😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان
⭕️داستان سنگسار #زنزناکار
زنى آبستن نزد اميرالمومنين ع آمده گفت : زنا كرده ام مرا پاك كن ، خداوند تو را پاك كند؛ زيرا شكنجه و عذاب دنيا از عقوبت آخرت كه پايانى ندارد آسان ترست .على ع فرمود: تو را از چه پاك كنم ؟
گفت : از زنا.اميرالمومنين ع : آيا شوهر دارى ؟زن : آرى .اميرالمومنين ع : آيا موقعى كه مرتكب اين عمل شدى شوهرت در سفر بود يا در حضر؟زن : شوهرم در حضر بود.على ع فعلا برگرد و پس از آن كه فرزندت را زاييدى بيا تا تو را پاك گردانم . و چون زن مقدارى از آن حضرت دور شد به طورى كه گفتار آن حضرت را نمىشنيد فرمود: خدايا! اين يك شهادت .پس از چندى آن زن نزد اميرالمومنين ع آمده و گفت : فرزندم را زاييدم مرا پاك كن .در اين هنگام امام ع كه گويى اصلا سابقه او را نداشته فرمود: تو را از چه پاك كنم ؟زن : زنا داده ام مرا پاك كن .اميرالمومنين ع : آيا در موقع ارتكاب اين عمل شوهر داشتى يا نه ؟زن : شوهر داشتم
آيا در آن هنگام شوهرت در سفر بود يا در حضر؟در حضر بود.برو فرزندت را طبق دستور خداوند دو سال تمام شير بده . زن برگشت و چون مقدارى از آن حضرت دور شد به قدرى كه صدايش را نمىشنيد، فرمود: خداوندا! اين دو شهادت
و پس از آن كه دو سال سپرى شد زن باز آمده و گفت : يا اميرالمومنين : فرزندم را دو سال تمام شير دادم اكنون مرا پاك كن .امام عليه السلام مانند شخص بى خبرى پرسشهاى سابق را از او جويا شد. و آنگاه به او فرمود: حالا برو و از فرزندت نگهدارى كن تا موقعى كه بتواند خودش غذا بخورد و از بامى پرت نشود و در چاهى نيفتد. زن گريان از نزد آن حضرت ع بازگشت ، و چون مقدارى دور گرديد، به اندازه اى كه آواز آن حضرت ع را نمىشنيد فرمود: خداوندا! اين سه شهادت .عمر و بن حريث مخزومى زن را در بين راه ديد و به او گفت : اى بنده خدا! چرا گريه مىكنى ؟ من تو را ديده ام نزد على ع مىآيى و از او تقاضا مىكنى تو را پاك گرداند.زن گفت :آرى ،نزد اميرالمومنين ع آمدم و از او خواستم مرا پاك كند و آن حضرت فرمود: برو و فرزندت را نگهدارى كن تا موقعى كه بتواند بخورد و بياشامد و... و مىترسم در اين مدت بميرم و مرا پاك نگرداند.عمرو به اوگفت :نزداميرالمومنين ع برگرد و من از فرزندت كفالت مىكنم
زن نزد آن حضرت برگشت و تعهد عمرو را عرضه داشت اميرالمومنين ع مانند شخص بى سابقه اى به وى فرمود: چرا عمرو از فرزندت كفالت كند؟گفت : يا اميرالمومنين ! زنا كرده ام مرا پاك گردان .آن حضرت فرمود: در آن هنگام شوهر داشتى يا نه ؟زن : آرى شوهر داشتم .آيا در آن وقت شوهرت در وطن بود يا در سفر؟در وطن بود.پس آن حضرت سر به سوى آسمان بلند كرده ، به درگاه الهى عرضه داشت :خداوندا! با چهار دفعه اقرار، حد بر او ثابت گرديد و تو به پيامبرت خبر داده اى كسى كه حدى از حدودم را تعطيل كند با من دشمنى نموده است ، پروردگارا! من هرگز حدودت را تعطيل نمى كنم و در پى دشمنى تو نيستم و احكام تو را ضايع نمى گردانم ، بلكه فرمانبردار تو و پيرو سنت پيامبرت مى باشم .در اين وقت ، عمرو بن حريث نگاهش به صورت آن حضرت افتاد ديد رنگ رخسار مباركش از شدت غضب چنان قرمز شده كه گويى انار در صورتش پاشيده شده ، پس به آن حضرت عرضه داشت : يا اميرالمومنين ! من خيال مى كردم از اين عمل من خوشحال مى شويد ولى حال كه مى بينيم ناراحتيد هرگز فرزندش را بر نمى دارم .امام (ع ) فرمود: آيا پس از آن كه آن زن چهار دفعه بر خود اقرار نموده فرزندش را كفالت مىكنى ؟ و تو كوچك هستى .پس آن حضرت به منبر رفت و به قنبر فرمود: ميان مردم بانگ برآور تا همه براى نماز جماعت حاضر شوند قنبر دستور را اجرا كرد و مردم به طرف مسجد هجوم آوردند بطوريكه مسجد پر شد
در اين موقع امام ع بپاخاست و ثناى الهى بجاى آورد سپس فرمود: اى مردم ! پيشواى شما مىخواهد براى اقامه حد بر اين زن به خارج كوفه رود و شما را به همراه خود ببرد و زمانى كه بيرون مى آييد بايد سنگهاى خود را همراه داشته و يكديگر را نشناسيد تا به خانه هايتان برگرديد و سپس از منبر فرود آمد و بامدادان خود آن حضرت به اتفاق زن بيرون شدند و مردم نيز در حالى كه يكديگر را نمىشناختند و به صورتهاى خود نقاب بسته و سنگ در آستين داشتند از خانه ها بيرون شدند تا اينكه آن حضرت با زن و تمام مردم به پشت شهر كوفه رسيدند. آنگاه به حاضران خطاب كرده و فرمود: اى مردم ! خداوند با پيامبر، پيمانى بسته و پيامبر نيز با من همان پيمان را بسته است كه هر كس مستحق حدى باشد نبايد به ديگرى #حد زند، اكنون هر كس از شما كه مستحق همين #حد است حد نزند، پس تمام مردم برگشتند و تنها خود آن حضرت با حسن و حسين ع زن را سنگسار نمودند
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