eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
853 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت145 اول باید خودم جواب میگرفتم تا میتونستم جوابشو بدم .... دم در آپارتمانم
از دانشگاه زدم بیرون و نگاهی به آسمون ابری انداختم .... اخمام حسابی رفت توهم ... بدی پاریس به این بود که نمیتونستی هیچ وقت پیش بینی درستی از باریدن بارون و داشته باشی توی هر موقع از سالم که باشی باید انتظار بارون و داشته باشی ... به هیچ وجه نمیخواستم خرید امروزم و به خاطر بارون خراب کنم .... پاییز بودو سرما نسبیم بود .... شالگردن طوسیمو بیشتر دور صورتم چرخوندم و کلاه بافتنیمو بیشتر کشیدم روی گوشا و موهام ... دستامو گذاشتم توی جیب پالتوی مشکی رنگمو قدمامو چرخوندم سمت خیابون شانزالیزه .... دیگه وقت زیادی نمونده بود ....دو ماه بیشتر تا عروسی ارسلا ن نمونده بودو من میخواستم از الان آماده باشم ... دستمو برای تاکسی بالا بردم... میخواستم سریعتر برسم تا از زور سرما لپام سرخ نشده بود ... همینکه توی تاکسی نشستم ... حجم سنگین گرمایی که خورد تو صورتم حالمو خوب کرد ... شالگردنمو کمی پایینتر کشیدم... رسیدنم ب شانزالیزه زیاد طول نکشید ... به لطف کارنیمه وقت مطب دکتر خودم الان میتونستم با جیب پر آسوده توی این خیابو نا قدم بزنم و از پشت ویترینا به نقش های رنگا رنگ پشتشون نگاه کنم خریدو دوست داشتم ولی حوصله زیادی برای گشت و گذار نداشتم ... خرید تنهایی بهم کیف. نمیداد. .. -سلام پناه ... توام اینجایی ... با شنیدن صدای سابین خشکم زد ... چشمام گرد شد و خیره موندم رو شیشه ویترینی که تصویر سابین پشت سرم افتاده بود . همون پسر بیخیال و علی بی غمی که زیادی حالیش بود ... دست تو جیب جین مشکیش کرده بودو کاپشن مشکیش کنار رفته بود ... کاش اون لحظه یه چیز دیگه از خدا میخواستم نه این سابینی که عین عجل معلق نازل شده بود روی سرم ... چرخیدم سمتش و به زور لبامو کش دادم ... -سلا...سلام سابین .. دستمو سفت فشرد ... -اومدی خرید ؟ سر ی به نشونه تائید تکون دادم ... -اهوم .. -خوبه منم همراه مادرم و برادرم اومدیم برای خرید ... تا به خودم بیام دنبالش کشیده شدم ... -بیا تا بهت معرفیشون کنم .... وارد یکی از مغازه ها شدو همزمان گفت -مامان .... . زنی جوون که چرخید سمتم باعث شد شوکه بشم ... موهای های لایت شده و صورت صافش با اون اندام فوق العاده اصلا بهش نمیخورد که پسری به سن و سال سابین داشته باشه ... نه. اینکه شبیه دخترای چهارده ساله بوده باشه نه ولی حد اکثر -30 33 ساله میزد ، مسیرسبز راه پولدار شدن 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام اینجا زندگیتو متحول کن 👆 نگی نکفتی