#یادمرگ ۵۹
#الموت_هادم_اللذات
🔰 متوکل، از توجه مردم به #امام_هادی علیهالسلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادی علیهالسلام اسلحه، نوشتهها و اشیای دیگر جمعآوری شده تا او علیه خلیفه قیام کند.
🔸 متوکل بدون اطلاع، گروهی از دژخیمان خود را به منزل آن حضرت فرستاد مأموران به خانه امام هادی علیهالسلام هجوم آوردند. ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند آنگاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمی بر تن دارد و روی شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را در آن حال دستگیر کرده نزد متوکل بردند و به او گفتند که ما در خانهاش چیزی نیافتیم و او را دیدیم رو به قبله نشسته و قرآن میخواند.
متوکل عباسی در صدر مجلس عیش نشسته بود. جام شرابی در دست داشت و میگساری میکرد در این حال امام علیه السلام وارد شد. چون امام علیه السلام را دید، عظمت و هیبت امام او را فراگرفت. بیاختیار حضرت را احترام نمود و ایشان را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد.
امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده، مرا از این عمل معاف بدار.
🔹 متوکل دیگر اصرار نکرد سپس گفت: پس شعری بخوانید و با خواندن اشعار، محفل ما را رونق ببخشید. امام علیه السلام فرمود:
من اهل شعر نیستم و شعر چندانی نمیدانم.
خلیفه گفت: چارهای نیست باید بخوانی.
امام علیه السلام این اشعار را خواندند:
بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ
غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ
وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ
أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ
أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً
مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ
تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا
وَ أَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا
ترجمه:
زمامداران قدرتمند و خونریز بر قله کوهساران بلند، شب را به روز میآوردند؛ در حالی که مردان دلاور و نیرومند از آنان پاسداری میکردند. ولی قلههای بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند.
آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن کوههای بلند به زیر کشیده شدند و در گودالها (قبرها) جایشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندی و چه بد فرجامی!
پس از آن که آنان در گورها قرار گرفتند، فریادگری بر آنان فریاد زد: چه شد آن دستبندهای زینتی و کجا رفت آن تاجهای سلطنتی و زیورهایی که بر خود میآویختند؟
کجاست آن چهرههای نازپرورده که همواره در حجلههای مزین پس پردههای الوان به سر میبردند؟
در این هنگام، قبرها به جای آنان با زبان فصیح پاسخ دادند و گفتند: اکنون بر سرِ خوردنِ آن رخسارها کرمها میجنگند.
آنان مدت زمانی در این دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی اکنون آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدند.
📌 سخنان امام علیه السلام چنان بر دل سختتر از سنگ متوکل اثر بخشید که بیاختیار گریست به طوری که اشک دیدگانش ریش وی را تر نمود!
حاضران مجلس نیز گریستند متوکل کاسه شراب را به زمین زد و مجلس عیش و نوش بهم خورد.
به دنبال آن چهار هزار دینار به امام علیه السلام تقدیم کرد و امام علیه السلام را با احترام به منزل خود بازگرداند.
📚 بحارالأنوار: جلد ۵۰، صفحه ۲۱۱
@zekrolmout