🔅دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
🔸بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین.
خدایا زیاد کن بهره مرا در آن از اقدام به مستحبات
و گرامى دار در آن به حاضر کردن و یا داشتن مسائل
و نزدیک گردان در آن وسیله ام به سویت از میـان وسیله ها
اى آنکه سرگرمش نکند اصرار و سماجتِ اصرار کنندگان.
@zendegiasheghane_ma
☕️☕️☕️☕️
#سلامت
بلافاصله پس ازصرف غذا چای ننوشید،
برگ های چای دارای اسیدی است که مانع از هضم پروتئین در غذا می شود.
همچنین چای بعد غذا باعث اختلال هضم و ناراحتی شدید معده میشود.
@zendegiasheghane_ma
🍈🍈🍈🍈🍈🍈
#سلامت
شربت آبلیمو را جایگزین نوشابه و دلستر در سفره های خود کنیم 🍋
با از بین بردن سموم بدن به بهبود عملکرد آنزیم ها و تحریک کبد کمک میکند، مقاومت بدن را زیاد و از عفونت جلوگیری میکند 👌
@zendegiasheghane_ma
#انرژی_مثبت
هیچکس برای کمک نخواهد آمد. ....
خودت را کشف کن....
بال هایت برای رشد نیاز به باور تو دارد...
باور کن خودت را که همه چیز هستی..
آنگاه پرواز خواهی کرد به ژرفای آرامش...
@zendegiasheghane_ma💞🍃
#همسرداری
💙در حضور خانواده ي همسر ،احترامي اغراق شده
و بيش از حد براي مرد خود قائل شويد ،
وقتي در جمعي نشسته ايد و همسرتان وارد ميشود تمام قد بايستيد و تا زماني كه او ننشسته سرپا باشيد.
@zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#جلسات_همسرداری #جلسه5_قسمت14 جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇 👈 مثلا
#جلسات_همسرداری
#جلسه5_قسمت15
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇👇
❓❓وقت شیرگرفتن بچه کِی هست❓❓
✅ قرآن :سوره ی بقره
مادر بهتر هست دو سال کامل بچه رو شیر بده، اما اگر خواستید از شیر بگیرید میگن حداقلش ۲۱ ماه هست، ۲۱ ماه رو کاملا شیر بدید
👌 بهترین زمان شیر گرفتن ایام زمستان و پاییز و بهترین زمان از پوشک گرفتن، ایام تابستان و بهار هست.
1⃣ اول بچه رو از شیر بگیر
2⃣ بعد جاش رو جدا کن
3⃣ بعد از پوشک بگیر.
❓❓برای اینکه بچه راحت از شیر گرفته بشه چه کنیم❓❓
♦️ بعد از اینکه از شیر گرفته شد، شیره ی انگور یا شیره ی خرما رو با آب قاطی میکنیم، جایگزین شیر مادرهست.
یا
♦️انگور رو توی پارچه میچِلونی، آبش که دراومد، میدی به بچه، این هم جایگزین شیر مادر هست.
👈اول هم از بچه شیر صبح رو میگیری، با بازی و باخوراکی های مختلف و...
👈بعد شیر شب رو میگیری
🔴 اول شیر شب رو نگیری بهتر هست چون از لحاظ عاطفی هنوز به شما وابسته هست.
❓❓سوال: شیردهی زن باردار اشکال داره؟؟
👈 نه، هیچ اشکالی نداره.
❓❓سوال: اگر زیر ۲۱ ماه شیر دادن رو قطع کنیم در صورتی که شیر داریم و دلیلش این باشه که بچه وابستگیش زیاد میشه و آدم رو خسته میکنه اشکال داره؟؟
👈بله، اصلا وقتی شما شیر میدید، چربی های بدن شما از بدنتون خارج میشه، هیکلتون خوب میشه.
😩آخه خودم اذیت میشم بچه وابسته هست به من.
🌸شما یه شیره ی انگور یا شیره ی خرما تو کیفت داشته باش مخصوصا برای ایام پریود که شیر مادر کم میشه همراهت باشه که اونو بخوره.
🌈برای زیاد شدن شیر، با خوراکی هایی مثل سیراب شیردون و سوپ شیر،شیر زیاد میشه.
سوال: پسربچه ۷ ساله عورت رو ببینه و بگه این چیه و کنجکاوی کنه چه باید گفت؟
چیزی نباید گفت، امام صادق(ع) میفرمایند در رابطه با #مسائلجنسی_بچه ها رو احمق بار بیارید. سنِ خودش که رسید مشاور مدرسه یا مادر باید بگه.
✅ توی ۷ سال اول شما ۶_۷ تا کار رو باید اصول اصلی بدونی و در حق بچه ها انجام بدید تا بچه ها درست حسابی بار بیان,قوانین کلی که برای هفت سال اول هست مهمه.
همه ی اینها تکیه ی قرآنی و روایی داره،#کتاب_رشد_آقایاحمدرضااخوت که از اساتید دانشگاه تهران هستن، کتابِ عالی هست و همینطوری هم داره به اقصی نقاط کشور انتشار پیدا میکنه.توی این کتاب نوشته قوانین هفت سال اول به این شکل هست:
♦️هیچ بچه ای برعدم پاکی به دنیا نمی آید،ولو زنازاده، تقصیر خودش نبوده، وقتی به دنیا میاد پاکِ.
😊وقتی شما میرید برای دیدن زن زایمان کرده، همه میگن وای چه هلویی، چه عسلی...
😱سن سه چهار سال که میرسه به بچه میگن پیرشی خرس گنده،سِرتق
⛔️ این اشکال داره. هر قدر سن بچه بالاتر میره محبت پدر و مادر باید به بچه بیشتر بشه.معمولا برعکس میشه،انقدر که تو ۷ سال سوم کار به عاق کردن میرسه😨.
