📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
رمان شماره یازدهم👇👆 دختر شینا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_پنجاه_ونهم
بعد هم که برمی گشتیم خانه خودمان، صمد می نشست برای من حرف می زد. می گفت: «این مهمانی ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می روی پیش خانم ها می نشینی و من تو را نمی ببینم. دلم برایت تنگ می شود. این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می سوزد. غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نکردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم.»
این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم.
به گوشه گوشه خانه که نگاه می کردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله هیچ کس و هیچ کاری را نداشتم. منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج آقا چطور دلت آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی؟!
آن شب آن قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌴 همه مطالب صلواتی📚 کپی با صلواتی 🌴
🙏 با انتشار مطالبِ ارزشمند ما را یاری نمایید، تا نقش بزرگی در رشد تربیتی و اخلاقی جامعه اسلامی، داشته باشیم
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
📚رُمّانْهایبلــندوداستانکوتا📚صلواتیوآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺
☀️ #دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_پنجاه_ونهم
تكانِ دستهاي معترض راحله، همزمان با ساكت شدنش از جنبش افتاد و ساكت شد. راحله كه ساكت شد،
انگار همه جا ساكت شد. از بس بلند و با احساس حرف ميزد. چنان با شور و هيجان حرف ميزد كه طنين صدايش در اتاق ميپيچيد. انگار ده نفر با همديگر حرف ميزده اند.
ولي سميه كه حركت حرف زد همه چيز برعكس بود. سميه انگار بيشتر زمزمه ميكرد ؛ حرف نمي زد.
سمیه- ببين فاطمه خب قضيه هاي ديگه اي هم داريم كه خلاف حرفهاي تو و روايتهاي توست. يعني چه طوري بگم! در اونها از زن دوستي بد گفتن. يا مردها رو از مشورت كردن و پيروي كردن از زنها بر حذر داشتن اينها رو چه كارشون كنيم؟ كدومشون رو قبول كنيم؟😟
قبل از اين كه فاطمه جواب بدهد، خود سميه دوباره ادامه داد:
سمیه- ببين اين سوالهايي بوده كه مدت هاست در ذهن منه. حتي گاهي منو آزار ميداد، ولي خب هر دفعه خودم رو با راضي بودن به قضاي خدا كه ما زن ها
را اينگونه آفريده. تسكين ميدادم.
البته از يكي دو نفري هم پرسيدم ولي جوابهاي خوبي بهم ندادن.😕
فاطمه نگاه تاييد آميزي به سميه كرد.
- طوري نيست: خود منم يه روزهايي دچار همين سوالها و حالتها شده بودم كه الحمدلله رفع شد. نكته اي رو كه ميخوام در مورد احاديث تذكر بدم.
اينه كه
👈 ما نبايد فقط به #ظاهراحاديث تكيه كنيم.
يعني، بررسي كردن احاديث و روايات خودش علم مهمي است. اين كه مشخص بشه
💜اولا اين سخنها از ائمه صادر شدن چون ممكنه بعضي از اين احاديث سند و مدرك معتبري نداشته باشن و فقط به ائمه نسبت به داده شده باشن.
💜نكته ديگه در نظر گرفتن نكات بياني در ترجمه اين احاديثه.
يعني اين كه اين سخن در چه #زماني و چه #مكاني و #خطاب به چه اشخاصي گفته شده، ممكنه خطاب آنها #محدود باشه و نبايد به عموم جنس زنها تعميم داد. يا اين كه #ممكنه در بعضي از اين احاديث « زن » فقط يه #استعاره يا #تمثيل از يه مفهوم ديگه اي باشه. مثلا در همان احاديثي كه در نكوهش زن دوستي گفته شده، مراد شهوت پرستي و زنبارگي باشه، نه محبت كردن به همسر، ⬅️چون كه در احاديث ديگه اي، سفارشهاي بسيار اكيدي بر محبت به همسرها و عموم زنها داريم.
⬅️احاديث ديگه اي هم داريم كه در اونها منظور، بخش خاصي از زن ها هستند.
مثلا حديثي از امام صادق روايت شده كه فرموده اند:
« با زنها مشاوره نكنيد مگر آن كه تدبيرشان به تجربه برايتان ثابت شده باشد.»
درباره اين حديث بايد گفت معمولا چون زنها بيشتر به امور خانه داري ميرسيدن و به خصوص در گذشته كه زنها تجربه را مستثني ميكنن. يعني يه حكم قطعي در مورد افراد يه جنس صادر نمي كنن. يا اين كه در مواردي، زنها به خاطر شدت احساساتشون و علاقه اي كه به شوهرشون دارن و دوست دارن و درست هم هست، ممكنه شوهرشون رو از كارهاي #واجبي مثل #جهاد، منع كنن. حالا آيا دين اين اجازه رو به اين شوهر ميدهد كه به حرف اين زن توجه كنه؟ در تفسير اين حديث بايد به مسئله مورد #مشورت و شخص مشاور هم توجه كرد.
ثريا از زير چشم نگاه مشكوكي به فاطمه انداخت:
- مطمئني كه توجيه نمي كني؟!😕
فاطمه - يعني شك داري كه ائمه از حضرت زهرا پيروي ميكردن؟ در محبت و اراداتي كه به حضرت زهرا داشتن شك داري؟ يا اين كه فكر ميكني حضرت علي در زندگي شون هيچ توجهي به نظريات و عقايد حضرت زهرا نداشتن؟!😟
ثريا سرش را پايين انداخت و چيزي نگفت.
فاطمه سكوت ثريا را كه ديد، خودش ادامه داد:
- پس باور نكنين كه #خطاب ائمه در اين احاديث به #همه_زنها بوده و يك نكته ديگه رو هم بگم كه بد نيست اون رو در نظر بگيرين
#ادامه_دارد...
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید
❣ با مدیریت #ذکراباد