یادداشت💌✍
#خاطره #کلید http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کلید
در میان وسایلِ جعبهٔ چوبی، به دنبال دفترچهاش میگشت؛ دفترچهای که وقتی سیزده ساله بود، حرفهایدلش را در آن مینوشت یا صدای ذهنش را به تصویر میکشید.
دستش میان وسایل شنا میکرد که به ظرف شیشهای و سرد خورد، با دست راستش آن را بیرون آورد؛ با لبخندی که گویای حال خوب دلش بود به ظرف نگاه کرد؛ به یاد زمانی افتاد که این شیشه برایش ارزشمندترین چیز بود حتی ارزشمندتر از عروسکی که لباس بنفش بر تن داشت.
عروسکی که همیشه همدمش بود و دستی بر موهای طلاییاش میکشید و با او حرف می زد، طوری که انگار او دخترک موطلایی است که حرف او را میشنود و جوابش را میدهد.
ظرف بلور را دوست داشت حتی بیشتر از بالشت نرم و لطیفش که به او حس آرامش هدیه میداد.
این ظرف برایش مثل یک راز دوستداشتی بود، مانند یک کتابی پر از سوال، حس میکرد شادی و قدرتش در بین سوالهای این کتاب پنهان شده و زمانی که جواب را پیدا کند، یعنی دیگر شاد و قدرتمند شده است.
اما حالا قدرتش را در بین گردهای ذغال و جوهر یافته بود، ذغال طراحی و جوهر قلمی که قدرت این روزهایش شده بودند و شادی را در بین صفحات زندگیاش تقسیم میکردند.
درِ ظرف خاطراتش را باز کرد و دسته کلیدی را بیرون آورد، دستی روی شیارهای کلید کشید. همان حس قدیمی را داشت؛ همان حسی که اولین بار این کلید را در صندوق کهنهٔ مادر بزرگ پیدا کرده بود. هیچکس نمیدانست که کدام قفل چشم انتظار آن کلید است.
کلید را با نوک انگشتش گرفته بود، چند ثانیهای نگاهش کرد و بعد آن را در ظرف انداخت؛ دستانش را نزدیک صورتش آورد و نفس عمیقی کشید؛ بوی آهن در دنیای مغزش پیچید و قفلی را باز کرد. در پشت دری که تا به حال، قفل بر آن خورده بود و چیزی از خود را نشانش نداده بود. راز شادی و قدرتش بود، دستانش!!!
دستانی که قلم را در آغوش میگیرد ...
دستانی که خیسی چشمانش را پاک میکند ...
دستانی که به یاری دوستی دراز میشود...
دستانی که در روزهای گرم تابستان، خنکای آب را برایش به ارمغان میآورد و در روزهای سرد زمستان گرمای چای داغ را...
دستانی که در بهار، سبزی و طراوت را برایش به ارمغان میآورد و در پاییز بوی عطر برگهای خیس خورده...
دستانش این دو یار جدا ناشدنی و مهربان، راز قدرت و شادی این روزهایش بودند ...
✍️فاطمه خانی حسینی
پ.ن:عکاس زینب حاج ابراهیمی
#دخترم
#طراحی
#کلید
#قفل
#راز
#خاطرات
http://salehi60.blogfa.com/
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
#برشی_از_کتاب
ما خاطراتمان را به گونهای "میسازیم" که به ما کمک کند حس نسبتا امیدوارکنندهای به زندگیمان بدهد که همان حس"آرامش" است.
ماخاطراتمان را از تجربههایی که همچنان دردناک و "خطرناک" هستند بازسازی و سرکوب میکنیم، زیرا آنها به راحتی با هویت امروزین ما همساز نمیشوند یا آنکه آسیبها و اضطراب ذاتی آنها هرگز برطرف نشده است.
ما در جستجوی آرامش هستیم به این معنا که زندگی گذشته، حال و آینده ما در یک راستا قرار بگیرد.
☆فصل تاریخ شفاهی از کتاب خانههای تاریخ؛ خوانشی انتقادی از تاریخ و نظریه در سده بیستم/آناگرین و کاتلین تروپ؛ مترجم بهزاد کریمی☆
#آرامش
#خاطرات
#تاریخ_شفاهی
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60