eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
901 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 آسیابان پیری در دهی دور افتاده زندگی می کرد. هر کس گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد اسیاب کردن، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت. مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را می دیدند، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای جز تمکین کردن نداشتند و فقط او را نفرین می کردند. پس از گذشت چند سال آسیابان پیرمرد، مرد و آسیاب او به پسرانش به ارث رسید. پس از مدتی یک شب پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت مرا چاره ای اندیشه کنید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم. پسران پس از مدتی تفکر هر یک راه کاری ارائه نمودند. پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد آسیاب کردن را از مردم می گیریم. ولی پسر بزرگتر گفت اگر ما به این روش عمل کنیم مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را لعنت کنند چون او بی انصاف تر بود. بهتر است مطابق وصیت پدر، هر کسی که گندم برای آسیاب کردن می آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم چون انصاف ما را ببینند بر پدر همواره درود فرستند و گویند:" خدا آسیابان پیر را بیامرزد، او با انصاف تر از پسرانش بود." پسران چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. مردم همواره پدر ایشان را دعا کرده و و پدر از عذاب نجات یافت. 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت