فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عید_فطر بر همه شما عزیزان مبارک🌹🌹🌹
💞 @zendegiasheghane_ma
*شنیدن عبارت دوستت دارم :
برای یک مرد...🙋♂💁♂
او را برای مصاف با سخت ترین های زندگی زره پوش می کند...توان میگیرد… برای آنکه بیشتر بکوشد...مرد احساس می کند حتی قدش بلند تر شده است...چون به مرد بودنش افتخار میکند..
برای یک زن ...🙋💁
آنچنان انرژی و توان مضاعفی برایش ایجاد می کند که آمادگی این را می یابد که لحظه ای پس از شنیدن این جمله یک خانه تکانی مفصل به راه بیاندازد...
و همه جای زندگی را با عشق از نو بیاراید...
برای فرزند...👶👦👧
خصوصا وقتی روی دوزانو می نشینی و خودت را هم قد فرزندت می کنی و چشم در چشمش می گویی خیالت راحت من هستم… یادت باشد آن شب فرزندت دیرتر ولی آرامتر میخوابد...
👈عبارت دوستت دارم را جدی بگیریم!
این عبارت غوغا به پا می کند...💕❤💕❤*
#هردوبخوانیم
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت143 #فصل_چهاردهم حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک ر
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت144
#فصل_چهاردهم
یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانه خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#حی شدم
برادر شوهرم امسال روزه اولی بوده براش کادو گرفتم با این متن زیبا. تا ان شاءالله همیشه با ایمان باشه
#حی_بودن
#ارسالی_اعضا
#عید_فطر
💞 @zendegiasheghane_ma
عید است و دلم خانه ى ویرانه، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا
#عیدفطرمبارک
العجل العجل العجل یا صاحب الزمان...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
شبتون پر نور
💞 @zendegiasheghane_ma
-تمام قطارھای
دنیا چمدان بستہ،
عازم تو اند ^-^
-مخاطبِغائب؏ـج
روزتون مهدوی💚🍃
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
💞 @zendegiasheghane_ma