- چیزی از خود، هر قدم زیر قدم گم میکنم،
رفته رفته، هر چه دارم چون قلم گم می کنم!🪄
گفتمش با من بمان، گفت: هستم غم مخور!
بیوفایان وعدههایِ پوچ راحت میدهند . .
چنان تنهایِ تنهایم، که حتی نیستم با خود،
نمیدانم که عمری را چگونه زیستم با خود.