت نیا رفت و آن معبر را پیدا کرد و با بنکدار تماس گرفت و آدرس معبر را داد و نیروها از همان مسیر رفتند و به کانال دوم رسیدند. ✨این کانال چهار متر عرض و سه متر عمق داشت و داخلش پر از سیم خاردارهای حلقوی بود. دشمن در هنگام حفر کانال ها، خاک ها را جابه جا کرده بود تا ایرانی ها نتوانند از این خاکریزها استفاده کند. به هر حال با راه بسیار خوبی که برادر ثابت نیا پیدا کرده بود، ما به دور از آتش دشمن خود را به کانال رساندیم؛ کانالی که بعدها به کانال کمیل مشهور شد. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 4⃣1⃣ 🔻کانال سوم ✨بچه ها زیر آتش سنگین دشمن پل دیگری را روی کانال دوم انداختند. نیروها توانستند از کانال دوم هم عبور کنند. بچه ها حرکت خودشان را از کانال به سمت پاسگاه الرشید عراق از میان میدان مین و معبر ساخته شده توسط بعثی ها ادامه دادند. فاصله کانال دوم و سوم زیاد نبود. حدود دویست الی سیصد متر. خیلی سریع مسیر را طی کردیم. نزدیک کانال سوم هشت ردیف سیم خاردار حلقوی بود و با نبشی فلزی محکم کرده بودند. دیگه فکرمون به جایی نمی رسید. ابراهیم هادی به همراه دو نفر دیگر به کانال دوم برگشتند و پل را آوردند. آن پل را روی سیم خاردارها انداختند، ولی اندازه آن کافی نبود. در ادامه آن هم دو عدد برانکارد قرار دادند. بچه ها با کمک ابراهیم از این سیم خاردارها عبور کردند. هر چند، چند نفر در اثر ترکش انفجارها مجروح و شهید شدند. ✨حالا دیگر به کانال تی شکل سوم رسیده بودیم. تعداد کانال های تی شکل زیاد بود. و ارتفاع کانال زیاد نبود و حداکثر به سینه انسان می رسید. داخل کانال هم باریک بود و دو نفر به سختی از کنار هم رد می شدند. مابین این کانال ها به طول چند متر صاف و مسطح بود تا تانک ها و خودروهای دشمن بتوانند از میان کانال ها عبور کرده و کانال دوم و سوم را زیر آتش سنگین خود قرار دهند. اما پشت کانال سوم خاکریز های ب شکل قرار داشت که بسیار دقیق و هدفمند ساخته شده بود. نیروهای کماندو و زبده دشمن، در برخی از مواقع، از خاکریز ب شکل خارج می شدند و به درون کانال تی شکل می آمدند. آنها بچه ها را هدف تیراندازی خود قرار داده و به سرعت باز می گشتند. ✨با درایت فرمانده گردان برادر ثابت نیا یک گروهان از گردان کمیل به کانال سوم رسید. نیروهای ما یکباره حمله کردند. بعثی ها که از داخل کانال تیراندازی می کردند شوکه شدند. آنها فکر نمی کردند ما به کانال سوم رسیده باشیم. تعدادی از آنها کشته و تعدادی هم زخمی شدند و تعدادی هم فرار کردند. در این میان آتش دشمن یه لحظه امان نمی داد، هر لحظه بر تعداد شهدا افزوده می شد. ما به ورود به کانال سوم، کار خودمان را به پایان رساندیم. پشت کانال سوم، جاده آسفالته ای بود که به مرحله دوم عملیات مربوط می شد. حالا دیگر نوبت گردان مالک بود که جلو بیاید و کار را ادامه دهد. من با خوشحالی سمت فرمانده رفتم. بی سیم در دستش بود و با نگرانی حرف می زد. اتفاق بدی افتاده بود. هر چی برادر ثابت نیا تماس می گرفت از گردان مالک خبری نبود! 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 5⃣1⃣ 🔻خاکریزهای ب شکل ✨خاکریزهای ب شکل که پشت کانال تی شکل بود و این خاکریزها از کانال سوم حدود هشتاد متر فاصله داشت. پشت این خاکریزها جاده آسفالته ی مزری بود و بعد از آن دیگر هیچ مانعی تا هورالنساف وجود نداشت! یعنی با تصرف این خاکریزها عملا کار دشمن تمام بود. اما این خاکریزها ب شکل، ماموریت قتل عام نیروهای دلاوری را بر عهده داشتند که موفق به عبور از موانع و میادین مین به هر شکل ممکن می شدند. ✨این خاکریزها به طرز عجیبی مسلح شده بودند. چهار لوله های ضد هوایی در دو طرف لبه خاکریز بود که از این چهار لول ها زمانی استفاده می شود که پای جنگنده های هوایی در میان باشد. اما شهوت قتل عام رزمندگان اسلام در فرماندهان ارتش بعث به حدی بود که می خواستند با هنرنمایی این چهار لول ها، بدن پاک بسیجی ها را تکه تکه کنند به طوری که حتی نشود آن ها را شناسایی کرد. قدرت چهار لول ها به حدی بود که حتی تیر از تپه های رملی رد می شد و رزمندگانی را که پشت آنها پناه گرفته بودند نیز مورد هدف قرار می داد. سنگرهای انفرادی و تیربارهای PK و دوشکاها و تانک و نفربارها مستقر شده بودند تا کانال ها را در هنگام هجوم، تحت پوشش آتش سنگین خود قرار دهند. اگه رزمنده ای می ایستاد و یا می دوید و یا حتی سینه خیز می رفت، مورد هدف قرار می گرفت. ✨اوضاع عجیبی بود. اما وجود همه ی موانع مصنوعی و موانع طبیعی و حضور نیروهای کارکشته، در مقابل اراده ی آهنین رزمندگان گردان کمیل سر تعظیم فرود آورده بود. به طوری که این گردان توانست حتی از کانال سوم هم عبور کند! نیروهای ما توانستند به سمت دشمن پیش روی کنند و می رفت تا کار دشمن در این محور یکسره شود. همه می دانستند در پشت کانال سوم دیگر هیچ مانعی برای رزمندگان وجود ندارد. یک الله اکبر دیگر لازم بود تا.... اما آن شب زمانی که می رفت آخرین دژ محکم دشمن فرو بریزد، اتفاقی افتاد که باور کردنی نبود... 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 6⃣1⃣ 🔻حماسه ✨فرماندهان دشمن باور نمی کردند! اینکه نیروهای ما با عبور از این تعداد موانع در کانال سوم مستقر شده باشند. این را از فرار و دست پاچگی نیروهای دشمن میشد فهمید. آتش دشمن سنگین و کامل بر منطقه مسلط بود. اما گردان کمیل مصمم بود به هر وسیله ی ممکن، با تصرف خاکریزهای ب شکل و خاموش کردن آتش آن، از جاده عبور کند و راه را برای عبور بقیه نیروها باز کند. ✨نمی دانید چه شور و حالی داشتم. با اینکه خسته بودم و سرمای هوا شدید بود اما منتظر پایان کار بودم. بچه های آر پی جی زن با یک جهش ناگهانی و با شجاعت تمام، موفق شدند یکی از چهار لول ها و چند سنگر تیربار دشمن را منهدم کنند. بقیه نیروها هم به سمت دیگر سنگرهای دشمن هجوم بردند. دشمن حسابی غافلگیر شده بود. بعضی از آنها سنگر را رها کرده و فرار کردند. خودم دیدم که تعدادی از نیروهای دشمن در حالی که زیر پیراهن سفیدشان را به نشانه تسلیم دست گرفته بودند، به سمت بچه ها آمدند. ✨فقط چند سنگر مانده بود تا خاکریز ب شکل دشمن که خط آخر دشمن بود فرو بریزد. حالا دیگه مطمئن بودم که عملیات والفجر به پیروز نهایی خود نزدیک شده است. چون آخرین دژ دفاعی دشمن در حال فروپاشی بود. ثابت نیا با قرارگاه تماس گرفت و پرسید: گردان مالک کجاست؟ سریع بفرستید بیاید. اما برادر حاجی پور از آن سوی بی سیم گفت: ظاهرا محور تیپ نجف زودتر از شما باز شده، مالک را فرستادم که از سمت چپ شما جلو بیاید. برادر ثابت نیا خوشحال شد. اما در همان لحظه اتفاقی افتاد که باور کردنی نبود. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 7⃣1⃣ 🔻خیانت ✨درست در زمانی که می رفت پیروزی رزمندگان ما تثبیت شود، خوش خدمتی منافقین به کمک بعثی ها آمد! آنها با فریاد «عقب نشینی کنید» بین نیروهای پیش رفته هرج و مرج ایجاد کردند! آنها فریاد می زدند و می گفتند: دستور رسیده، عقب نشینی کنید. فرمانده گردان برادر ثابت نیا فریاد می زد و از بچه ها می خواست که عقب نشینی نکنند. عقب نشینی دستور او نبود اما وضعیت نیروها بهم ریخته بود. تلاشها و فریاد های بنکدار و ابراهیم هادی هم که روی خاکریز دشمن بودند بی اثر بود! ✨بعضی از نیروها که فکر می کردند دستور از فرمانده گردان بوده است به کانال سوم برگشتند. تعداد نیروها ما هم در خاکریز اول کم شد. باقی مانده نیروها هم مجبور شدند سنگرهای خط دشمن را رها کرده و دوباره به سمت کانال سوم بیایند و در آن پناه بگیرند. آنها در کانال مستقر شدند تا گردان مالک برسد. در این بین بعثی های فراری به سنگرهای خود بازگشتند و از بچه ها تلفات گرفتند. آتش از زمین و آسمان می بارید اما علی اکبرهای خمینی بخاطر ایمان و اعتقاد به هدف حاضر نمی شدند به هیچ وجه مواضع خود را به بعثی ها واگذار کنند. در این زمان در کانال سوم، پنجاه نفر سالم، چهل نفر مجروح، هفده نفر هم شهید داشتیم. ✨بدترین اتفاق نفوذ نیروهای منافقین در میان نیروهای خودی و حتی اخبار غلط از پشت بی سیم ها بود. بارها شنیدم شخصی از پشت بی سیم خودش را همت معرفی می کرد و دستورعقب نشینی به یگان ها می داد. اما همه ما که صدای همت را می شناختیم می دانستیم این صدای منافقین هست. از همان ساعت اول این عملیات حضور منافقین را حس می کردیم. بارها شنیدم قبل از رسیدن به مواضع دشمن، برخی نیروها با صدای بلند الله اکبر می گفتند. این یعنی خبر دادن به دشمن. ✨یادم هست که منافقین روی خط بی سیم گردان کمیل آمدند و از طرف ما به قرارگاه اعلام کردند ما نمی توانیم اهداف مورد نظر را تصرف کنیم. در صورتی که گردان کمیل به اهداف خود رسیده بود و گردان مالک برای ادامه عملیات باید فرستاده می شد. حتی منافقین به دروغ گفتند خط تیپ نجف آزاد شده، برای همین حاجی پور از قرارگاه تصمیم گرفت که گردان مالک را از سمت لشکر نجف بفرستد و گردان مالک از آنجا ادامه عملیات دهد. اما متاسفانه گردان مالک زمانی به محدوده لشکر نجف رسیده بود که دیر شده بود، نیروهای لشکر نجف هم در حال عقب نشینی بودند. ✨هنوز هوا روشن نشده بود. حاج همت از پشت بی سیم گفت به ساعت و زمان دقت کنید. ساعتی دیگر صبح خواهد شد. ثابت نیا فرمانده گردان نیروهای باقی مانده در کانال سوم را به بنکدار معاون گردان سپرد و گفت موقعیت را از دست ندهید. نیروها خسته و بی روحیه بودند. ما تا پیروزی‌ هیچ فاصله ای نداشتیم اما... ساعت پنج صبح بود. در زیر آتش دشمن بود که صدای اذان ابراهیم هادی با سفیر گلوله های دشمن گره خورد. بچه ها متوجه شدند وقت نماز صبح است. نیروها به نوبت و به حالت نشسته نماز صبح را در خاک و خون اقامه کردند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 8⃣1⃣ 🔻صبح هجدهم ✨خورشید روز دوشنبه هجده بهمن آسمان فکه را روشن کرد. با روشن شدن هوا غباری از غم و اندوه و بهت، سراسر منطقه را فرا گرفت. در آن هوای گرگ و میش، نور شهدا زیباتر از تلالو خورشید صبحگاهی، میدان مین را روشن کرده بود. حالا می شد به خوبی حماسه های فرزندان دلاور خمینی را به چشم دید. میدان مین پر میان آتش و دود و گرد و غبار، درخشش دیگری داشت. در هر گوشه ای از میدان نبرد که نگاه می کردی پیکری غرق در خون افتاده بود. در گوشه ای بدن های بی سر افتاده بود و در گوشه ای دیگر سرهای بی بدن! شهدا آرام و مطمئن در هاله ای از مظلومیت، رو به آسمان رحمت الهی خوابیده بودند. خون شهدا زمین تشنه را سیراب کرده بود و دست ها و پاهای قطعه قطعه شان مرهمی بود بر زخم های فکه! ✨قبل از روشن شدن هوا، همه ی نیروهای سالم چهار گردان (حمزه، مقداد، انصار، مالک) عقب نشینی کردند. حالا در منطقه ی عملیاتی فقط گردان کمیل باقی مانده بود. دیگه هوا کاملا روشن شده بود. ما که از سرمای سحر رنج می بردیم، حالا آفتاب ملایم صبحگاهی برای ما لذت آفرین بود. البته در آن شرایط لذت معنا نداشت، وقتی در هشتاد متری دشمن باشی و ندانی که چه اتفاقی خواهد افتاد، از سرما و گرما چیزی متوجه نمی شوی. با بالا آمدن آفتاب حتی نمی توانستیم تکان بخوریم. دشمن هم فکر می کرد ما عقب نشینی کرده ایم. