eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
874 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 262 ❀°✍️کلید شرارت ها(1) 💠روزى حضرت ابو جعفر، امام محمّد باقر علیه السلام جهت زیارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گردید، در هنگام زیارت و طواف حرم الهى ، عدّه اى از قریش – که در گوشه اى نشسته بودند – چون نگاهشان به حضرت افتاد، به یکدیگر گفتند: این کیست که با این کیفیّت عبادت مى نماید؟ شخصى به آن ها گفت : او محمّد بن علىّ علیهماالسلام امام و پیشواى مردم عراق است. یکى از آنان گفت : یک نفر را به نزد او بفرستیم تا از او مسئله اى پرسش نماید. پس جوانى از آن میان داوطلب شد، و همین که نزد حضرت رسید، خطاب به ایشان گفت : بزرگ ترین گناه کدام است ؟ امام علیه السلام فرمود: نوشیدن شراب (خمر). جوان بازگشت ، و جواب حضرت را براى دوستان خود بیان کرد. دوستان به او گفتند: نزد او باز گَرد، و همین سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما. بنابر این ، جوان به خدمت امام علیه السلام رسید، و همان سؤ ال را تکرار کرد، که بزرگ ترین گناه چیست ؟ حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشیدن خمر و شراب بزرگ ترین گناه است ؛ و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعیف و بلکه نابود مى کند؛ و پس از آن که عقل زایل گشت ، شخص مرتکب اعمالى چون زنا، دزدى ، آدم کشى ، شرک به خدا و … مى شود. و خلاصله آن که نوشیدن شراب ، کلید تمام بدبختى ها و شرارت ها است ؛ و مفاسد آن از هر گناهى بالاتر مى باشد، همانطور که درخت انگور سعى مى کند از هر درختى بلندتر باشد و بالاتر رود. ﻓﺮﻭﻉ ﮐﺎﻓﯽ، ﺝ 6، ﺹ 429، ﺡ 3، ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 46، ﺹ 358، ﺡ 12، ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﺔ، ﺝ 25، ﺹ 316، ﺡ 10 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 337 ❀°✍️نان خشک و گوهر 💠زهرى نقل کرده است: روزى در محفل و محضر امام زين العابدين عليه السّلام كه تعدادى از دوستان و مخالفان حضرت نيز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم ، كه مردى از دوستان حضرت با چهره اى غمناك و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگينى ؟ تو را چه شده است ؟ عرض كرد: ياابن رسول اللّه ! چهار دينار بدهى دارم و چيزى كه بتوانم آن را بپردازم ندارم ، همچنين عائله ام بسيار است و درآمدى براى تاءمين مخارج آن ها ندارم . در اين هنگام ، امام سجّاد عليه السّلام به حال دوستش گريست ، من عرض كردم : آقا! چرا گريه مى كنى ؟ حضرت فرمود: گريه آرام بخش عقده ها و مصائب مى باشد و چه مصيبتى بالاتر از اين كه انسان نتواند مشكلات مؤ منى از دوستانش را برطرف نمايد. در همين بين ، حاضرين از مجلس پراكنده شدند، و مخالفين در حال بيرون رفتن از مجلس زخم زبان مى زدند، كه اين ها - ائمّه اطهار عليهم السّلام - ادّعا مى كنند بر همه جا و همه چيز دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده مى شود، ولى عاجزند از اين كه بتوانند مشكلى را برطرف نمايند. آن مرد نيازمند، اين زخم زبان ها را شنيد و به حضرت عرض كرد: تحمّل اين حرف ها براى من سخت تر از تحمّل مشكلات خودم بود. حضرت فرمود: خداوند، راه حلّى براى كارهايت به وجود آورد، و سپس امام عليه السّلام به يكى از كنيزان خود فرمود: غذايى را كه براى افطار و سحر دارم بياور، كنيز دو قرص نان خشك آورد. حضرت به آن دوستش فرمود: اين دو عدد نان را بگير، كه خداوند به وسيله آن ها بر تو خير و بركت دهد، پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت . در بين راه ، به ماهى فروشى برخورد كرد، به او گفت : يكى از ماهى هاى خود را به من بده تا در عوض آن قرص نانى به تو بدهم ، ماهى فروش نيز قبول كرد و يك عدد ماهى به آن مرد داد و در ازاى آن يك قرص نان دريافت نمود. آن مرد ماهى را گرفت و چون به منزل رسيد، خواست ماهى را براى عائله اش تميز و آماده پختن نمايد، پس همين كه شكم ماهى را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در شكم ماهى پيدا كرد، با شادمانى آن ها را برداشت و شكر و سپاس خداوند متعال را به جاى آورد. در همين بين ، شخصى درب خانه اش را كوبيد، وقتى بيرون آمد، ديد همان ماهى فروش است ، مى گويد: هرچه تلاش كرديم كه اين نان را بخوريم نتوانستيم ؛ چون بسيار سفت و خشك است ، گمان مى كنم در وضعيّتى سخت به سر مى برى ، بيا اين نانت را بگير؛ و ماهى را هم نيز به تو بخشيدم . پس از گذشت لحظاتى ، شخص ديگرى درب خانه اش را كوبيد، و چون درب را گشود، كوبنده درب گفت : حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: خداوند متعال ، مشكل تو را برطرف ساخت ، اكنون غذا و نان ما را بازگردان ، كه كسى غير ما نمى تواند آن نان ها را بخورد. و سپس آن مرد گوهرها را با قيمت خوبى فروخت و قرض خود را پرداخت كرد؛ و سرمايه اى مناسب براى كسب و كار و تاءمين مايحتاج مشكلات زندگى خانواده اش تنظيم كرد. قطب راوندی، الخرائج والجرائح مرحوم راوندى : ج 2، ص 708، ح 3. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 339 ❀°✍️حلم امام باقر(ع) 🔰 ﻣﺮﺩﻯ ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﺑﺎ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺑﻘﺮ (ﮔﺎﻭ) ﻫﺴﺘﻰ! 💞ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺑﺎﻗﺮ (ﺷﻜﺎﻓﻨﺪﻩ ﻋﻠﻢ) ﻫﺴﺘﻢ. 🔰ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺁﺷﭙﺰ (ﻧﺎﻥ ﭘﺰ) ﻫﺴﺘﻰ! 💞ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. 🔰ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ: ﺗﻮ ﭘﺴﺮ ﻛﻨﻴﺰ ﺳﻴﺎﻩ ﺑﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻰ! 💞ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ☝️ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ☝️ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ. 📌ﻣﺮﺩ ﻧﺼﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻯ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪ. ابن شهر آشوب، ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ، ﺝ 4، ﺹ 207. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 345 ❀°✍️شفای بیمار 💠مردى از اهل شام در مدينه ساكن بود و به خانه ى امام بسيار مى آمد و به آن گرامى مى گفت: «...در روى زمين بغض و كينه ى كسى را بيش از تو در دل ندارم و با هيچكس بيش از تو و خاندانت دشمن نيستم! و عقيده ام آنست كه اطاعت خدا و پيامبر و امير مؤمنان در دشمنى با توست، اگر مى بينى به خانه ى تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردى سخنور و اديب و خوش بيان هستى!» در عين حال امام عليه السلام با او مدارا مى فرمود و به نرمى سخن مى گفت. چندى بر نيامد كه شامى بيمار شد و مرگ را رويا روى خويش ديد و از زندگى نااميد شد، پس وصيت كرد كه چون در گذرد امام باقر (ع) بر او نماز گذارد. 💠شب به نيمه رسيد و بستگانش دریافتند که او مرده است، بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر عليه السلام را ديد كه نماز صبح به پايان برده و مشغول به تعقیبات است. عرض كرد: آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گذاريد. فرمود: او نمرده است... شتاب مكنيد تا من بيايم. آنگاه به خانه ى شامى آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد. امام او را نشانيد و پشتش را به ديوار تكيه داد و شربتى طلبيد و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت. مدتی نگذشت كه شامى شفا يافت و به نزد امام آمد و عرض كرد: «گواهى مى دهم كه تو حجت خدا بر مردمانى.» امالى، شيخ طوسى، ص 261 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 350 ❀°✍️احترام به مادر 💠امام علىّ بن الحسين ، حضرت زين العابدين عليه السّلام بسيار به مادر خود احترام مى نمود و لحظه اى از خدمت به او و رعايت حقوقش دريغ نمى كرد. روزى عدّه اى از اصحاب به آن حضرت عرض كردند: ياابن رسول اللّه ! شما بيش از همه ما نسبت به مادرت نيكى و خدمت كرده اى و مى كنى ؛ ولى با اين حال ، يك بار نديده ايم كه با مادرت هم غذا شده باشى ؟ حضرت سجّاد عليه السّلام در جواب ، به اصحاب خويش فرمود: مى ترسم سر سفره اى كنار مادرم بنشينم و بخواهم لقمه اى را بردارم كه او ميل آن را داشته است كه بردارد، و به همين جهت سعى مى كنم كه با او هم غذا نباشم . علامه سید محسن امین، اعيان الشّيعة : ج 1، ص 634 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 354 ❀°✍️سلام پیامبر 💠امام باقر(ع):روزی جابر بن عبدالله انصاری رحمة الله علیه را دیدم و بدو سلام دادم و او سلامم را پاسخ گفت و سپس به من گفت: تو کیستی؟(در این هنگام، جابر دیدگانش را از دست داده بود) گفتم: محمد بن علی بن حسین. گفت: پسرم به من نزدیک شو. پس بدو نزدیک شدم. آنگاه او دستم را بوسید و سپس خم شد که پایم را ببوسد ولی مانع این کارش شدم. سپس جابر گفت: همانا رسول خدا(ص) به تو سلام می‌رساند. پس گفتم: و بر رسول خدا باد سلام و رحمت و برکات خدا. ولی چگونه‌ای جابر؟ گفت: روزی با او [یعنی با پیامبر] بودم که به من گفت:‌ای جابر! امید است که تو باقی بمانی تا اینکه مردی از فرزندان مرا ببینی که بدو محمد بن علی بن حسین گفته می‌شود و خدا بدو نور و حکمت می‌بخشد. پس، از سوی من بدو سلام رسان. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص 276 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 426 ❀°✍️فقیران عصر جمعه 💠ابو حمزه ثمالى حكايت كند: در يكى از روزهاى جمعه، نماز صبح را به امامت حضرت سجّاد عليه السّلام خوانديم، سپس حضرت روانه منزل خود شد. چون وارد منزل گرديد، يكى از كنيزان خود را به نام سكينه صدا زد و فرمود: امروز جمعه است، هر فقير و مستمندى كه مراجعه كند نبايد دست خالى و نااميد برگردد. من به حضرتش عرضه داشتم: هر سائلى كه مستحقّ نيست؟ فرمود: مى دانم؛ ولى مى ترسم همان شخصى كه نااميد شود، مستحقّ باشد و به جهت آن مورد عقاب و سخط قرار گيريم. همان طورى كه حضرت يعقوب عليه السّلام، هر روز گوسفندى را قربانى مى نمود و آن را به فقرا و نيازمندان صدقه مى داد و مقدارى از آن را نيز خود و خانواده اش مصرف مى كردند. وليكن غروب جمعه اى، يك نفر مؤ منِ روزه دارِ غريب، درب منزل حضرت يعقوب عليه السّلام آمد و گفت: به من غريب گرسنه كمك كنيد، جواب او را ندادند و آن غريب چندين مرتبه خواسته خود را تكرار كرد؛ و چون نااميد شد و شب فرا رسيده بود رفت و شكايت گرسنگى خود را با خداوند متعال بازگو كرد و بدون آن كه چيزى خورده باشد خوابيد و فرداى آن روز را نيز روزه گرفت. در همان شب از سوى خداوند به يعقوب وحى نازل شد: بنده اى از بندگان مرا نااميد گرداندى و موجب عقاب و سخط قرار گرفته ايد. 💠اى يعقوب! محبوب ترين پيامبران من آنانى هستند كه بر مستمندان محبّت و دلسوزى داشته باشند و آن ها را در پناه خود قرار دهند و هر كه بنده اى از بندگان مؤ من مرا نااميد كند مبتلا به عقوبت سختى خواهد شد، پس تو هم خود را آماده مصائب و مقدّرات گردان. پس از بيان داستان مفصّل قصّه يعقوب و يوسف عليهماالسّلام، ابو حمزة ثمالى گويد: به حضرت سجّاد عليه السّلام عرض كردم: آن زمانى كه حضرت يوسف به درون چاه افتاد چند ساله بود؟ در پاسخ فرمود: نه سال داشت، گفتم: فاصله منزل حضرت يعقوب تا شهر مصر چه مقدار مسافتى بوده است؟ جواب فرمود: مسافتى معادل دوازده روز پياده روى. و سپس افزود بر اين كه حضرت يوسف زيباترين افراد زمان خود بود كه مورد حسادت برادران خود قرار گرفت و سپس جريان به چاه افتادن و زندانى شدن و نابينا شدن پدرش يعقوب و وصال مجدّد را به طور مشروح بيان نمود، كه در اين داستان به ترجمه خلاصه اى از آن اكتفا شد. شیخ صدوق،علل الشّرائع، ص 45، ح 1؛ عیاشی، تفسير عيّاشى، ج 2، ص 167، ح 5. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه مطالب، مذهبي، فرهنگي، خبري، آموزشی، تربیتی و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را بدوستان‌تان معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 432 ❀°✍️سخن گفتن با آهو! 💠امام باقر- عليه السّلام- از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه: پدرم با عدّه اى از خاندان و يارانش به باغى رفتند. دستور داد تا سفره اى گسترده شود. وقتى خواستند مشغول خوردن شوند، آهويى از طرف صحرا آمد و ناله كنان نزد پدرم رفت. از پدرم پرسيدند: اى پسر رسول خدا! اين آهو چه مىگويد؟ حضرت فرمود: او مى گويد سه روز است كه چيزى نخورده ام، دست به او نزنيد تا بگويم با ما غذا بخورد. آنها قبول كردند. حضرت آهو را خواند و آهو مشغول خوردن گشت اما يكى از ياران امام، دست بر پشت آهو ماليد كه سبب فرار آهو گرديد. پدرم فرمود: مگر من نگفتم به او دست نزنيد؟ آن مرد قسم خورد كه نيّت بدى نداشتم. پدرم به آهو گفت: برگرد، اينها كارى با تو ندارند. آهو برگشت و غذا خورد تا اينكه سير شد و صدايى كرد و رفت. از حضرت پرسيدند: يا ابن رسول اللَّه! اين بار چه گفت؟ حضرت فرمود: براى شما دعا كرد. جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، سعید بن هبه الله قطب الدين راوندى، غلام حسن محرمى، دفتر انتشارات اسلامى،قم:1378 ،ص205. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 435 ❀°✍️امام سجاد(ع) و پیرمرد شامی 💠امام سجادعلیه السلام و سایر اسیران را در شام ، در آستانه درب مسجد، نگه داشتند؛ در آن هنگام فردی سالخورده نزدیک آنان آمد و گفت: سپاس خداوندی که شما را کشت و مردم را از شوکت شما آسوده ساخت و یزید را بر شما مسلط کرد. امام خطاب به وی فرمود: ‌ای پیر! آیا قرآن خوانده‌ای؟ گفت: آری. امام فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که می‌فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» [۱]؛ گفت: خوانده‌ام. امام فرمود: ما «قربی» هستیم. و افزود آیا آیه «و آت ذوی القربی حقه» را در سوره بنی اسرائیل خوانده‌ای؟ او گفت: آری. امام فرمود: ما «ذوی القربی» می‌باشیم. سپس فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای «واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و وللرسول ولذی القربی»؟ [۲] گفت: آری. امام فرمود: ما مصداق همان «قربی» هستیم. آنگاه امام از وی پرسید: آیا آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» [۳] را خوانده‌ای؟ آن پیر مرد پاسخ داد: خوانده‌ام. امام فرمود: ‌ای پیر! ما اهل بیتی هستیم که خداوند آیه طهارت را به ما منحصر نموده است. آنگاه آن مرد شامی لحظه‌ای ساکت و نادم ماند و گفت: خدایا! از آنچه به او گفتم و از بغضی که از این‌ها داشتم، به تو پناه می‌برم. خدایا! من از دشمن محمد و آلش بیزارم. [۴] [۵] [۶] ۱. ↑ شوری/سوره۴۲، آیه۲۳. ۲. انفال/سوره۸، آیه۴۱. ۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳. ۴. الفتوح، ابن اعثم، ج۵، ص۱۳۰. ۵. اللهوف، سید بن طاووس، ص۱۰۲. ۶. مقتل خوارزمی،اخطب خوارزم ، ج۲، ص۶۱. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 437 ❀°✍️عاقبت دلقک بازی 💠امام جعفر صادق عليه السّلام نقل کرده اند: در شهر مدينه طيبّه مردى بيكار و ولگرد وجود داشت كه كارش جُك گفتن و خندانيدن افراد بود. روزى با خود گفت : من همه را خندانده ام ، مگر يك نفر به نام علىّ بن الحسين ، امام سجّاد عليه السّلام را؛ و بالا خره يك روزى بايد حيله اى برايش بسازم تا او و ديگر همراهانش را بخندانم . پس روزى در حالى كه حضرت زين العابدين عليه السّلام به همراه دو نفر از دوستان خود از محلّى عبور مى نمود، آن شخص شوخ مزاج آمد و عباى حضرت را از روى شانه هايش كشيد و فرار كرد. 💠دوستان حضرت او را دنبال كردند و عباى حضرت را از او پس گرفتند و در حالى كه امام عليه السّلام كنارى نشسته و در فكر فرو رفته بود عباى حضرت را تقديم حضورش كردند. امام عليه السّلام بعد از آن كه عباى خود را گرفت و بر دوش انداخت ، به آن دو نفر همراه خود فرمود: اين شخصى كه اين چنين كارى را مرتكب شد، چه كاره است ؟ عرضه داشتند: شخصى بى كار است ، كه با متلك و جُك گفتن مردم را مى خنداند و از اين راه امرار معاش كرده و زندگى خود را تامين مى كند. حضرت فرمود: به او بگوييد: واى بر حال تو! مگر نمى دانى ، روزى را در پيش دارى كه به حساب اعمال و گفتار رسيدگى خواهد شد؛ و در آن روز متوجّه خواهى شد كه خسارت كرده اى و پشيمان خواهى گشت و ديگر قابل جبران نخواهد بود.(1) شيخ مفيد، امالى، ص 219، ح 7. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه مطالب، مذهبي، فرهنگي، خبري، آموزشی، تربیتی و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را بدوستان‌تان معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 450 ❀°✍️دعا براى سهولت زايمان گرگ 💠روزى امام سجّاد عليه السّلام ، به سمت يكى از باغات خود در اطراف مدينه حركت مى كرد، در بين راه گرگى را ديد كه موهاى بدنش ريخته بود با حالتى غمگين ناله مى كرد و زوزه مى كشيد. چون حضرت نزديك گرگ رسيد، فرمود: بلند شو برو، من برايش دعا مى كنم و إ ن شاء اللّه مشكلى نخواهد داشت . پس گرگ حركت كرد و رفت ، شخصى كه همراه امام عليه السّلام بود به حضرت گفت : جريان اين گرگ چه بود؟ امام عليه السّلام فرمود: گرگ مى گفت : من همسرى دارم كه در حال زايمان و در شدّت درد، ناراحت است به فرياد ما برس و چاره اى بينديش كه با سلامتى فارغ شود و من قول مى دهم كه ما و ذريّه ما آسيبى به شما و شيعيانتان نرسانيم ؛ و من به او گفتم : انجام مى دهم ، سپس گرگ با خاطرى آسوده حركت كرد و رفت . قطب راوندی،الخرائج والجرائح : ج 2، ص 58، ح 9. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 454 ❀°✍️ارزش تعلیم امور دین 💠امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمودند: روزى شخصى به همراه مردى كه مدّعى بود او قاتل پدرش مى باشد، به محضر امام سجّاد، زين العابدين عليه السّلام وارد شد تا آن حضرت بين ايشان قضاوت نمايد. و چون حضور امام سجّاد سلام اللّه عليه رسيدند، پس از صحبت هائى كه مطرح گرديد آن مردِ متّهم ، به قتل و گناه خود اعتراف كرد و گفت : من پدر او را كشته ام . امام سجّاد عليه السّلام فرمود: قاتل بايد قصاص شود و پس از آن به فرزند مقتول پيشنهاد عفو و بخشش قاتل را داد؛ ولى او نپذيرفت و تقاضاى اجراى حكم قصاص را داشت . در اين هنگام ، امام عليه السّلام فرزند مقتول را مورد خطاب قرار داد و اظهار داشت : چنانچه خود را از قاتل بهتر و مهمتر مى شناسى و معتقدى كه بر او فضيلتى دارى پس اين جنايت را بر او ببخش و از گناهش درگذر. در جواب گفت : يابن رسول اللّه ! اين قاتل بر من حقّ دارد و من مديون او هستم وليكن حقّى را كه او بر عهده من دارد ارزش آن را ندارد كه بخواهم از خون پدرم و از حكم قصاص دست بردارم و او را ببخشم . 💠حضرت فرمود: منظورت چيست و چه مى خواهى ؟ گفت : چنانچه او خودش مايل باشد، به جاى قصاص با پرداخت ديه مصالحه مى كنم و او را مى بخشم . امام سجّاد عليه السّلام سؤ ال نمود: آن حقّى را كه او بر تو دارد، چيست ؟ گفت : ياابن رسول اللّه ! او مسايل اعتقادى توحيد و معارف الهى ، رسالت و نبوّت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، همچنين امامت و ولايت ائمّه و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام را به من آموخته و تلقين كرده است . حضرت اظهار داشت : آيا اين حقّ، سبب بخشش نمى باشد و تو آن را سبك و ساده مى پندارى ؟! و سپس حضرت افزود: به خدا سوگند! ارزش چنين حقّى از خون تمام انسان هاى روى زمين - به جز از انبياء و ائمّه عليهم السّلام - بالاتر و برتر است ؛ و اگر يكى از ايشان خونش ريخته شود، تمام دنيا ارزش جبران آن را نخواهد داشت . طبرسی، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 156، ح 190، به نقل از تفسير امام حسن عسكرى عليه السّلام : ص 596 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 468 ❀°✍️شیعه واقعی! 💠امام سجّاد، حضرت علىّ بن الحسين عليهماالسّلام روزى در منزل خود نشسته بود، كه ناگهان متوجّه شد كه كسى درب منزل را مى كوبد. پس حضرت به كنيز خود فرمود: برو ببين كيست ؟ و چون كنيز پشت درب آمد، سؤال نمود: كيست كه درب منزل رامى زند؟ جواب داده شد: ما جمعى از شيعيان شما هستيم . كنيز برگشت و چون خبر را براى حضرت آورد،امام زين العابدين عليه السّلام سريع از جاى خود حركت نمود و باشتاب آمد ودرب منزل را گشود؛ ولى همين كه چشمش به آن افراد افتاد، با افسردگى بازگشت و فرمود: اين ها دروغ گفتند كه ما از شيعيان شما هستيم ؛ زيرا وقار و هيبت ايمان در چهره ايشان ديده نمى شود! و نيز آثار عبادت و پرستش در جسم آنان آشكار نيست ! همچنين اثرات سجده در پيشگاه خداوند، بر پيشانى آن ها مشخّص نبود! و سپس امام سجّاد عليه السّلام افزود: شيعيان ما با يك چنين علامت هائى شناخته مى شوند، كه بدن آنان رنجور بوده ، پيشانى و چهره شان بر اثر كثرت سجده و عبادت در پيشگاه بارى تعالى از نورانيّت خاصّى برخوردار مى باشد. .محدث نوری، مستدرك الوسائل : ج 4، ص 468، ح 6 شیخ صدوق، صفات الشّيعه صدوق : ص 28، ح 40. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 469 ❀°✍️ملاک انتخاب همسر 💠امام محمد باقر(ع ) نقل کرده اند: در يكى از مسافرت هائى كه پدرش ، حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به مكّه معظّمه داشت ، زنى را از خانواده اى كه سر وصدا و بضاعتى نداشت خواستگارى كرد؛ و بعد از آن ، او را براى خود تزويج نمود. يكى از همراهان حضرت به محض اطّلاع از اين امر، بسيار ناراحت شد كه چرا حضرت چنين زن بى بضاعتى را انتخاب نموده است ؛ و شروع به تفحّص و تحقيق كرد تا بداند كه اين زن كيست و از چه خانواده اى بوده است . و چون به اين نتيجه رسيد كه زن از خانواده اى گمنام و بى بضاعت است ، فورا به محضر مبارك امام سجّاد عليه السّلام آمد و پس از اظهار ارادت ، عرضه داشت : يابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، اين چه كارى بود كه كردى ؟ و چرا با چنين زن بى بضاعتى ، از چنين خانواده اى ازدواج نموده اى كه هيچ شهرتى و ثروتى ندارند و حتّى براى مردم نيزاین امر بسیارمساله انگيز شده است . امام سجّاد صلوات اللّه عليه فرمود: من گمان مى كردم كه تو شخصى خوش فكر و نيك سيرت هستى ، خداوند متعال به وسيله دين مبين اسلام تمام اين افكار - خرافى و بى محتوا - را محكوم وباطل گردانده ، و اين نوع سرزنش ها و خيالات را ناپسند و زشت شمرده است . آنچه در انتخاب همسر براى ازدواج و زندگى مهمّ است ، ايمان و تقوا - و پاكدامنى و قناعت - مى باشد، و آنچه كه امروز مردم به آن مى انديشند، افكار جاهليّت است و ارزشى نخواهد شد. حسين بن سعيد كوفى اهوازى،كتاب زهد ، ص 59، ح 158. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 473 ❀°✍️امام و راهزن 💠روزى حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه مكرّمه گرديد. در مسير راه از شهر مدينه به مكّه ، به بيابانى رسيد كه دزدهاى بسيارى جهت غارت و چپاول اموال حاجيان و اذيّت و آزار ايشان ، سر راه ايستاده و كمين كرده بودند. همين كه امام عليه السّلام نزديك دزدان رسيد، يكى از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حركت آن بزرگوار به سوى مكّه معظّمه گرديد. امام زين العابدين عليه السّلام با متانت و خون سردى به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت : چه مى خواهى ؟ و به دنبال چه چيزى هستى ؟ دزد پاسخ داد: مى خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل واموال تو را غارت كنم . حضرت فرمود: من حاضر هستم كه با رضايت خود اموال و آنچه را كه همراه دارم ، با تو تقسيم كنم و با رضايت خويش نصف آن ها را تحويل تو دهم . دزد راهزن گفت : من نمى پذيرم و بايد برنامه و تصميم خود را، كه گفتم اجراء كنم . 