eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
845 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت118 سامان صدای آزار دهنده مجری مسابقات و مدیر برگزاریش تو سرم عین صدای تبل
کلافه نگامو بین اونایی که کمی دور تر از پله برقی منتظر ایستاده بودن چرخوندم ... تنها دستی که با دیدنم رو هوا چرخ خورد دست سهیل بود .... پوفی کردم ... خودمم می دونستم به این زودیا از شر اخم و تخمای بابا و مامان خلاص نمیشم .... دستی براش بالا بردم ... تا چمدونو کشیدم که برم سمتش حلقه خبر نگارا و اساتید و دانشجوها دورم تشکیل شد... گردن کشیدم تا پیداش کنم .... چشمم به پناهی افتاد که کلافه داشت به سوالای بی سرو ته یه خبر نگار جواب میداد ... سریع نگاه ازش گرفتم و دنبال سهیلی گشتم که داشت میومد سمتم ... خودمو ازبین خبرنگارا و اساتید بیرون کشیدم ... روبوسی و تبریکا از خود مسابقاتم برام خسته کننده تر بود ... ترجیح میدادم فقط برم و بخوابم همین و بس چشممم به خانواده میثم افتاد که دورش کرده بودو مادرش داشت سر و صورتشو غرق بوسه میکرد .... میدونی سام تو کفم به مولا ... تویی که دم به تله نمیدادی دیدی چطو... -من باهاش نبوم ... صداش خفه شد ... عوضی تر از سهیل نمیشناختم ولی نمیدونم چرا سفره دلمو براش باز کردم -کار من نبود ... اونقدرام خر نیستم... -پزشکی قانونی که میگه همون روز همون ساعت کارشو ساختی کلافه دستی تو ماهام کشیدم و کمربندمو باز کردم -کارشو ساختن من نساختم .... من به اون دختر دستم نزدم ... -گمشو بابا ... مشتی به داشبورد کوبیدم -ِد نفهم میگمت من دست به اون سلیطه نزدم اونم عصبی شده بود -تویی که میفهمی الان میخوای چه غلطی بکنی پس ... -چه میدونم ... لنگاش واسه یکی دیگه هوا رفته جورشو من باید بکشم ؟ -فعلا که تو تنها جورکش در دسترسی که از قضا همه مدارکم بر علیه توئه ... عصبی موهامو چنگ زدم ... - میگم ... نگام خیره بود به خط بریده بریده جاده ... بازومو گرفت و تکونی داد ... -هی میگم اگه واقعا کار تو نبوده پس این پزشکی قانونی چه زری زده .... حتی میگه حول و هوش همون ساعتی که تو خونشون بودی دختره اپن شده ... نمیدونم . نمیدونم ... ماشین و زد کنار -میگم اگه به غیر تو با یکی دیگه بوده .... نگاهش کردم دستی به موهای پر پشتش کشید -میگم بریم یه پرسو جویی بکنیم ... شاید همسایه ای چیزی کسی و اون ورا دیده باشن .... ناامید سری تکون دادم ... اونقد بدبختی پش سر هم ردیف شده بود برام که نمیدونستم کی و به کدومش برسم ... -البته میشه یه فرضیه ایم دادا ... نگاش کردم ... دنده رو جابه جا کردو سرشو چرخوند تا از پارک خارج بشه ... -چی؟ تک خنده ای کرد -یهو دیدی خودش به حالت .... زد دنده دو هه یهو دیدی خودش متکی به خودش کار خودشو ساخته ... پس گردنی که زدم بهش صدای آخشو در آورد .... با صدای بلند زد زیر خنده ... -والا به خدا .... نشنیدی میگن خود کرده را تدبیر نیست ... دستمو جلوی دهنم گرفتم .... بیخود نبود برادر من بود که فک کنم بیشعوری ذاتیشم به من رفته بود ... -بیخی بابا .... با اینکه ازت زیاد خوشم نمیاد ولی واسه اینکه زود تر بری و شرت از سرم واشه کمکت میکنم .... تا پای چوبه دارم بری ... ایشالا بالاشم بر ی ... لبخند یه وری زدم و حرفی نزدم ... خودمم تازگیا خیلی دلم میخواست از شر خودم خلا ص بشم ... چشمامو بستم و حواسم و دادم پی موسیقی بی کلامی که آرومم میکرد ... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید 🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنمایی‌های مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام ❣ با مدیریت