eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
908 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘   🔺️در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار ، همراه مسلمانان بود ، ولی شب‌ ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد.    🔸️یک بار ، هنگامی که روز بود ، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت ، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند.    🔻دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن ، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت : « امشب ، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت ، و بهره‌ای از لذّت و شهوت! » سپس لختی اندیشید. ❤ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت :  « به فرض ، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم ، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا ، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم ؟! »    🔻از عمل خود پشمیان شد ، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده ، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد ، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. 🔹️ در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:  « ای رسول خدا ! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته ، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم. احتمال می‌دهم دزد بوده ، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید ، چیزی نمی‌خواهم ، زیرا از مال دنیا بی‌نیازم. »    🔸️در این هنگام ، پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع ، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید : « ازدواج کرده‌ای؟ »    - نه!    +حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟    - اختیار با شماست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود : «برخیز و با همسرت به خانه برو! » 🔸️جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا ، سخت مشغول نماز و عبادت شد. زن ، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود ، از او پرسید: « این همه عبادت برای چیست؟! » ♦جوان پاسخ داد: « ای همسر باوفا ! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم ، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز ، به خاطر پرهیزکاری و توبه من ، از راه حلال ، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت ، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟! » 🔹️زن لبخندی زد و گفت : « آری ، نماز ، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است! ». ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘   🔺️در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار ، همراه مسلمانان بود ، ولی شب‌ ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد.    🔸️یک بار ، هنگامی که روز بود ، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت ، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند.    🔻دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن ، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت : « امشب ، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت ، و بهره‌ای از لذّت و شهوت! » سپس لختی اندیشید. ❤ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت :  « به فرض ، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم ، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا ، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم ؟! »    🔻از عمل خود پشمیان شد ، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده ، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد ، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. 🔹️ در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:  « ای رسول خدا ! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته ، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم. احتمال می‌دهم دزد بوده ، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید ، چیزی نمی‌خواهم ، زیرا از مال دنیا بی‌نیازم. »    🔸️در این هنگام ، پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع ، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید : « ازدواج کرده‌ای؟ »    - نه!    +حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟    - اختیار با شماست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود : «برخیز و با همسرت به خانه برو! » 🔸️جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا ، سخت مشغول نماز و عبادت شد. زن ، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود ، از او پرسید: « این همه عبادت برای چیست؟! » ♦جوان پاسخ داد: « ای همسر باوفا ! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم ، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز ، به خاطر پرهیزکاری و توبه من ، از راه حلال ، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت ، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟! » 🔹️زن لبخندی زد و گفت : « آری ، نماز ، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است! ». ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت