eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
در خصوص استقبال از همسر شوهری که تازه به خانه آمده...👇🏻 بی‌شک احساسات و عواطف زنانه شما به نحوی است که وقتی وارد خانه شوید و شوهرتان را ببینید، دلتان می‌خواهد از پیاده‌روی ساده‌ای که در پارک انجام داده‌اید به اندازه لا‌اقل پانزده دقیقه برای همسرتان صحبت کنید و صدالبته تمام جزییات را هم مو به مو تعریف خواهید کرد، 😍😍😍 اما مردها این‌گونه نیستند. 🚫🚫🚫 اگر همسر شما از محل کار به خانه برگردد، خوشایندترین حس برایش سکوتی است که شما زمینه‌ساز می‌شوید؛ البته با بیان جملات متداولی مانند سلام و احوالپرسی و خسته نباشید و یک استکان چای.✅🙏🏻✨☕️ وقتی شوهرتان به خانه برمی‌گردد، قدری امان بدهید باور کنید ظرف نیم ساعت خستگی‌اش برطرف می‌شود و آن وقت شروع به پرسیدن چه خبرها و تعریف ماوقع آنچه از صبح اتفاق افتاده کنید. 😉 مردها به این آرامش نیم‌ ساعته احتیاج دارند. 💞 @zendegiasheghane_ma
قرآن🍃🍃 🍃🍃 🍃 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید سعید مسلمی😍😍😍😍 @hefzequrankarim 💞 @zendegiasheghane_ma
فایل دکتر ✍ لطفا زوجهای عزیز دانلود کنید و گوش بدید 💞 @zendegiasheghane_ma
f79244268d-5e8af4ca7a1ed8a3008b456c.mp3
9.42M
فایل دکتر ✍ لطفا زوجهای عزیز دانلود کنید و گوش بدید 💞 @zendegiasheghane_ma
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت116 #فصل_سیزدهم هر روز گوش به زنگ بودم تا در باز شود و از راه ب
با خودم گفتم: «نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خواب های وحشتناک است.» این بار سر و صداهای بیرون از خانه مرا ترساند. صدایی از توی راه پله می آمد. انگار کسی روی پله ها بود و داشت از طبقه پایین می آمد بالا؛ اما هیچ وقت به طبقه دوم نمی رسید. در را قفل کرده بودم. از پشت پنجره سایه های مبهمی را می دیدم. آدم هایی با صورت های بزرگ، با دست هایی سیاه. معصومه و خدیجه آرام و بی صدا دوطرفم خوابیده بودند. انگشت ها را توی گوش هایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری می کردم، خوابم نمی برد. نمی دانم چقدر گذشت که یک دفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایه ای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: «ترسیدم. چرا در نزدی؟!» خندید و گفت: «چشمم روشن، حالا از ما می ترسی؟!» گفتم: «یک اِهِمی، یک اوهومی، چیزی. زهره ترک شدم.» گفت: «خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفته ای خوابیده ای.» رفت سراغ بچه ها. خم شد و تا می توانست بوسشان کرد. نگفتم از سر شب خواب های بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوش هایم را گرفته بودم، و صدایش را نشنیدم. پرسید: «آبگرم کن روشن است؟!» بلند شدم و گفتم: «این وقت شب؟!» گفت: «خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه می شود حمام نکرده ام.» رفتم آشپزخانه، آبگرم کن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقی ها وارد خرمشهر شده اند. خرمشهر سقوط کرده. خیلی شهید داده ایم. آبادان در محاصره عراقی هاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بی لیاقتی بنی صدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات. پرسیدم: «شام خورده ای؟!» گفت: «نه، ولی اشتها ندارم.» کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحب خانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشم هایش قرمز شد. گفتم: «داغ است؟!» با سر اشاره کرد که نه، و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» باورم نمی شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه می کرد. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌تقويم ما هنوز بهـ🌸ـاري نديده است❗️ بشکن سکوت يـ❄️ـخ زده ی انتظار را❗️ سلام بهـ❤️ـار و خرمی روزگاران 🌷🌹 🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾 شبتون بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای بهشتی❗️بانوی بهشتی❗️ وقتی مهمان دارید،، چطور از مهمان ها پذیرایی می کنید؟ مسلما تمام سعی و تلاش تون رو میکنید تا بهترین پذیرایی و خاطره انگیز ترین لحظات رو برای مهمان تون بوجود بیارین.. حالا... بزرگترین، قدرتمندترین، غنی ترین و مهربان ترین شخصیت عالم ،، ""الله الاعلی"" 👈 مهمانی گرفته! چه شود... 😍 یک روز و یک هفته نه،، یک ماه،، شبانه روز 👉 در این ماه خدای عزیز ،، درهای رحمت و قرب الهی رو به روی بندگانش ،، با کرامت و عزت ربوبی باز کرده ،، انگار که خدای بزرگ، اراده کرده با آسان ترین اعمال و کوتاهترین راهها،، 🏡بهشت عظیم و گران قیمتش رو به بندگانش هدیه بده ... با این حساب... ⛔تنبلی و سستی بنده،، اصلا قابل قبول و توجیه نیست!! ⛔ ببینید... تلاوت یک آیه = تلاوت 114 سوره بزرگ و کوچک ! نفس کشیدن = تسبیح خواب = عبادت دعا و خواسته ها = مستجاب شیطان و وسوسه های او = تعطیل و.... ✳ آقا و بانوی بهشتی💐 در این حراج بازار مهربانی پروردگار ،،، خیلی راحت میتونی کوله بارت رو پر کنی.. مثلا میتونی در عرض یک ربع 433 مرتبه قرآن را ختم کنی؟! چطوری ؟! 