eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
904 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📚 رمان شماره پنجم 💖 جلد دوم 📌 نام رمان 📝 مردی در آینه 📝 نویسنده:شهیدمدافع‌حرم‌سیدطاها ایمانی ☑️
ا🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ا🌺🍃🌺 ا🍃🌺 ا🌺 👤 💥 تبعه_شما💥 خانواده ساندرز و مرتضي برنامه ديگه اي داشتن اما من مي خواستم دوباره برم حرم حرم رفتن ديشبم با امروز فرق زيادي داشت ديروز انسان ديگه اي بودم و امروز ديگه اون آدم وجود نداشت . مي خواستم براي احترام به يک اولي الامر به حرم قدم بزارم مرتضي بين ما مونده بود . با دنيل بره يا با من بياد کشيدمش کنار ـ شما با اونها برو . من مسير حرم رو ياد گرفتم . و جاي نگراني نيست . مي خوام قرآنم رو بردارم و برم اونجا نياز به حمايت اونها دارم براي اينکه بتونم حرکت با بينش روح رو ياد بگيرم دو بعد اول رو می شناختم اما با بعد سوم وجودم بيگانه بودم . حتي اگر لحظاتي از زندگي، بي اختيار من رو نجات داده بود يا به سراغم اومده بود . من هيچ علم و آگاهي اي از وجودش نداشتم و از جهت ديگه، حرکت من بايد باآگاهي و بصيرت اون پيش ميرفت . و مي دونستم اين نقطه وحشت شيطان بود . همون طور که حالا وقتي به زمان قبل از سفر نگاه مي کردم به وضوح رد پاي شيطان رو مي ديدم . زماني که با تمام قدرت داشت من رو به جهت مخالف جريان ميکشيد . و مدام در برابر دنیل قرار میداد من اراده محکم و غير قابل شکستي داشتم اما شرط‌هاي من در جهات ديگه اي شکل گرفته بود و بايد به زودي آجر آجر وجود و روانم رو از اول مي چيدم خراب کردن اين بنيان چند ده ساله کار راحتی نبود به خصوص که ميدونستم به زودي بايد با لشگر دشمن قديمي بشر هم رو به رو بشم . اين نبردهمه جانبه، جنگي نبود که به تنهايي قدرت مقابله با اون رو داشته باشم مقابل ورودي صحنه آينه ايستادم . چشم هام رو بستم و دستم رو گذاشتم روي قلبم ميدونم صداي من رو مي شنويد . همون طور که تا امروز صداي دنيل و بئاتريس رو شنيديد و همون طور که اون مرد خدا رو براي نجات من فرستاديد من امروز اينجا اومدم نه به رسم ديشب که اينجام تا بنيان_وجودم رو ازابتدا بچينم و مي دونم که اگه تا اين لحظه هنوز مورد حمله شيطان قرار نگرفته باشم . بدون هيچ شکي تا لحظات ديگه به من حمله ميکنن تا داده هاي مغزم رو به چالش بکشن و مبنايي رو که در پي آغاز کردنش اينجام آلوده کنن چشم هام رو باز کردم و به ايوان آينه خيره شدم ـ پس قلب و ذهنمرو به شما ميسپارم اونها رو حفظ کنيد و من رو در مسير بعد سوم ياري کنيد و به من يادبديد هر چيزي رو که به عنوان بنده خدا . و تبعه شما بايد بدونم . و بايد بهش عمل کنم قرآن رو گرفتم دستم و گوشه صحن، جايي براي خودم پيدا کردم صفحات يکي پس از ديگري پيش مي رفت و تمام ذهنم معطوف آيات بود . سوال هاي زيادي برابرم شکل مي گرفت اما اين بار هيچ کدوم از باب شک و ترديد نبود شوق به دانستن، علم به حقيقت و مفهوم اونها در وجود من قرار داشت با بلند شدن صداي اذان، براي اولين بار نگاهم رو از ميان آيات بلند کردم هوا رنگ غروب به خودش گرفته بود .کمي شانه ها و گردنم رو تکان دادم و دوباره سرم رو پايين انداختم بيشتر از دو سوم صفحات قرآن رو پيش رفته بودم که حس کردم يه نفر کنارم ايستاده و داره بهم نگاه ميکنه سريع نگاهم رفت بالا مرتضي بود که با لبخند خاصي چشم ازم برنمي داشت سلام کرد و نشست کنارم ديدم هتل نيستي حدس زدم بايد اينجا پيدات کنم به اين زودي برگشتيد؟ خنده اش گرفت ـ زود کجاست؟ . ساعت از 9 شب گذشته . تازه تو اين نور کم نشستي که چشم هات آسيب مي بينه . حداقل مي رفتي جلوتر که نور بيشتري روي صفحه باشه بدجور جا خوردم سريع به ساعت مچيم نگاه کردم .باورم نمي شد اصلا متوجه گذر زمان نشده بودم ـ چه همه پيش رفتي نگاهم برگشت روي شماره صفحه و از جا بلند شدم ـ روي بعضي از آيات خيلي فکر کردم .دفعه بعدي که بخوام قرآن رو بخونم بايد يه دفترچه بردارم و سوال هام رو ليست کنم چند لحظه مکث کردم ـ برنامه ات براي امشب چيه؟ ـ مي خواي جايي ببرمت؟ با شرمندگي دستي پشت گردنم کشيدم و نگاه ملتمسانه اي بهش انداختم ـ نه مي خوام تو بياي اونجا با صداي نسبتا آرامي خنديد و محکم زد روي شونه ام ـ آدمي به سرسختي تو توي عمرم نديدم زنگ ميزنم به خانوم ميگم امشب منتظر نباشن ✍ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 🔰 🔰 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد @zekrabab125 داستان و رمان، @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی @zekrabab نهج‌البلاغه روان)صلواتی) 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