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ✫⇠ ✫⇠در کانال کمیل چه گذشت؟😭 9⃣1⃣ 🔻کماندوهای بعثی ✨آتش دشمن تقریبا قطع شده بود. ما که با زحمت خود را در کانال سوم مخفی کرده بودیم، متوجه شدیم که کماندوهای بعثی به ما نزدیک می شوند! ابراهیم هادی گفت امکان تحرک داخل کانال نیست بگذارید بعثی ها کاملا جلو بیایند. با آتش من، همه شروع به تیراندازی کنند. تعدادی از مجروحان در لابه لای سیم های خاردارها و میدان مین، بین خاکریز ب شکل و کانال سوم جا مانده بود. خون از پیکرهای نیمه جان آنها جاری بود و توان حرکت نداشتند کماندهای بعثی با غرور خاصی جلو آمدند. آنها به جای اینکه مجروحان را به عنوان اسیر به عقب منتقل کنند، مشغول هدف گیری شدند. بعد شروع به شلیک کردند. بعثی ها به مجروحان تیر خلاص می زدند و هلهله می کردند. آنها مغرورانه از کشتن زخمی ها سرمست شده و جلو می آمدند. هر لحظه صدای گلوله ها نزدیک تر می شد. با هر گلوله ای صدای ناله یک مجروح خاموش می شد! ✨یکباره ابراهیم هادی تمام قامت در کانال ایستاد و با فریاد (سلام الله علیها) کماندوهایی را که بالای سر شهدا پایکوبی می کردند به رگبار بست. همه از جا بلند شدند و شروع به تیراندازی کردند. بچه ها انتقام مجروحانی که با تیر خلاص به شهادت رسیدند را گرفتند. با رگبار بچه ها بیشتر نیروهایی بعثی به هلاکت رسیدند و برخی مجروح روی زمین افتادند. کماندوها غافلگیر شدند. چند نفر از آنها شروع به دویدن کردند و روی مین های خودشان رفتند. با انفجار مین ها چند نفر از آنها به جهنم رفتند. بعثی ها تازه متوجه حضور ما شدند، عرض کم کانال سوم، قدرت دفاعی مرا بیشتر می کرد. بعد از آن، نیروهای دشمن به قدری آتش بر روی کانال ریختند که فکر می کردند یک تیپ آنجا مستقر شده! 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚📚 رمان شماره دوازدهم 📌 بنام 📕 #راز_کانال_کمیل " شهید ابراهیم هادی
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 📚 ✫⇠ در کانال کمیل چه گذشت؟😭 0⃣2⃣ 🔻یک روز در کانال ✨یک ساعت بعد آتش بعثی ها خاموش شد. لحظاتی بعد بچه ها دیدند تعدادی بعثی با برانکارد برای انتقال مجروحان خودشان جلو آمدند. یکی از بچه ها که نشانه گیری خوبی داشت نشانه گیری کرد و... بنکدار معاون گردان فریاد زد: نزنید، کسی حق تیراندازی ندارد، مگر ما مثل آنها خبیث هستیم. هر وقت برای جنگ جلو آمدند مردانه با آنها می جنگیم. بچه ها در عین جوانمردی گذاشتند تا بعثی ها مجروحاشان را جمع کنند و به عقب ببرند و خشم خود را از اینکه چند ساعت قبل، آنها مجروحان ما را تیر خلاص زدند. به دستور فرمانده در خودشان فرو بردند. ✨اما در پشت صحنه فرمانده گردان خود را به فرمانده تیپ برادر حاجی پور رساند و درخواست نیروی کمکی کرد. اما در جواب خواهش و تمنایش، برادر حاجی پور فقط سکوت کرد و آرام آرام اشک ریخت. از قرارگاه دستور توقف عملیات صادر شده بود. این یعنی اینکه از دست حاجی پور کاری برنمی آمد. حالا باید تا دستور بعدی و اعزام گردان ها برای انجام عملیات صبر کرد. با روشن شدن هوا و آتش شدید دشمن، برادر ثابت نیا نتوانست به کانال بر گردد. او با هزار امید در منطقه ماند، تا شب بعد، با گرفتن نیرو به کمک یاران خود برود. ✨اما از آن سو، بیش از صد نفر از نیروهای کمیل، به همراه معاون گردان در کانال سوم بودند. حدود 120 نفر هم در کانال دوم زمین گیر شده بودند. حالا کانال زیر آتش شدید دشمن بود. اما بچه ها مصمم بودن تا برگشت فرمانده مقاومت کنند. اما عراقی ها با پاتک سنگین خود و با کمک هلی کوپترهای خود به کانال حمله کردند. اما بچه ها ما با شجاعت تمام، بعثی ها را مجبور به عقب نشینی کردند.دو نفر از بچه ها از کانال دوم، سینه خیز به کانال سوم آمدند. اخبار کانال دوم را دادند که تعدادی از سالم ها و مجروح ها و شهدا داخل کانال دوم هستند. 🔴 ...🖊 📚منبع :کتاب راز کانال کمیل ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚 کتاب جان ندارد📚 📚 جان او در چشمان شماست 📚 📚 کتاب جان بگیرد📚 📚 غذای روح شما میشود 📚 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
جهان هلوگرافیک.pdf
7.92M
📕 جهان هولوگرافیک ✍ #مایکل_تالبوت کتاب جهان هولوگرافیک نظریه ای برای توضیح توانایی های فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغزو جسم جهان هولوگرافیک جهانی است که هر قطعه ای کوچک و هر ذره آن قطعه، تمام ویژگی ها و اطلاعات کل را دربردارد یعنی تمام محتوای کل در هر جزء نیز مستتر است. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
مدیتیشن - اشو.pdf
448.9K
📕 مدیتیشن ✍️ #اشو مردم به اشتباه فکر میکنند مدیتیشن یا مراقبه همان ساکت در جایی نشستن و تمرکز کردن است اما این فقط روشی برای تمرکز است! در تمرکز نیاز به ذهن است اما در مراقبه نیاز به بی ذهنی! .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
آب و چای.مصطفی باقرزاده.pdf
171.7K
آب و چای مصطفی باقرزاده داستان، شخصی با لحنی طنز و تکه های ادبی را به تصویر می کشد که شبانه دزد به خانه ی ویرانش می زند و بعد از آن اتفاقات جالبی برایش می افتد .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
@romaan_kadeh اسرار جنگل تاریک.pdf
1.42M
رمان: #اسرار_جنگل_تاریک ✍نویسنده: zohreh.s.p خلاصه: جنگلی اسرارآمیز توجه محققان را جلب میکند،هر کسی وارد اون جنگل میشه به طرز وحشتناکی کشته میشه. سر این جنگل تاریک چیه؟!! ژانــر: #ترسناک #هیجانی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ #آهای‌آهای🐢 #بچه‌هااای گل‌وگلاب🐬 🐑 سلاااام بچه‌های نازنینم 🐓 🐸 #نـــقـاشـــی 🐼 🐱 #کــارتــون 🐰 🐘 #شـعــر 🐷 🐼 #قصه🐥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون بل و سباستین - قسمت 16 بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باب_اسفنجی بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
28.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لوک_خوش_شانس😍😍 بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
قصه های کودکانه،مادر بزرگ و سینا کوچولو.mp3
4.61M
مادربزرگ هر چند وقت یکبار میومد به خونه سینا اینا، چند روزی میموند و به سینا خیلی خوش میگذشت. اون روز پدر سینا رفته بود تا مادربزرگ و با خودش به خونه بیاره...👇 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
📚 انسان های با فرهنگ کتابخوان اند... .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 11 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/27854 💚💚💚💚💚
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 10 کتاب صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/27223 💙💙💙💙💙