- میشه گفت معجزه
همون کسیه که
وقتی کنارشی عالم و آدمو
از یاد میبری . . 🍓🎈 '
حالم بدتر از اون چیزیه که بشه با دارو و درمان حلش کرد.
احتمالاً اگه جلوی دکتر قرار بگیرم هیچ حرفی برای گفتن پیدا نمیکنم و فقط دستامو بهم قفل میکنم و نگاه خیرمو میدوزم به زمین.
آخرشم احساس مزخرف بودن و اضطراب باعث میشه که از جام بلند بشمو و از اتاق دکتر سریع بیرون بزنم و در رو محکم پشت سر خودم ببندم و از مطب فرار کنم.
آخه چطور میشه از نقطه شروع تمام اتفاقاتی که برای من افتادن، برای کسی شروع به حرف زدن کنم وقتی خودم تمام عمرم در حال فرار از همین نقطم.
کسی نمیتونه احساس من رو درک کنه؛ احساسی که بهم میگه مشکل خاصی نداری و فقط داری زیادی خودتو لوس میکنی :)
روانشناسی میگه: «هرگز به قلبی که دوستت دارد آسیب نرسان! زیرا همان قلب ممکن است دیگر هرگز یاد نگیرد دوباره شمارا دوست بدارد.»
- انگاری با دستات داری قلبمو فشار میدی و منم از شدت درد با بغض بهت خیره شدم و نمیتونم حرف بزنم :)