eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🔅اگر به چشم ما آیی، سپیده خواهد شد سحربه یُمنِ تو ،ای نور! دیده خواهد شد 🔅فضای باور ما درهوای آمدنت پر از طراوت سیب رسیده خواهد شد ‌🍃🌸🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🍃چه شود روزی که صبحم را با سلامِ به شما خوش🌸بو کنم 😍 مولای من هرگاه می دهم بند بند وجودم لبخندتان را می کند ... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به شما دوستان بزرگوار و کدبانوهای نازنین💖 📝 در این جلسه قصد داریم چند تا دیگه از «ترفند های» تمیزی هال و پذیرایی رو خدمتتون عرض کنیم...✔️ 🔷 یه خداقوت ویژه عرض میکنیم چون این روزا مشغول «خونه تکونی»هستید ؛↓ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💌تــرفند تمیزی هال و پذیرایی۲ 9⃣1⃣ ) به گل های طبیــــ🌳ـــعی هم حتما رسیدگی کنید و خاکشونو زیر و رو کنید وگلدانها رو تمیز کنید✅ 🔴 اگر «گل طبیعی» ندارین نصف عمرتون بر فنــــــ😒ــــاست حتما چندتا گل طبیعی قشنگ بگیرین 0⃣2⃣ ) شیشه ها رو پاک کنید و پرده ها رو بشورید...💯 1⃣2⃣ ) دیوارها هم که دست آقایون رو میبوسه، اخر هفته هست ازشون کمک بگیرین☺️ 2⃣2⃣ ) ســـــ🕰ــــــاعت منزل رو هم گردگیری کنید 3⃣2⃣ ) ←دریچه های کولر→ هم پر از خاکن حتما گردگیری کنید 4⃣2⃣ ) سرامیک ها یا هرچیزی که کف منزلتون رو پوشونده تمیز کنید👌 [ 📌خوبه اول با جارو برقی خاکش رو بگیرید بعد با تی یا دستمال تمیز کنید!! ➖آب گـرم واسپری ســــ🥃ــرکه برای تمیزی درز سرامیکها عالیه ] ✅💫‼️♻️💥 5⃣2⃣ ) مبـــــ🛋ـــــل ها و فرش ها و میز ها رو بلند کنید و زیرش کاملا جارو بشه!! بخصوص جاهایی که مدتهاست جارو نزدین مثل؛← زیر میز تلویزیون✔️ 6⃣2⃣ ) پایان کارتون هر چی وسیله اضافی دورتون جمع شده و وسایل کار رو بگذارید سرجاش👌 🏡 یه تغییر دکوراسیون هم حسابی خستگیتونو در میبره وحالتونو خـــــ😍😌ـــــــوب میکنه خـــــــــــدا قوت👏🌸 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و 54 استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت52 استاد #پناهیان چرا نماز آدم رو از هر بدی دور میکنه؟ 🔶🔷🔶🔷🔶 استاد
استاد : چرا بعضیهابه یه نعمتی میرسند خسیس میشند؟ ⛔ وقتی شر بهش میرسه ، بلا بهش میرسه ، جزع و فزع میکنه . ناله میزنه . 🔴🔴 خدا در قرآن بدیهای انسان رو میفرماید . 🔶🔷 میفرماید : همه ی آدما اینقدر بدند "الا المصلین" مگر نماز خونا . ✅🌺 نماز مگه بدیها رو از آدم بر میداره ؟ بله عزیز من ،تازه این اولشه ... نماز در عالم تاثیر میگذاره . ✅ شخصی میگفت که ، من چیکار کنم؟ مشکلاتم زیاده ... ⁉‼ گفتم سرنماز اول وقت ، مشکلاتت روفراموش کن . بگو بی ادبیه در خانه ی خدا من تو فکر مشکلاتم باشم . 🔷🔶 مشکلاتت رو مثل کفش ، دم در بزار بیا . 🔶 آخی... ، این دم در حرم ، وقتی میخوای وارد بشی ... «کفشدار ایستاده» 🔷فلسفه کفش داریها چیه؟ برای اینکه کفشاتون گم نشه ...؟ گم بشه ، فدای سر اقات ... تو حاضر نیستی یه کفش بندازی دم در بری تو حرم ؟ ✅🌺 کدوم یکی از شما ها میگید نه ، من اگه کفشام گم بشه حرم نمیرم ؟ 🔴کدوم یکی از شماها اگر کفش داران محترم نبودن نمی اومدید حرم ؟ نه ، من کفشمو دوست دارم . 🔶🔴 شما میری حرم ، میگی : "بابی انت و امی" فدات بشم. پدرو مادر و هستیم فدات . 🙏🙏 ✅بخدا اگر آداب حرم این بود ،کفشتو دم در بنداز برو. قبوله آقا ؟ 🌺✅ خب ، پس چرا این کفش داریها هست؟ کفشدار حرم ، کفشت و میگیره تا حواست پرت نشه ،پیش کفشت نره . ⁉‼⁉ فدای کفشدار حرم خدا بشم ، که میگه کفشات و دربیار بده به من . کفش چیه ؟ همه ی فکر و خیال و مشکلات دنیاست . مشکلات دنیا رو ، عین کفش پات بکن ، بده به کفشدار . ✅☝️ برو بگو : " الله اکبر " نمازت و بخون. کفشدار حرم ، کفشت و واکس نمیزنه ، ولی کفشدار خدا ، اگر کفشت و یعنی زندگیت و بدی بهش ، اگر یه گوشه شم پاره باشه برات میدوزه واکسشم میزنه . ✅💯 کفشدار خدا که سر نماز کفشمون و یعنی مشکلاتمون و میدیم بهش ، کیه جز خود خدا ؟ 🙏🙏 〰🌸〰〰🌸〰 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد پناهیان ؛ کی به جز خود خدا میگه به من بسپر مشکلت ❓❓❓ مشکل داری ؟ گرفتاری ؟ من خرابش نمیکنم ، بدتر نمیشه اوضاعت ،بسپار به من؛ ✅💯 بخدا فقط کافیه سرنماز مشکلتو فراموش کنی ... از ذهنت در بیار بنداز بیرون . ⭕️🚫⭕️👆 💠 از نماز مودبانه داریم میرسیم به نماز متفکرانه . میخوایم یه کمی به باطن نماز راه پیدا کنیم . ✅🔰 مشکلات اومد توذهنت ...؟ سرنماز بگو، نه ...الان وقتش نیست ، یه وقت دیگه در موردش فکر میکنم . ♦️❌👆 من بدبخت بیچاره ، بیست و چهار ساعته دارم دست و پا میزنم تو مشکلات دنیا ، حالا این دو دقیقه رو نمیخواد . 💢⭕️😔👆 💠 الله اکبر ...خدا بزرگتراز مشکلات منه ، من الان عبدم ، من الان مامورم بگم بسم الله الرحمن الرحیم ✅ مامورم بگم الحمدالله رب العالمین ✅ دستور دارم بگم الرحمن الرحیم ✅ فرمان داده شده بمن ، الان بگم مالک یوم الدین ✅ من الان چیزی نیستم جز اینکه کسی هستم که باید بگم ایاک نعبد و ایاک نستعین ✅ 👈بعداز نماز میبینی ، زنگ میزنه میگه مشکل حل شد . 🙏👆✅ بعداز نماز ، یا تو بزرگ میشی ... 👈دیگه ناله نمیزنی از مشکل یا مشکل کوچیک میشه و 👈دیگه ناله زدن نداره ♻️🔰♻️ چرا ؟ فقط به احترام این که دو دقیقه سرنماز ادب باطنی نماز رو آغاز کردی ، به مشکل گفتی نه؛ 💠✅💠 🌸〰〰🌸 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
ماشاالله به اعضای فعال کانال دم همتون گرم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت148 💠 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را می‌چشید و دل
💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 سوگند بہ هر ڪلام زینب، یا رب بر ذڪر علے الدوام زینب، یا رب از ڪار فَرَج گِره گشایے فرما امشب تو بہ احترام زینب ، یا رب 🌿 (س)🏴 🥀 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══