🌸با روزی 100 مرتبه،، تلاوت سوره مبارکه توحید🌸 و اگه ثواب و اجر عظیم این تلاوت را به معصومی که آن روز متعلق به ایشان ست تقدیم کنی ،، علاوه بر اجر کثیر الهی ،، پایه های" اعتقادی و ایمانی" ات هم محکم میشه . با تلاوت "با توجه و تمرکز" سوره مبارکه توحید،، که شناسنامه خدای بزرگه،، 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈آموزش با قصه 🔺وقتی فرزند ما مشکل رفتاری داره مثل: پرخاشگری، مسواک نزدن، عدم همکاری و... ⛵️آموزش رفتار صحیح در قالب قصه کمک کننده است، بهتره در داستان، توضیح بدیم که عواقب چنین رفتاری چیه و چطور میشه رفتار رو تغییر داد،بچه ها قصه را دوست دارند و به خاطر می سپارند. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزهای چهارشنبه با مطالب در خدمت شما هستیم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ خانم مشاور ارشد خانواده 💕⭐⭐⭐🌈⭐⭐⭐💕 سلام! من دختری10ساله دارم که اعتماد بنفس خیلی ضعیفی داره.. بطوری که اگه بهش بگم برو و از خونه عموت فلان چیز رو بپرس جرئت نمیکنه بره و خجالت میکشه ویا اگر بره مغازه انقدر می ایسته تا مغازه دار ازش بپرسه چی میخوای، ویا حتی تو کلاس وقتی معلم سوالی رو میپرسه و میگه کی بلده؟؟ اون با اینکه جواب سوال رو بلده جرئت نمیکنه جواب بده و خجالت میکشه... بگیدچرا اینطوره؟؟؟ راهی برای تقویت اعتماد بنفسش بگید....😓 ⭐🌈⭐ ۱🍀سلام ، فرزندانی که خودشون رو دوست ندارند و عزت نفس پایین دارند، نمیتونند از خودشون دفاع کنند. دوست یابی ضعیفی دارند و احساس حقارت می کنند. برای اینکه احساس عزتمندی و کرامت نفس اش تقویت بشه؛ توی خونه و در خانواده خودتون،، کارهای "درست و خوبش" رو ببینید، تایید کنید و پیش پدر و بقیه عنوان کنید. اگه اشتباهی انجام داد،، توبیخ و سرزنش اش نکنید. زیاد باهاش قهر نکنید و برای هر کار کوچک بهش تذکر ندین،، همین موارد ساده باعث کاهش شدید اعتماد به نفس میشه.. تماس چشمی👉،، 👈تماس چشمی و👈 نگاه نوازشگر باعث افزایشر اعتماد به نفس میشه،، ☑ 💯"حمایت و پشتیبانی آشکار"👉 از دخترتون مخصوصاً پیش دیگران،، احساس ارزشمندی اش رو افزایش میده ان شا الله. 💞 @zendegiasheghane_ma
ذکرهایی که باید از ۳ سالگی تا ۷ سالگی برای تربیت دینی به کودکان آموزش داد استاد پیشنهاد 👇👇 💞 @zendegiasheghane_ma
Panahian-Clip-ZekrHayeKoodakan-128k.mp3
7.66M
ذکرهایی که باید از ۳ سالگی تا ۷ سالگی برای تربیت دینی به کودکان آموزش داد استاد پیشنهاد 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی (2 سال به بالا) یه بازی جذاب برای این روزای کرونایی که بهداشت رو بیشتر باید رعایت کنیم😉 با این کاردستی میتونین به کوچولوتون نشون بدین که وقتی دستشونو میشورن، میکروبها و ویروس ها از بین میرن😍💧 💞 @zendegiasheghane_ma
قرآن🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید محمد زهره وند😍😍 @hefzequrankarim 💞 @zendegiasheghane_ma
نکات کلیدی جزء 5 قرآن کریم 💞 @zendegiasheghane_ma
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت117 #فصل_سیزدهم با خودم گفتم: «نخوابیدن بهتر از خوابیدن و دیدن خو
گفتم: «نصف جان شدم. بگو چی شده؟!» گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها.» دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن ها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاری های خدیجه می گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره. به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته ای.» از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده ام باورت می شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم.» خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانی ام را بوسید. سرم را پایین انداختم. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
اے آخرین ترانه و ای آخرین بهار باز آکه بی حضور تو تلخ است روزگار مولای سبزپوش ما، ای منجیِ بزرگ تعجیل کن که تاب نداریم در انتظار.» 🍃🌹 🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾 شبتون مهدوی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌸صبحتون بخیر 🌾امروزتان پراز موفقیت 🌸امیدوارم همیشه 🌾عشق درقلبتان 🌸لبخند بر لبانتان 🌾لطف و مهربانی درنگاهتان 🌸محبت در چهـره تان 🌾بخشش در رفتـارتان 🌸و حق در زبانتان جاری باشد 🌸صبح ششمین روز 🌸ماه رمضانتون پراز خیروبرکت 💞 @zendegiasheghane_ma