💠امام سجّاد عليه السّلام فرمود: من حاضرم از آنچه كه به همراه دارم ، به مقدار هزينه سفر خويش بردارم و بقيّه آن را هر چه باشد در اختيار تو قرار دهم . وليكن دزد همچنان بر حرف خود اصرار مى ورزيد و با لجاجت پيشنهاد امام زين العابدين عليه السّلام را نپذيرفت . پس چون حضرت چنين حالت و برخوردى را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤ ال نمود: پروردگار و ارباب تو كجاست ؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر مى برد. در اين موقع حضرت كلماتى را بر زبان مبارك خود جارى نمود و زمزمه اى كرد كه ناگهان دو شير درّنده پديدار گشتند؛ و به دزد حمله كردند و يكى سر دزد و ديگرى پايش را به دندان گرفت و هر يك او را به سمتى مى كشيد. سپس امام سجّاد عليه السّلام اظهار داشت : تو گمان كردى كه پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر مى برد؟! و بعد از آن ، امام عليه السّلام به سلامت و امنيّت به راه خود ادامه داد و به سوى مكّه معظّمه حركت نمود. شيخ طوسى، امالى، ص 605. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 480 ❀°✍️مثل ابراهیم پیامبر 💠حضرت امام باقر عليه السّلام فرمودند : روزى پدرم امام سجّاد سلام اللّه عليه سخت مريض شد و در بستر بيمارى قرار گرفت ، پدرش امام حسين عليه السّلام ضمن عيادت از او اظهار داشت : چه چيزى را اشتها دارى ؛ خواسته و نيازت چيست تا انجام دهم ؟ حضرت سجّاد عليه السّلام چنين پاسخ داد: مى خواهم تكيه گاهم پروردگارم باشد، چون كه او ناظر و شاهد احوال من مى باشد؛ و اگر مصلحت من باشد مرا عافيت مى بخشد، و من در هر حال راضى به رضايت و مقدّرات او هستم . امام حسين به فرزندش ، زين العابدين عليهماالسّلام فرمود: احسنت ، روش تو همانند حضرت ابراهيم عليه السّلام مى باشد، هنگامى كه در شديدترين سختى هاى زندگى قرار گرفت و دشمنان او را بر بالاى منجنيق بردند تا حضرتش را در آتش افكنند، جبرئيل عليه السّلام به كمك او آمد و اظهار داشت : اى ابراهيم ! چه خواسته اى دارى ، بگو تا برآورده كنم ؟ در پاسخ اظهار داشت : من در هر حال راضى به رضاى خداوند متعال هستم ؛ و او پناهگاه و تكيه گاه من مى باشد، هرچه را او مصلحت بداند من در اختيار و تحت فرمان او هستم . شیخ حر عاملی، اعيان الشّيعة، ج 1، ص 635 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 488 ❀°✍️خادم کاروان 💠کاروانی از مدینه برای انجام حج به سمت مکه به راه افتاد. در بین راه مكه و مدینه، در یكی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد كه سیمای صالحین داشت و با چابكی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به كارها و حوائج اهل قافله بود. در لحظه ی اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را كه مشغول خدمت و انجام كارهای شماست می شناسید . - نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ی ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نكرده ایم كه برای ما كاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است كه در كارهای دیگران شركت كند و به آنها كمك بدهد. - معلوم است كه نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یك خادم به كارهای شما رسیدگی كند. - مگر این شخص كیست؟ - این، علی بن الحسین زین العابدین است. 💠جمعیت، آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه كاری بود كه شما با ما كردید؟ ! ممكن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بكنیم و مرتكب گناهی بزرگ بشویم.» امام: «من عمدا شما را كه مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب كردم، زیرا گاهی با كسانی كه مرا می شناسند مسافرت می كنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می كنند، نمی گذارند كه من عهده دار كار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب كنم كه مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می كنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم.» علامه مجلسی، بحارالانوار ، چاپ كمپانی، ج 11،ص 21 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 558 ❀°✍️حق مجلس و هم صحبتی 💠امام صادق (ع) نقل کرده اند: در يكى از روزها، شخصى از مسلمان ها به محضر مبارك امام سجّاد، حضرت زين العابدين عليه السّلام وارد شد و پس از عرض سلام ، به حضرت عرضه داشت : اى پسر رسول خدا! در فلان مجلس با جمعى از دوستان نشسته بوديم ، كه شنيديم شخصى نسبت به شما ناسزا مى گفت و توهين مى كرد و در بين صحبت هاى ناپسندش گفت : علىّ بن الحسين عليهماالسّلام گمراه و بدعت گذار است . امام زين العابدين سلام اللّه عليه ، پس از شنيدن سخنان آن شخص ، فرمود: تو حقّ مجلس و همچنين حقّ كسانى را كه با تو هم صحبت بودند، رعايت نكردى ، 💠چون سخنانى كه در آن مجلس مطرح شده بود، امانت بود، چرا سخنان گوينده را از آن مجلس به بيرون منتقل كردى و اسرار او را فاش نمودى !؟ و تو حقّ مرا هم رعايت نكردى ، چون چيزى كه من از ديگران نسبت به خود نمى دانستم ، فاش كردى و مرا در جريان آن قرار دادى . و سپس آن حضرت افزود: آيا نمى دانى كه چنگال مرگ همه انسان ها و نيز ما را مى ربايد؟! و بعد از آن ، همه ما زنده خواهيم گشت و در روز قيامت محشور خواهيم شد؛ و بايد در ميعادگاه و دادگاه عدل الهى پاسخ گوى اعمال و گفتار خويش باشيم ، دادگاهى كه خداوند متعال قاضى و حاكم آن خواهد بود. و آن گاه امام عليه السّلام در ادامه فرمايشات و نصيحت هاى خود اظهارنمود: پس سعى كن هميشه از سخن چينى و غيبت پشت سر ديگران اجتناب و دورى كنى ؛ وگرنه همنشين سگان آتشين خواهى شد طبرسی،احتجاج طبرسى : ج 2، ص 145، ح 183. .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 🔰 🔰 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد @zekrabab125 داستان و رمان، @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی @zekrabab نهج‌البلاغه روان)صلواتی) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 801 ❀°✍️زلزله شدید! در زمان ابوبکر و عمر، زلزله شدیدی در مدینه رخ داد، به طوری که عموم مردم ترسیدند. نزد ابوبکر و عمر رفتند، مشاهده کردند آن دو نفر از شدت ترس به شتاب حضور امیرالمؤمنین(ع) می روند. مردم هم به تبعیت آنها حضور آن حضرت رسیدند. امیرالمؤمنین(ع) از منزل خارج شدند. ابوبکر و عمر و عموم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروی شهر رسیدند. آن حضرت روی زمین نشست مردم هم اطراف او نشستند. دیوارهای مدینه مانند گهواره حرکت می کرد اهل مدینه از شدت ترس صداهای خود را بلند کرده و فریاد می زدند: یا علی به فریاد ما برس، هرگز چنین زمین لرزه ای ندیدیم. لب های آن حضرت به حرکت آمد و با دست به زمین زد و فرمود: ای زمین آرام و قرار بگیر. زمین به اذن خدا ساکت شد و قرار گرفت. مردم از اطاعت و فرمانبرداری زمین از امیرالمؤمنین تعجب کردند، فرمود: شما تعجب کردید که اطاعت امر من نمود وقتی به او گفتم: قرار بگیر؟ عرض کردند: بلی، یا امیرالمؤمنین. فرمود: من همان انسانی هستم که خداوند در قرآن می فرماید:(و قال الانسان مالها) به زمین می گویم بیان کن برای من حوادث و اخباری که بر روی تو واقع شده و انجام گرفته است و به من بگو عمل هایی که مردم در روی تو به جا آورده اند. پس از آن فرمود: اگر این همان زمین لرزه هایی بود که خداوند در سوره زلزله می فرماید زمین به من اخبار خود را خبر می داد، ولی آن نیست تفسیر برهان، ج 4، ص 493، ح 1 و 6، نور الثقلین، ج 5، ص 648، ح 7. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 همه مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 مطالبش درهمه، از هر موضوع مطلب داره، هرچه بخوای داره، جون میده برای کپی، تماما مذهبی، ی سر بزن
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 893 ❀°✍️شجاعت امام حسن(ع) 💠امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پسرش محمد بن حنفیّه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عایشه را نحر کن.» محمد بن حنفیّه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمی‌توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن (علیه‌السّلام) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه‌اش خون می‌ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و تو فرزند علی هستی.» ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۸۵؛ قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن (علیه‌السّلام)، ج۳، ص۴۷ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت