🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
تجارب #حی_بودن اعضا
#ارسالی_اعضا ی کانال
✅ سلام امروز منی حی شدم و یه خونه تکونی سبک کردم فردا آقامون میاد😍
✅ منم چندروزه حی شدم درخدمت پدرمادرم ☺️ ی عزیزی میگفت براپدرمادرتون کوزت باشین منم امروز کوزتشون بودم😎😅
✅ منم همیشه برای پدر و مادرم حی هستم تمام خواهر برادرام خونه شون از خونه پدر مادرم دور هست ولی من فقط به خاطر خدمت بهشون موندم نزدیکشون دنبال بهونه ام تا بهشون خدمت کنم .
انشاالله همه پدر مادرا سایه شون بالاسر بچه هاشون باشه.
پدر و مادرای اسیر خاک رو هم بیامرزه
✅ سلام.منم همسایم دوتابچه داره دندونشو عمل کرده بود شامشو من درست کردم.خیلی خوشحال شد.البته نذر 14معصومم کردم
✅ سلام منم امروز حی شدم همسرم امروز تا از سرکار اومد شروع کرد غر زدن منم کلییی جواب داشتم که بهش بدم تا یه دلخوری حسااابی که یه هفته تو قهر باشیم پیش بیاد ولی هیچی نگفتم و به خدا واگذار کردم.الان هم شیطونه داره زور میزنه که من با یه پیامک هم که شده جوابش رو بدم ولی تا الان خداروشکر خودم رو نگه داشتم
✍ دم همه اعضای گل کانال گرم👌👌
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🌷🌷🌷
پنجشنبہ است
آنهایے ڪہ مهلت دنیایشان تمام شدہ
در آن سوے مرزهاے مرگ منتظر فاتحہاے از طرف من و تو هستند..
دریغ نڪنیم آن را از تمام اموات
مخصوصا آنهایے ڪہ حق بہ گردن ما دارند
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت169 #فصل_پانزدهم خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا ب
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت170
#فصل_پانزدهم
در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بروم بیمارستان یا بروم سراغ همسایه ها. صبح به آن زودی زنگ کدام خانه را می زدم. درد کمر بیشتر شد و تمام شکمم را گرفت. ای کاش خدیجه ام بزرگ بود. ای کاش معصومه می توانست کمکم کند. بی حسی از پاهایم شروع شد؛ انگشت های شست، ساق پا، پاها، دست ها و تمام. دیگر چیزی نفهمیدم. لحظه آخر زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس...» و یادم نیست که توانستم جمله ام را تمام کنم، یا نه.
صمد ایستاده بود روبه رویم، با سر و روی خاکی و موهای ژولیده. سلام داد. نتوانستم جوابش را بدهم. نه اینکه نخواهم، نایِ حرف زدن نداشتم.
گفت: «بچه به دنیا آمده؟!»
باز هم هر کاری کردم، نتوانستم جواب بدهم.
نشست کنارم و گفت: «باز دیر رسیدم؟! چیزی شده؟! چرا جواب نمی دهی؟! مریضی، حالت خوش نیست؟!»
می دیدمش؛ اما نمی توانستم یک کلمه حرف بزنم. زل زد توی صورتم و چند بار آرام به صورتم زد. بعد فریاد زد: «یا حضرت زهرا! قدم، قدم! منم صمد!»
یک دفعه انگار از خواب پریده باشم. چند بار چشم هایم را باز و بسته کردم و گفتم: «تویی صمد؟! آمدی؟!»
ادامه دارد...🖋
💞 @zendegiasheghane_ma
دلم درجستجوی
عطر سیب است🍎
خدایا
🕌 کربلا
می خواهد این دل💔
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْن
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه64ازقرآن🥀
#جز_چهار🥀
#سوره_آل_عمران 🥀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_محمد_سبزی_زاد😍😍😍😍
#ختم_قرآن
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
تـ🍃ـو یاد مایے و ما...
یاد هرڪسے جز #تو...💕
🌿✨اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨🌿
شب بخیر غریب ترین صاحب زمین و زمان
💞 @zendegiasheghane_ma
🔹سلام_امام_زمانم
مثل خورشید ڪہ از روے تو رخصٺ گیرد
با سلامی بہ شما روز خود آغاز ڪنم
السلام اے پسر فاطمہ عادٺ ڪردم
صبحها چشم دلم رو بہ شما باز ڪنم
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#دوکلمه_حرف_حساب
#انرژی_مثبت
اگه امـروز بتونی یک تفاوت کوچک
در زندگیت ایجاد کنی
امـروز تبدیل بہ یکی از متفاوتترین
روزهـای عمـرت میشه
یک ذره مهـربونتر باشی
یک ذره آرومتر باشی
یا یک ذره بیشتر بہ خـداوند اعتمـاد کنی
یا یک ذره بیشتر قـدر خودت رو بدونی
ِیا یک ذره شکرگزارتر باشی
امـروز خیلی سـاده و صمیمی
بہ خـدا بگو:
خـدایا امـروز بهم انرژی و عشـق بده
میخوام تا شـب بہ چنـد تا از
بنـدههات کمک کنم
و دل چند نفر رو تا شـب شـاد کنم
بگو خـدایا ممنونم ڪه امـروز هم
لیاقت زندگی کردن رو بہ من هدیه کردی
کمکم کن تا حضـور دلنشینت رو
احسـاس کنـم
امـروزتـون بینظیـر
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره استاد #عباسی_ولدی #قسمت26 💞 @zendegiasheghane_ma
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
استاد #عباسی_ولدی
#قسمت26
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده
فصل2⃣: لذت گرایی و دور ماندن از فضاهای معنوی
⬅️چه کنیم که شیرینی محبّت خدا🕋 را بچشیم؟
در روایات ما راهکارهایی برای ایجاد رابطۀ محبّتی میان بنده و خدا بیان شده که عمل به آن، ما را به طعم شیرینی که زینت عابدان امام سجّاد علیه السلام در «مناجات المحبّین» فرموده، خواهد رساند.
1⃣ انجام دادن واجبات و ترک محرّمات
🔸انجام دادن واجبات و ترک محرّماتی که خداوند بر عهدۀ انسان قرار داده، یکی از اصلیترین راههای ایجاد رابطۀ محبّتی میان ما و خداست.
امام صدق و راستی، صادق آل محمّد صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند ــ تبارک و تعالی ــ میفرماید: «هیچ چیز به اندازۀ انجام دادن واجبات، بندهام را نزد من محبوب نمیکند».
🔹یکی از دامهای بزرگ شیطان👹 برای کسانی که دچار برخی از گناهان هستند، سیاستِ «آب که از سر گذشت، چه یک وَجَب، چه ده وَجَب» است. در معارف دینی به ما میگویند: وقتی گناه کردی، توبه کن و باز گرد. اگر توبه را هم شکستی، باز هم توبه کن و باز گرد.
« صد بار اگر توبه شکستی، باز هم توبه کن و باز گرد. »
🔸مراقب باشید! در وادی رحمت خداوند، «آب که از سر گذشت، چه یک وَجَب، چه ده وَجَب»، معنا ندارد. برخی از اعمال خوب، انسان را از وادی گناهان، بیرون میکشد و نجات میدهد. این وسوسۀ شیطان، برای آن است که شما به سراغ آن اعمال نروید. او شما را به سوی ناامیدی میکشانَد؛ زیرا میداند که ناامیدی، انسان را از وادی گناه به وادی کفر📛 میکشانَد که خداوند مهربان🌸 فرمود:
(و از رحمت خدا نومید مباشید؛ زیرا جز گروه کافران، کسى از رحمت خدا نومید نمىشود.)
