eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت43 صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سین
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه استاد در شبکه افق ⏰ اکنون از شبکه افق   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🌤 رفــتہ بودے ڪہ بیـایــے؛ چه‌قــدر طــول کشیــد . . . 🌹 شبتون پر نور   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـــر صــبـــح رو بــا سـلام بـه آقـا صاحب الــزمــان شــروع کــنـیـم دلــــم بـه ” مـسـتـحـبـی ” خـوش اسـت کـه جـوابـش ” واجـب ” اسـت 💔 السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه... 💔 ســـلام آرامــش دلــم ❤ صـبــحــتـون مـهـدوی ✋ 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ازهم بگشای دیده را با صلوات ✋ 🏴🌾 اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🏴 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🏴🌾 وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم اَلٍل٘هٍم كن 🏴 ل٘ۆٍلِيًك أٓلٌحٗجّه إۤپن أْلۤحٓسٌن صٗلٌـۏۤأْتـِكَ 🏴 عۤلًيَه ٷِعُلّۍ آٌب٘آئٍه فِي هٌذٗه إلٌســ٘إْعۤــه🏴 ۏًفـٓي كِـل سُإّعۤه ۄ٘لٍيِاًَ ؤٗحٌا٘فٍظۤاً ؤًقآئٌداًُ 🏴 ۆنُاّصۤړ٘اً ۄٍدلِيَلٗاً وٍع٘يٍنٓا حتى تسٓكنٌهُُ اّړۤضْكٍَ 🏴 طِۈَعّا ۈُتّمۤتْعٍهُِ فَيّهٌا طٗۈٌي٘لْاًۤ بًړٓحٍمِتَك ېّاِأَرّح٘م 🏴 الٗرٍا٘حمٍيٓنً 🏴 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 برایَت گِران تمام می‌شود! ▪️ چرا سپاهیانِ یزید با آنکه ادعای مسلمانی داشتند، نماز می‌خواندند، غسل شهادت می‌کردند و... اما در مقابل امام حسین علیه السلام ایستادند؟ توجیهِ آنها این بود که می‌خواستند به خدا نزدیک‌تر شوند. نیّت‌شان قربه الی الله بود! نداشتنِ بصیرت، مثلِ نداشتنِ چشم است؛ ممکن است راه را اشتباه بروی و از آن بدتر ممکن است راهِ اشتباه را درست بدانی و حتی از آن دفاع کنی، که می‌شود همان دفاعِ کور‌کورانه. ▫️‌ برای رسیدن به خدا، باید از راهِ خدا عبور کرد و امام، همان راهِ درستی است که سرانجامش خداست؛ و این راه وابسته به زمان است. انسان موظف است در هر زمان، راه و امامِ زمانِ خودش را کامل بشناسد، چون می‌خواهد عمری در آن راه و با این راهنما باشد. ▪️ این روایت را که شنیده‌ای: «مَن مَاتَ وَ لَم یعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیة» هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی مرده است. آری! ندانستن، توجیهِ خوبی برای اشتباه نیست، چون آدمِ بصیر، هر روز اطلاعاتِ خودش را بروز رسانی می‌کند.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ You came to me بسویم آمدی In that hour of need در آن لحظه ای که به تو محتاج بودم When I was so lost وقتی من خیلی گمشده… So lonely و بسیار تنها بودم You came to me بسویم آمدی Took my breath away نفسم را در سینه حبس کردی Showed me the right way راه درست را به من نشان دادی The way to lead راه هدایت You filled my heart with love تو قلبم را از عشق سرشار کردی Showed me the light above نور بالاتر را به من نشان دادی Now all I want اکنون تنها چیزی که می خواهم Is to be with you این است که با تو باشم You are my one true love تو یگانه عشق حقیقی من هستی Taught me to never judge به من آموختی که هرگز قضاوت نکنم Now all I want اکنون تنها چیزی که می خواهم Is to be with you این است که با تو باشم AllahummaSalli ‘alaSayyinda Mustafa, ‘alaHabibeeka, Nabi’eeka, Mustafa خدایا بر سرور ما مصطفی درود فرست، بر دوستت، پیامبرت، مصطفی You came to me بسویم آمدی In a time of despair در هنگام ناامیدی I called on you من تو را صدا زدم You were there تو آنجا بودی Without you بدون تو ?What would my life mean زندگی ام چه معنایی داشت؟ To not know the unseen وقتی که غیب را نمی شناختم The worlds between و جهان های مابین را For you I’d sacrifice برای تو خود را قربانی می کنم For you I’d give my life جانم را فدایت می کنم Anything… هر چیزی را… Just to be with you فقط برای اینکه با تو باشم I feel so lost at times من خیلی احساس بی پناهی می کنم در لحظاتی که By all the hurt and lies این همه آزار و دروغ را می بینم Now all I want اکنون تنها چیزی که می خواهم Is to be with you این است که با تو باشم AllahummaSalli ‘alaSayyinda Mustafa, ‘alaHabibeeka, Nabi’eeka, Mustafa خدایا بر سرور ما مصطفی درود فرست، بر دوستت، پیامبرت، مصطفی Showed me right from wrong درست را از نادرست به من نمایاندی Taught me to be strong به من آموختی که قوی باشم Need you more than ever بیش از هر زمان دیگری به تو نیاز دارم YaRasul Allah ای فرستاده خدا( یا رسول ا… ) You came to me بسویم آمدی In that hour of need در آن ساعت نیاز Need you more than ever بیش از هر زمان دیگری به تو نیاز دارم YaRasul Allah ای فرستاده خدا( یا رسول ا… ) You filled my heart with love تو قلبم را از عشق سرشار کردی Showed me the light above نور بالاتر را به من نشان دادی Now all I want اکنون تنها چیزی که می خواهم Is to be with you این است که با تو باشم You are my one true love تو یگانه عشق حقیقی من هستی Taught me to never judge به من آموختی که هرگز قضاوت نکنم Now all I want اکنون تنها چیزی که می خواهم Is to be with you این است که با تو باشم AllahummaSalli ‘alaSayyinda Mustafa, ‘alaHabibeeka, Nabi’eeka, Mustafa خدایا بر سرور ما مصطفی درود فرست، بر دوستت، پیامبرت، مصطفی ❤   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خداوند مهربانی ها🌱🌸 سلب آزادی نیست❌🚫 البته بستگی داره ما به چی بگیم آزادی😉 اگه آزادی اینه که هرجور دلمون میخواد بگردیم و بپوشیم و عمل کنیم و ... خب این آزادی نیست❌❌❌ اگه یک نفر بگه می خوام آزاد باشم یه چاقو برداره بزنه تو شکم مردم ، خب آزادی میخواد دیگه🔪🔪 یا اینکه میگه من دلم میخواد یکی از اعضای خانواده شما رو بدزدم ، بذارید آزاد باشم😳😳😳 همچین چیزی ممکنه؟؟؟ هرجایی یه قانونی داره 😉 اگر هرکسی بخواد آزاد باشه اونجا میشه .... پس اینها آزادی نیست بلکه وقاحت است😣 پس فقط آزادی های نامشروعی رو که به آزادی دیگران لطمه میزنه رو سلب میکنه😊😊😊 ولی آزادی های خوب و مفید رو ضمانت میکنه😉✅ این پیام رو منتشر کنید...🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برداشت هایی از کتاب 🔰🔰🔰 🌸 پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند؛ خانمی که شوهرش وی را برای نیاز جنسی خود می خواند و او پیوسته به تاخیر می اندازد تا اینکه خواهش مرد فرو می نشیند و به خواب می رود، فرشتگان پیوسته تا هنگام بیدار شدن شوهرش آن خانم را می کنند 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❤️ خانوم خونه ❤️ 🔔 توجه به نیاز جنسی شوهر، فقط درخواست از جانب مرد و پاسخگویی از زن نیست، جهاد تو در اینه که باید خودت را همه جوره آماده کنی و دلبری کنی و گاهی نیاز خفته همسرت رو که در گیر و دار خستگی کار روزانه اش از یادش می رود، بیدار کنی 💪 ؛ خانومی که با تمام خستگیش از خوابش می زنه و به نیاز همسرش می پردازه، مجاهد فی سبیل الله است 👹 هر وقت غرور و نفس و شیطان می خواد با آتش و مانع رابطه تون بشه و بر طبل طلاق عاطفی و جنسی بکوبه، محکم بزن تو گوش شیطون و وظیفه دلبری و همسری ات را در حد اعلا انجام بده، اونوقت اثرات و برکاتش را در روح و جسم خودت ببین و مهم تر از همه اینکه ببین چقدر اون لحظات به خدا نزدیک می شی.😍 👈 و به جای لعنت فرشتگان، دعای فرشته هایی که برایت استغفار می کنند را مهیا کن. @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
یا صاحب الزمان✋ زلف شب را به سراپای سحر میریزم تا خود صبح ☀️ به راه تو قمر🌙میریزم ساحل چشم👀من از شوق به دریا زده است چشم بسته 😵 به سرش موج تماشا زده است جمعه را سورمه کشیدیم مگر برگردی با همان سیصد و دلتنگ نفر برگردی313💔 زندگی نیست❌ممات است تو را کم دارد... دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد متی ترانا و تراک؟ 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت45 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که
💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
عجیب‌است‌فرانسوۍها کہ‌درتولیدبهترین‌عطرها معروف‌هستند . . . هنوز نمۍدانند وقتۍ‌شیشہ‌عطری رابشکنۍ‌بویش‌بیشتر‌در‌فضا‌مۍپیچد . . . ! 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
کانال دوم ما متاهل و عقد کرده ای سریع شو👆👆👆