eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
843 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽ ا﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽ ا🌺﷽🌺﷽🌺﷽ ا﷽🌺﷽ ا🌺☑️ کتاب در کانال ثبت شد.. 📘حکایت سالهای بارانی 🖊نویسنده : مهدی مرندی (بازنویسی محمد خسروی راد) خستگی امانم را بریده بود. چند شب بود که نخوابیده بودم. در همین حالت، صدایی شنیدم. در سینه کش صخره پشت سرم، صدای ریزش سنگریزه از زیر پای کسی می آمد. چیزی دیده نمی شد. تاریک بود و جای بدی بود. فکر کردم اگر دشمن باشد، بهترین جا گیرش آمده تا ما را از پشت دور بزند. شک کردم. بهتر بود با عقب تماس می گرفتم. گفتم: «شما برای ما نیرو فرستادین؟» گفتند: «نه!» مطمئن شدم که نیروهای دشمن هستند. فاصله شان با من سی متر بیشتر نبود. یکی از خمپاره های 60 را به طرفشان نشانه رفتم. فاصله سی متری را معمولا کسی با خمپاره نمی زند؛ اما چاره ای نداشتم. قناسه را هم حاضر کردم برای شلیک. در همین فاصله، یکی از بچه های لرستان به نام «خدر» آمد. بهش گفتم: «اون جارو می بینی!؟» از بس آر پی جی زده بود، گوش هایش سنگین شده بود. باید باهاش بلند حرف می زدی تا می شنید. نگاه کرد و گفت: «بله، می بینم.» گفتم: «پس دست به کار شو! با آر پی جی بزنشون.» چند تا از بچه های قناسه چی هم که تیرهایشان تمام شده بود، آمدند و از من تیر گرفتند. خدر موشک آر پی جی به طرف دشمن شلیک کرد و چند گلوله منور و چند گلوله جنگی ریختم رو سرشان. دوباره درگیری شروع شد. چند لحظه بعد، از پشت سرمان هم روی ما آتش ریختند. عراقی ها دورمان زده بودند. توی تاریکی هوا، هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. فقط شلیک می کردیم. هوا گرگ و میش شد. آتش دشمن سبک تر از قبل بود. از پشت سر صدای شلیک نمی آمد. همین که هوا روشن تر شد، از جلو هم شلیک دشمن قطع شد. به خودم گفتم: «حواست را جمع کن و اطراف را مواظب باش!» و دیگر از هوش رفتم... 🌺 ﷽🌺﷽ 🌺﷽🌺﷽🌺﷽ ﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽ 🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽ 📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد ✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042 ✍آرشیوقران‌ومفاتیح‌الجنان👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee ✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db 🔴کپی با ذکر صلوات🔴
✍✍ راهنمای تعداد 👇👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/13472 کتاب pdf سجاد لشکر👆 https://eitaa.com/zekrabab125/13517 کتاب pdf لوطی و آتش👆 https://eitaa.com/zekrabab125/13557 کتاب pdf فتح خون، همراه 6 فایل‌صوتی👆 https://eitaa.com/zekrabab125/13765 کتاب pdf آذرخش مهاجر👆 https://eitaa.com/zekrabab125/13859 کتاب pdf قصه فرمانده‌هان(جلد 1)👆 https://eitaa.com/zekrabab125/13945 کتاب pdf آشنایی با جنگ( جلد 1)👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14076 کتاب pdf علمدار (زندگینامه و خاطرات سردار شهید سیدمجتبی علمدار )👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14239 کتاب pdf بخوای نخوای یار منی👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14340 کتاب pdf هزار حنجره آواز👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14435 کتاب pdf راز کانال کمیل👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14517 کتاب pdf حکومت فرزانگان👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14730 کتاب pdf بغض‌های نهفته👆 https://eitaa.com/zekrabab125/14921 کتاب pdf آخرین خاکریز👆 https://eitaa.com/zekrabab125/15046 کتاب pdf فرزندان خاک👆 https://eitaa.com/zekrabab125/15338 کتاب pdf خاطرات آزاده 👆 شهيد سرلشگر خلبان حسين لشگری https://eitaa.com/zekrabab125/15461 کتاب pdf خاطرات شهید سپهپد 👆 امیر صیاد شیرازی https://eitaa.com/zekrabab125/15569 کتاب pdf در محراب اسارت👆 https://eitaa.com/zekrabab125/15669 کتاب pdf حکایت سالهای بارانی👆 https://eitaa.com/zekrabab125/15781 کتاب pdf عبید زکانی، 116 داستان‌شیرین👆 https://eitaa.com/zekrabab125/15891 کتاب pdf عبید زکانی ، موش وگربه👆 .