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص 123 - 127
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
@abbasivaladi
💞 @zendegiasheghane_ma
#هرودوبخوانیم
✅فقدان ارتباط کلامی در همسران
✍این حقیقت دارد که زوجها به طور متوسط فقط چند دقیقه در روز با هم ارتباط کلامی با کیفیت دارند. هرج و مرج زندگی خیلی راحت شما را درگیر خود میکند و باعث میشود نتوانید با همسرتان صحبت کنید. اما زندگی بدون ارتباط کلامی زندگی زناشویی موفقی نخواهد بود. سعی کنید برای حرف زدن با همدیگر حداقل روزی چند دقیقه برای هم گفتگوی عاشقانه داشته باشید.
💞 @zendegiasheghane_ma
#صوتی
#همسرداری
دکتر #حبشی
#نکته
🎀 محبتها و دلرباییهای فراموش شده در روابط همسران
💞 @zendegiasheghane_ma
a8f5090bbc-5e8af4417a1ed812008b456a.mp3
15.89M
#صوتی
#همسرداری
دکتر #حبشی
#نکته
🎀 محبتها و دلرباییهای فراموش شده در روابط همسران
💞 @zendegiasheghane_ma
#حدیث_عشق
امام صادق (ع):
❣هرگاه به خانه ات وارد شدی،بگو "بسم الله و بالله" و بر خانواده ات سلام کن و اگر کسی در خانه نبود بگو "بسم الله و سلام علی رسوله و علی ٲهل بیته و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین".اگر این را گفتی #شیطان از خانه ات می گریزد.
💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#خانمها_بخوانند
🎀سیاست های زنانه 🎀👠
#سیاست_های_همسرداری
همسرتون داره رانندگی میکنه ...
مسیر رو اشتباه میره و شما مجبورید تا خروجی بعدی توی خیابونا و اتوبان علاف شید ، به مهمونی دیر میرسید حتما ! ترافیک و بوق و اعصاب خردی ...
✖ عکس العمل غلط:
اه !!! حواستو جمع کن، واقعا که ! یه آدرسم بلد نیستی تو ؟دوباره دیر میرسیم ! ای خدا یه بار نشد ما بخوایم بریم جایی و آخرین نفر نباشیم
✔ عکس العمل صحیح:
با غر زدن من نه ترافیک از بین میره ، نه حواس پرت شده ی شوهرم برمیگرده نه شرایط کنونی تغییر میکنه
👈🏻 عزیزم عیبی نداره حالا که دیگه گذشته ، بس که این خیابونا رو هر روز تغییر میدن، شاید حکمتی بوده توش ، گاهی وقتا همین ثانیه ها حادثه ساز میشن ، مهم نیست حالا یکمم دیرتر برسیم اتفاقی نمیفته، من کنار تو باشم برام بسه، چه توی ترافیک چه توی مهمونی
( این جمله آخر میتونه با لحن شوخی و خنده باشه )
👈🏻 یادتون نره یه خانوم با سیاست نه تنها غررر نمیزنه و شکوایه نمیکنه ، نه تنها انرژی منفی نمیفرسته ، نه تنها با تساهل به همه چیز نگاه میکنه ، بلکه راهکار هم میده ، بلکه اعتماد به نفس همسرشم بالا میبره، بلکه اقتدار شوهرشم تقویت میکنه و در نهایت خودش رو هم خرد نمیکنه و مسئولیت برقراری آرامش در زندگی رو به خوبی اجرا میکنه .
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت170 #فصل_پانزدهم در آن لحظات نمی دانستم چه کار کنم. بلند شوم و بر
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت171
#فصل_پانزدهم
صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!»
گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.»
پرسیدم: «ساعت چند است؟!»
گفت: «ده صبح.»
نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم.
صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!»
نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود.
پرسید: «چیزی خورده ای؟!»
گفتم: «نه، نان نداریم.»
گفت: «الان می روم می خرم.»
گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.»
دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند.
#قسمت172
#فصل_پانزدهم
می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.»
گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.»
گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.»
دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!»
نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.»
مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
#مهدےجان
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمه ها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
تابنده ترین خورشید،به صبح عشق سوگند
روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
عزیز من اگر متاهلی باید حتما تو کانال دوم ما هم #عضو باشی تا کلی عاشقانه باحال یاد بگیری😍👆👆