eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
853 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
. سپس امام (ع) به آن شتر فرمود: به سوى همان درخت بازگرد. فورا بازگشت و حضرت مرا در آن جزيره سير داد تا اين كه به درختى بزرگ رسيديم كه در زير آن درخت، سفره اى گسترده شده و غذايى در ميان آن بود كه بوى مشك مى داد. ناگاه پرنده اى مانند كركس بزرگ ديدم. سلمان گفت: آن پرنده جهيد و بر حضرت سلام كرد و به جاى خودش برگشت. گفتم: اى سرور من، اين ؟ فرمود: اين براى و من، تا روز ، در اين جا بر پا شده است. گفتم: اين پرنده ؟ فرمود: بر آن است تا روز قيامت. گفتم: اى سرور من به تنهائى؟ فرمود: (ع) هر روز يك بار از كنار آن مى گذرد. سپس دست مرا گرفته و به درياى ديگرى برد. ما از آن عبور كرديم و من جزيره بزرگى را ديدم كه در آن قصرى بود كه يك خشت آن از و يكى از سفيد و هاى آن از زردرنگ بود و بر هر ركنى از قصر، صف از ملايكه بودند. پس امام (ع) بر يكى از اركان نشست و ملايكه به آن حضرت روى آوردند و سلام كردند. سپس به آنها اجازه داد و به جاى خودشان برگشتند. سلمان گفت: على (ع) داخل قصر شد كه در آن، درختان و ميوه ها و نهرها و پرندگان و گياهان رنگارنگ بود. امام (ع) شروع به راه رفتن در آن قصر كرد تا اين كه به آخر آن رسيد و بر كنار بركه اى كه در بستان بود ايستاد، سپس بر بالاى قصر آمد. در آن جا تختى از طلاى سرخ بود كه بر آن نشست و از آن جا بر قصر اشراف پيدا كرديم. ناگاه درياى سياهى كه موج هاى بلندى مانند كوه هاى مرتفع داشت (هويدا گشت) و امام (ع) با گوشه چشم، نگاهى غضب آلود به آن انداخت؛ و از ايستاد، گويى همانند كسى بود كه كرده است، گفتم: اى سرور من، وقتى به دريا نگاه كردى، از غليان باز ايستاد. فرمود: ترسيد مبادا در مورد آن فرمانى صادر نمايم. اى سلمان، آيا مى دانى اين كدام دريا است؟ گفتم: نه، اى سرور من. فرمود: اين دريايى است كه و قومش در آن شدند. همان شهرى كه (مورد عذاب الهى واقع شد) بر بال حمل شد سپس جبرييل آن را به دريا انداخت و به قعر آن فرو رفت كه تا روز قيامت به انتهاى آن نخواهد رسيد. گفتم: اى سرور من، آيا ما دو فرسخ سير كرده ايم؟ فرمود: اى سلمان، همانا من پنجاه هزار فرسخ سير كرده ام و دور دنيا را گشته ام. گفتم: اى سرور من، چگونه چنين (چيزى ممكن) است؟ فرمود: اى سلمان، وقتى كه ذوالقرنين شرق و غرب عالم را گردید .... .ص 2
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 445 🔴زن زیبا که بخاطرزیبایی درفتنه افتاده 🌺امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ✍️(روز ) زيبا را كه به خاطر زيبايي اش در افتاده است، و زيبائي اش را خورده (و به بي حجابي و بي عفتي و گناه آلوده شده)، براي مي آورند. ✍️ پس به خدا مي گويد، خدايا، تو خود مرا خلق كردي و به سبب آن در افتادم. ✍️پس حضرت - سلام الله عليها - را مي كنند و داده مي شود: آيا تو يا ؟ ما او را در زيبائي آفريديم، امّا او نكرد ... 📚کافی ج۸ ص۲۲۸ .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ 💖 🔰 🔰 °•.¸¸.•🌺 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده @charkhfalak500 آرشیوقران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 📘 هرروزه داستان کوتا، رمانهای جذاب مذهبي، داستان صوتی، نرم‌افزار کاربردی، قصه برای کودکان، و........ :👆👆👆 ❤️اگر فکر می‌کنید با عضویت در این کانال وقت خود را هدر نداده‌اید، لطفاً آن را به دوستان‌تان هم معرفی کنید🙏
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 934 وقتی دختر جوان پایش را به پای طلبه می‌زند... آیت الله شیخ عبدالنبی اراکی (عراقی) در اوایل طلبگی در سن 20 سالگی که کوران جوانی و طغیان غریزه جنسی است، در مدرسه علمیه اراک مشغول به تحصیل علم بودم، در یک شب زمستانی که حدود نیم متر برف آمده بود، بعد از نماز مغرب و عشاء به حجره رفته و مشغول مطالعه شدم، ناگهان زن جوان وارد حجره شد و گفت: مرا امشب در حجره‌ات جا بده! من بلند شدم و او را از حجره بیرون کردم و گفتم: تو جوانی و من هم جوان و شیطان هم در کمین و هر آن ممکن است به گناه مبتلا شویم. او را بیرون کردم. باز برگشت و اصرار نمود. از او اصرار، به آمدن حجره و ماندن شب تا صبح، و از من انکار و عدم پذیرش او... پس از مشاجره زیاد، آن زن گفت: بسیار خوب، من می‌روم ولی با توجه به اینکه من زن جوانی هستم و محل امنی ندارم، اگر رفتم و برای من مسئله‌ای پیش آمد، فردای قیامت باید پاسخگو باشی... این حرفش مرا منقلب کرد و با خود گفتم: اگر واقعا چنین شد، فردای قیامت چه جوابی دارم؟! به او گفتم: بسیار خوب بیا داخل سپس گفتم: من آن غذا را پخته‌ام، به اندازه خوراکت بردار و بخور و آن طرف کرسی بخواب من هم فعلا مطالعه دارم. غذایش را خورد و خوابید. من هم طبق معمول به مطالعه پرداختم و پس از مطالعه خوابیدم. ساعتی از خواب نگذشته بود که پای آن زن به پای من خورد و از خواب بیدار شدم... با خود گفتم: چون در عالم خواب است، متوجه نیست. مجددا خوابیدم، پس از ساعتی دوباره پایش به پای من خورد، با کمی مکث من همچنان توجیه کردم که احتمالا در اثر شدت سرما و فعالیت روز خسته شده، اکنون که به جای گرم رسیده در نهایت بی‌هوشی است و از روی عمد نیست... بار سوم خوابیدم، هنوز ساعتی نگذشته بود که پایش به پای من خورد با شیوه‌ای خاص!!! این بار متوجه شدم، توجیهات قبلی من اشتباه بوده و این زن می‌خواهد مرا به دام بیاندازد!! از این رو در آن شب سرد زمستانی با وجود نیم متر برف روی زمین، بر آن شدم که به هر طریق ممکن از این دام شیطانی که این زن برای من گسترده است، رهایی یابم، لذا همان ساعت از حجره بیرون آمدم و تا صبح روی آن برف ها راه افتادم تا سرما بر من غلبه کرد... همین که هوا روشن شد، او را از حجره بیرون کردم و با این شیوه بر شیطان غلبه یافتم. بعد از این جریان خداوند تبارک و تعالی به من عنایت فرمود و علم تعبیر خواب را به من داد.... ✍ منبع: 📗کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد دوم صفحه ۱۸۰ و ۱۸۱ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 💠 🔴 امام صادق (ع) فرمود: بود که شیطان از عبادتش رنج می‌بُرد به لشكریانش گفت: چه کسی می‌تواند او را منحرف کند؟ یکی گفت: من. شیطان پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه كار خیر. شیطان گفت: خوب است. شیطانک آمد و در برابر عابد شروع به خواندن كرد و اصلا نمی‌خوابید. عابد گفت: چگونه به اینجا رسیدی؟ شیطانک گفت: من گناهى كردم و از آن نموده‌ام و هرگاه یاد آن گناه می‌افتم به نماز خواندن نیرو می‌گیرم. عابد گفت: آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و بعد توبه كنم. شیطانك گفت: برو به شهر و نزد فلان زن برو و از او كام بگیر و سپس كن. عابد به شهر آمد و نزد آن زن رفت و به او گفت: برخیز! زن برخاست و به درون اتاق خود رفت و به مرد گفت: وارد شو! عابد داخل شد. زن به عابد گفت: شرح حال خود را براى من بگو، عابد سرگذشت خود (و شیطان) را براى آن زن تعریف كرد. زن گفت: اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از كردن است. آن كس كه این راه را پیش پاى تو گذاشته بوده که در نظرت مجسم شده است. برگرد كسى را (در آنجا) نخواهى دید. 💠 عابد برگشت و آن زن همان از دنیا رفت، و چون صبح شد دیدند بر در خانه‌اش نوشته شده: بر سر این زن (براى دفن و كفن او) حاضر شوید كه او از اهل است. مردم تا سه روز جنازه‌اش را به خاك نسپردند، خدا به پیغمبر آن زمان وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن بخوان و به مردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من بهشت را بر او واجب كردم زیرا فلان بنده‌ام را از و نافرمانى من بازداشت. 📙روضه کافی،ج ۲، ص۲۴۲ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت