eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 وقتی زن ناراحت است برای حل مشکلش نیازمند کسی هست که به حرفهایش گوش بدهد. 💠 در مواقع ناراحتی نباید زن را به حال خودش رها کنید چرا که روحیه‌اش خرابتر می‌‌شود! 💞 @zendegiasheghane_ma
مردى خدمت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: 🔹پدر و مادرم پير شده بودند و عمر زيادى كردند، پدرم از دنيا رفته و مادرم باقى مانده است، 🔹به حدّى پير شده كه غذا را برايش میجوم همان طور كه براى طفل میجوند، 🔹و برايش بالش میگذارم همان طور كه براى طفل بالش گذاشته مى‏شود، 🔹او را در گهواره‏اى قرار میدهم و حركتش میدهم تا بخوابد، 🔹سپس كارش به حدى رسيده كه از من چيزى میخواهد ولى نمیداند آن چيز چيست، و من از او چيزى میخواهم و او نمیداند آن چيز چيست، در اين هنگام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گريه كرد و فرمود: تو به خير رسيدى، از پروردگارت حاجتی خواستى در حالى كه خواهان تقرب به او بودی. 👈🏻مرد پرسيد: آيا زحمات مادرم را جبران نمودم؟ 🔸 فرمود: نه، حتی یک ناله از ناله هایی را که هنگام زايمان كشيده است جبران نکرده ای. ‌ 📚مشکات الانوار ص161 ‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت255 #فصل_نوزدهم و دوباره به گریه افتاد. برادرم رفت قاب عکس صمد را
نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم من همیشه از تو همین قدر بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.» پدرشوهر و مادرشوهرم بی تابی می کردند. از شهادت ستار فقط دو ماه گذشته بود. این دومین شهیدشان بود. برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس. خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بدهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم. می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش. صمد جلوجلو می رفت، تندتند. ما پشت سرش بودیم، آرام و آهسته. گاهی از او دور می شدیم. گمش می کردیم. یادم نمی آید راننده چه کسی بود. گفتم: «تو را به خدا تندتر بروید. بگذارید این دم آخر سیر ببینمش.» راننده آمبولانس را گم کرد. لحظه آخر هم از هم دور بودیم. دلم تنگ بود. یک عالمه حرف نگفته داشتم. می خواستم بعد از نه سال، حرف های دلم را بزنم. می خواستم دلتنگی هایم را برایش بگویم. بگویم چه شب ها و روزها از دوری اش اشک ریختم. می خواستم بگویم آخرش بدجوری عاشقش شدم. به باغ بهشت که رسیدیم، دویدم. گفتم: «می خواهم حرف های آخرم را به او بگویم.» چه جمعیتی آمده بود. تا رسیدم، تابوت روی دست های مردم به حرکت درآمد. دنبالش دویدم. ادامه دارد...✒️ دیدم تابوت آن جلو بود و منتظر نماز. ایستادم توی صف. بعد از نماز، صمد دوباره روی دست ها به حرکت درآمد. همیشه مال مردم بود. داشتند می بردندش؛ بدون غسل و کفن، با همان لباس سبز و قشنگ. گفتم: «بچه هایم را بیاورید. این ها از فردا بهانه می گیرند و بابایشان را از من می خواهند. بگذارید ببینند بابایشان رفته و دیگر برنمی گردد.» صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود. تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود. جلو رفتم. خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم. من که این قدر بی تاب بودم، یک دفعه آرام شدم. یاد حرف پدرشوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب وار زندگی کند.» کنارش نشستم. یک گلوله خورده بود روی گونه سمت چپش. ریش هایش خونی شده بود. بقیه بدنش سالم سالم بود. با همان لباس سبز پاسداری اش آرام و آسوده خوابیده بود. صورتش مثل آن روز که از حمام آمده بود و آن پیراهن چهارخانه سفید و آبی را پوشیده بود، قشنگ و نورانی شده بود.» می خندید و دندان های سفیدش برق می زد. کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاه پوش دور و برمان نبودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
می شود جان داد! برای "نیم نگاهی" از جانب کسی که درمان تمامِ دردهایت است ... برای "یک لحظه" دیدارِ یاری که سال‌هاست چشم به راهش هستی ... برای "قدوم پُربرکت" یوسفی که قرن‌هاست جهان به انتظار اوست ... آری! تو بیا عیدِ من و حالِ پریشانم باش، من نثارِ قدمت جان را به قربان می‌کنم ... 🌸🍃 🌾🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊
آقا جمعه ها ما در کلاس عاشقی مشق ولایت می کنیم می نویسیم مهدی و جان را فدایت می کنیم اقا جانم این جمعه هم گذشت 😔😔 شب تون مهدوی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای تشنہ ی فتاده بہ دشت بلا سلام شاه شهید حضرت خون خدا سلام ما ڪہ لیاقت حَرَمت را نداشتیم از دور دست ساڪن ڪربُبَـلا سلام ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 گاهی برای زندگیمان یک رژیم بنویسیم: *رژیم که مختص چاقی یا لاغری نیست،گاهی باید یک رژیم خوب برای"روح و افکارمان" بگیریم* 🌺مـــثـــل : رژیم حذف "آدم های بی لیاقت" رژیم کمتر "حرص خوردن" رژیم کمتر "غصه خوردن" رژیم بی اندازه "مهربان بودن" رژیم بی ریا "کمک کردن" رژیم بی توقع دوست داشتن رژیم "دوری از افکار منفی" رژیم دوری از "رفتارهای منفی" *بیایید رژیم "آرامش" بگیریم* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام روزتون بخیر و شادی🌸🖐🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت28 "سکوت جهنمی" ⭕️ گاهی وقتا دیده میشه که یه خانم و آقایی با هم دعواشون
⁉️ آرامش خودمون چی میشه؟ 🔶 حالا سوالی که بعضی از افراد میپرسن اینه که اگه ما به دیگران آرامش دادیم ولی دیگران به ما آرامش ندادن چیکار کنیم؟ 🔹ممکنه خانمی تلاش کنه به شوهرش آرامش بده اما شوهرش با رفتارهای نادرست، آرامش همسرش رو بگیره. اینجا خانم باید چیکار کنه؟⁉️ یا برعکس این موضوع هم همینطور. ✅ ببینید مومن همیشه دنبال این هست که آرامش خودش رو از خدا بگیره. شما همیشه تلاش کن که به دیگران آرامش بدی اما اگه کسی آرامش شما رو گرفت، برو در خونۀ خدا بگو: 💖 خدایا اطرافیانم آرامشم رو ازم گرفتن، خودت بهم آرامش بده....😌 من توکلم به تو هست. 💓 همه چیز رو دست تو سپردم... خدایا کسی که تو رو نداشته باشه، آرامشم نداره؛ اما من که تو رو دارم... 😌💖 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
آهای خانم و آقای عزیز! 🔶 توی خانواده سعی کن که به همه آرامش بدی، برای آرامش خودت هم برو سراغ آرامش دهنده ی اصلی. 🌺 آدم باید موقع سحر بیدار بشه تا به چشمه های آرامش وصل بشه. ✅ با قرآن خوندن به آرامش برسه... با خدا درد و دل کن... 💖 حرفات رو به خدا بگو... از پروردگار مهربانت بخواه که بهت آرامش بده... ⭕️واقعا از هیچ کسی غیر از خدا انتظار آرامش دادن نداشته باش. بله اگه اطرافیان بهت آرامش دادن خوبه، اگه ندادن نگران نباش، چون مولای تو حواسش بهت هست...💞 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت30 آهای خانم و آقای عزیز! 🔶 توی خانواده سعی کن که به همه آرامش بدی، برای
این مبحث خیلی نکات مهمی داره ها خانمهایی که مراجعه میکنند پی وی من ؛ اکثرا همین مشکل رو دارند نمیدونند آرامش خودشون رو باید از کجا تامین کنند تو وادی معامله در زندگی افتادند؛ انتظار و توقع جبران و آرامش از همسر دارند با دقت مبحث رو بخونید😊👆👆👆
🌍 هیچ همسر بی‌عیبی در زیر این آسمان وجود ندارد! ✅ ‌هیچ انسان بی‌عیبی وجود ندارد. هیچ همسر بی‌عیبی در زیر این آسمان وجود ندارد. 💮 عیب ها را نباید بزرگ کرد. 🌺 اگر محبت باشد همهٔ عیوبی را که ممکن است انسان در کسی ببیند، خواهد پوشاند ⚠️ و مانع خواهد شد از اینکه مسائل کوچک را عمده کنند و خدای نکرده باعث بروز مشکلات شوند. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧔🏻🧕🏻 يه عادت اشتباه خانمها اينه كه گاهاً دعواهاى بين خودشون و همسرشون رو براى اطرافيان تعريف می‌كنند...! 👈 درسته اون لحظه سبک ميشيم و حتى ممكنه راهكار هم بگيريم ولى در بلند مدت تمام وجهه_همسرمون و زندگى دو نفره‌مون رو در نگاه اطرافيان خراب می‌كنيم... از خریدن_گل برای همسرتون اون هم بدون_بهانه غافل نشید حکم تیری رو داره که صاف به قلبش اصابت میکنه و البته نگران کهنه_شدن این عمل نباشید چون امکان پذیر نیست. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 🧔🏻🧕🏻 اگر همسرمان را برای مدت طولانی تحت فشار و زور قرار دهیم؛ به جایی خواهیم رسید که ممکن است هرگز دوباره صمیمیتی بین ما ایجاد نشود و بازگشتی وجود نداشته باشد! برای ایجاد و نگهداری رابطه با همسرمان، باید از رفتارهای مخرب و قطع کننده ارتباط دست برداریم. 👈 رفتارهایی از قبیل زور، اجبار، تحمیل، تنبیه، شکایت، سرزنش، پاداش، کنترل، ریاست، غرغر، مقایسه، قهر و کناره‌گیری و... به جای این رفتارهای تخریبگر، رفتارهای مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین کنیم. 👈 این رفتار عبارتند از گوش کردن، حمایت کردن، مذاکره، تشویق و دلگرمی، عشق و دوستی، اعتماد، پذیرش، گشاده‌رویی، احترام گذاردن و... 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت257 #فصل_نوزدهم نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم م
دلم می خواست خم شوم و به یاد آخرین دیدارمان پیشانی اش را ببوسم. زیر لب گفتم: «خداحافظ» همین. دیگر فرصت حرف بیشتری نبود. چند نفر آمدند و صمدم را بردند. صمدی که عاشقش بودم. او را بردند و از من جدایش کردند. سنگ لحد را که گذاشتند و خاک ها را رویش ریختند، یک دفعه یخ کردم. آن پاره آتشی که از دیشب توی قلبم گر گرفته بود، خاموش شد. پاهایم بی حس شد. قلبم یخ کرد. امیدم ناامید شد. احساس کردم بین آن همه آدم، تنهای تنها هستم؛ بی یار و یاور، بی همدم و هم نفس. حس کردم یک دفعه پرت شدم توی یک دنیای دیگر، بین یک عده غریبه، بی تکیه گاه و بی اتکا. پشتم خالی شده بود. داشتم از یک بلندی می افتادم ته یک دره عمیق. کمی بعد با پنج تا بچه قد و نیم قد نشسته بودم سر خاکش. باورم نمی شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم، نگذاشتند. دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند. وقتی برگشتیم، خانه پر از مهمان بود. دوستانش می آمدند. از خاطراتشان با صمد می گفتند. هیچ کس را نمی دیدم. هیچ صدایی نمی شنیدم. باورم نمی شد صمد من آن کسی باشد که آن ها می گفتند. دلم می خواست زودتر همه بروند. خانه خالی بشود. من بمانم و بچه ها. مهدی را بغل کنم. زهرا را ببوسم. موهای خدیجه را ببافم. معصومه را روی پاهایم بنشانم. در گوش سمیه لالایی بخوانم. ادامه دارد...✒️ بچه هایم را بو کنم. آن ها بوی صمد را می دادند. هر کدامشان نشانی از صمد توی صورتشان داشتند. همه رفتند. تنها شدم. تنها ماندم. تنها ماندیم. مهدیِ سه ساله مرد خانه ما شد. اما نه، صمد هم بود؛ هر لحظه، هر دقیقه. می دیدمش. بویش را حس می کردم. آن پیراهن قشنگی را که از مکه آورده بود، اتو کردم و به جا لباسی زدم؛ کنار لباس های خودمان. بچه ها که از بیرون می آمدند، دستی روی لباس بابایشان می کشیدند. پیراهن بابا را بو می کردند. می بوسیدند. بوی صمد همیشه بین لباس های ما پخش بود. صمد همیشه با ما بود. بچه ها صدایش را می شنیدند: «درس بخوانید. با هم مهربان باشید. مواظب مامان باشید. خدا را فراموش نکنید.» گاهی می آمد نزدیکِ نزدیک. در گوشم می گفت: «قدم! زود باش. بچه ها را زودتر بزرگ کن. سر و سامان بده. زود باش. چقدر طولش می دهی. باید زودتر از اینجا برویم. زود باش. فقط منتظر تو هستم. به جان خودت قدم، این بار تنهایی به بهشت هم نمی روم. زود باش. خیلی وقت است اینجا نشسته ام. منتظر توام. ببین بچه ها بزرگ شده اند. دستت را به من بده. بچه ها راهشان را بلدند. بیا جلوتر. دستت را بگذار توی دستم. تنهایی دیگر بس است. بقیه راه را باید با هم برویم...» ادامه دارد...✒️ قسمت : آخر در عملیات کربلای ۵ زمانی که ماموریت گردان حاج ستار در عملیات تمام شده بود و در حال برگشت بودند، فرمانده گردان بعدی به علّت پاتک دشمن به شهادت رسید. ستار به عنوان جایگزین فرمانده گردان برای ادامه عملیات رفت. از کانال در حال تیراندازی بود که ترکش به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید. بچه‌ها جنازه‌اش را به عقب آوردند تا به دست دشمن نیفتد. بعد از شهادت حاج ستار از رادیوی عراق اعلام شده بود که ستار ابراهیمی کشته شده است. حاج ستار ابراهیمی هژیر، فرمانده گردان ۱۵۵ لشکر انصارالحسین (ع) در کربلای ۵ منطقه عملیاتی شلمچه در تاریخ ۱۲ اسفند ۶۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تصویر زیر عکس شهیدستارابراهیمی هژیر (صمد) وهمسربزرگوارشون خانم قدم خیرمحمدکنعان میباشد👇👇👇 💞 @zendegiasheghane_ma
شهید ستارابراهیمی همرا ه با همسر بزرگوارشون روحش شاد به پایان رسید شادی روح تمام شهدا صلوات🌹
‌💐معرفت مهدوی💐 ☀️ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺭﺵ ﻣﯽ‌ﺁِﯾﺪ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ؟ﺣﮑﺎﯾﺖ اﻣﺎم ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺳﺖ. ﭼﻄﻮﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻋﺎﻟﻢ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ☀️ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ. ☀️ﭼﺮﺍﻍ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﯽ ﻣﺎﻩ و ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ و ﭼﺮﺍﻍ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ و ﻓﺎﻧﻮﺱ و ﺷﻤﻊ ﺍﺳﺖ. ☀️ﭼﺮﺍﻍ‌ ﻋﺎﻟﻢ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﻢ اﻣﺎم زمان عجل الله فرجه است. 🌹🌹 🌱🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌱 ‌‌‌‌‌ شبتون پر نور 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام خدا برای تان ضمن سلام🌸 از حضرت حق طلب کنم فیض مدام🌼 فیضی که شود شروع آن صبح ظهور🌸 در خانه ی کعبه با تماشای امام🌼 سلام روزتون بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
🌹✨🌹✨🌹✨✨🌹✨🌹✨🌹 #عید_غدیر #عید_ولایت پویش #من_غدیری_ام خانم بهشتی😊 آقای بهشتی 😊 فقط 11 روز مونده تا
پویش اعضای خوب کانال پویش رو یادتون نرفته که ؟ منتظر ایده های نابتون هستیم امسال یکم متفاوته ولی بچه شیعه نمیزاره کم شور برگزار شه