eitaa logo
یادداشت‌💌✍
343 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
99 ویدیو
13 فایل
📚عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) روش‌های آموزش صید مروارید علم زمزمه‌ قلب من بر دین‌حسین علیه‌السلام ره‌آورد پژوهش۲ ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/ https://eitaa.com/zemzemh60
مشاهده در ایتا
دانلود
کلید در میان وسایلِ جعبهٔ چوبی، به دنبال دفترچه‌اش می‌گشت؛ دفترچه‌ای که وقتی سیزده ساله بود، حرف‌های‌دلش را در آن می‌نوشت یا صدای ذهنش را به تصویر می‌کشید. دستش میان وسایل شنا می‌کرد که به ظرف شیشه‌ای و‌ سرد خورد، با دست راستش آن را بیرون آورد؛ با لبخندی که گویای حال خوب دلش بود به ظرف نگاه کرد؛ به یاد زمانی افتاد که این شیشه برایش ارزشمندترین چیز بود حتی ارزشمندتر از عروسکی که لباس بنفش بر تن داشت. عروسکی که همیشه همدمش بود و دستی بر موهای طلایی‌اش می‌کشید و با او حرف می زد، طوری که انگار او دخترک موطلایی است‌ که حرف او را می‌شنود و جوابش را می‌دهد. ظرف بلور را دوست داشت حتی بیشتر از بالشت نرم و لطیفش که به او حس آرامش هدیه می‌داد. این ظرف برایش مثل یک راز دوست‌داشتی بود، مانند یک کتابی پر از سوال، حس می‌کرد شادی و قدرتش در بین سوال‌های این کتاب پنهان شده و زمانی که جواب را پیدا کند، یعنی دیگر شاد و قدرتمند شده است. اما حالا قدرتش را در بین گردهای ذغال و جوهر یافته بود، ذغال طراحی و جوهر قلمی که قدرت این روزهایش شده بودند و شادی را در بین صفحات زندگی‌اش تقسیم می‌کردند. درِ ظرف خاطراتش را باز کرد و دسته کلیدی را بیرون آورد، دستی روی شیارهای کلید کشید. همان حس قدیمی را داشت؛ همان حسی که اولین بار این کلید را در صندوق کهنهٔ مادر بزرگ پیدا کرده بود. هیچ‌کس نمی‌دانست که کدام قفل چشم انتظار آن کلید است. کلید را با نوک انگشتش گرفته بود، چند ثانیه‌ای نگاهش کرد و بعد آن را در ظرف انداخت؛ دستانش را نزدیک صورتش آورد و نفس عمیقی کشید؛ بوی آهن در دنیای مغزش پیچید و قفلی را باز کرد. در پشت دری که تا به حال، قفل بر آن خورده بود و چیزی از خود را نشانش نداده بود. راز شادی و قدرتش بود،‌ دستانش!!! دستانی که قلم را در آغوش می‌گیرد ... دستانی که خیسی چشمانش را پاک می‌کند ... دستانی که به یاری دوستی دراز می‌شود... دستانی که در روزهای گرم تابستان، خنکای آب را برایش به ارمغان می‌آورد و در روزهای سرد زمستان گرمای چای داغ را..‌. دستانی که در بهار، سبزی و طراوت را برایش به ارمغان می‌آورد و در پاییز بوی عطر برگ‌های خیس خورده... دستانش این دو یار جدا ناشدنی و مهربان، راز قدرت و شادی این روزهایش بودند ... ✍️فاطمه خانی حسینی پ.ن:عکاس زینب حاج ابراهیمی http://salehi60.blogfa.com/ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60