😱ببین تا کجا یدفه عوض میشه.هفت سال اول ،اوایلش همه میگن این بچه عصمت داره،پاکه،بعدا دیگه میگن نه این پررو شده،لجباز شده.😔
این پاک هست شما صبرت کم شده♦️
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از زندگی عاشقانه
01-2 Khanevadeh Movafagh (www.DrFarhang.blogfa.com).mp3
11.4M
💕زندگی عاشقانه💕
#من_باتو #قسمت17 ✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت هــفـدهــم ماشین سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین
#من_باتو
#قسمت18
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت هــجـدهــم
وارد ڪافے شاپ شدم،بنیامین از دور برام دست تڪون داد،هم ڪلاسے دانشگاهم حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،رفتم سمتش،بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد،باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:فعلا هیچے!
_چہ عجب حرف زدے!
بے حوصلہ گفتم:ڪش ندہ باید زود برم!
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:دوتا قهوہ ترڪ لطفا!
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!
_نخوردمت ڪہ!
با عصبانیت گفتم:نہ بیا بخور!
لبخند دندون نمایے زد و گفت:اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام شوخے ڪردم.
ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
_حرف آخرتہ دیگہ؟!
_حرف اول و آخر!
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن!
آب دهنم رو قورت دادم ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم،حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم،بنیامین بود.
_شنیدے چے گفتم؟!
بیخیال گفتم:آرہ،ڪر ڪہ نیستم!
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ،خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:ببین من دست بردار نیستم.
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن،بہ سمتمون اومدن،حتما ڪار دخترها بود!یڪے شون با لحن ملایمے گفت:سلام اتفاقے افتادہ؟
بنیامین با عصبانیت گفت:بہ تو چہ ریشو؟!
با لبخند زل زد بہ بنیامین:چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:این آقا مزاحمم شدہ!
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:شما بفرمایید ما حلش میڪنیم!
توقع داشتم اخم ڪنہ و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟!
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،پشت سرم رو نگاہ ڪردم،داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#من_باتو
#قسمت19
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت نـوزدهــم
با عجلہ وارد دانشگاہ شدم،در ڪلاس رو زدم و وارد شدم. پسرے ڪہ پاے تختہ بود برگشت بہ سمتم،با دیدنش رنگم پرید ڪمے استرس گرفتم!همون پسرے بود ڪہ با بنیامین صحبت ڪرد،بے اختیار دستم رو بردم سمت مقنعہ م،همونطور ڪہ برگشت سمت تختہ گفت:بفرمایید بشینید!
آروم رفتم بہ سمت یڪے از صندلے هاے خالے،بنیامین با اخم نگاهم مے ڪرد توجهے نڪردم!نگران بودم چطور برخورد ڪنہ،نڪنہ بخاطرہ اون روز سر درس ها ڪارے ڪنہ یا بہ دوست هاے حراستیش بگہ؟!
محمدے،یڪے از پسرهاے ڪلاس دستش رو برد بالا و گفت:ببخشید برادر،بہ خانم هدایتے نذرے ندادین!
با تعجب نگاهشون ڪردم،پسر برگشت سمتش و گفت:بعداز ڪلاس بدید!
محمدے با پررویے گفت:اول وقتش فضلیت خاصے دارہ!
بیشتر بچہ هاے ڪلاس باهم گفتن صحیح است صحیح است!
پسر لبخندے زد و گفت:مگہ نمازہ؟
محمدے شونہ اے بالا انداخت و گفت:نمیدونم والا!ما از ایناش نیستیم!
و بہ یقہ پسر طلبہ اشارہ ڪرد،پسر قد بلند و متوسط اندامے ڪہ شلوار پارچہ اے مشڪے با پیرهن یقہ آخوندے سفید پوشیدہ بود،ریش ها و موهاے قهوہ ایش مرتب بود و هروقت صحبت میڪرد سفیدے دندون هاش مشخص میشد!
ملایم اما جدے گفت:ما حق سلیقہ داریم درستہ؟سلیقہ اے ڪہ بہ جامعہ مون آسیب نزنہ؟ ڪسے چیزے نگفت!
یقہ پیرهنش رو گرفت و گفت:همونطور ڪہ شما دوست دارین مدل یقہ پیرهنتون اونطور باشہ من هم این مدل یقہ رو دوست دارم!یقہ پیرهن من براے شما مشڪلے ایجاد میڪنہ؟من حق انتخاب ندارم؟
دیس خرما رو از روے میز برداشت و اومد بہ سمتم،همونطور ڪہ دیس رو جلوم گرفتہ بود رو بہ بچہ ها گفت:مطمئن باشید من اینطورے استخر نمیرم نگرانم نباشید!
همہ باهم گفتن اووووو،
خرمایے برداشتم و تشڪر ڪردم.
یڪے از دخترها با خندہ گفت:برادر مگہ استخر رفتن حروم نیست؟
بچہ ها شروع ڪردن بہ خندیدن!
برگشت ڪنار تختہ،با خندہ گفت:شما برید اگہ گناهے داشت اون دنیا گردن من!
با تعجب نگاهش ڪردم،این رفتار،رفتارے نبود ڪہ من از طلبہ ها میدونستم!
یڪے از دخترها ڪہ دید هنوز متعجبم گفت:خرما ڪار بچہ هاست!مثلا خواستن سر ڪلاس معارف مزہ بریزن!
مثل بقیہ نبود!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
#من_باتو
#قسمت20
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت بــیــسـتـم
همراہ بهار رسیدیم سر ڪوچہ،هم ڪلاسے شیطون و مهربونم ڪہ تازہ ڪمے صمیمے شدہ بودیم!
زنگ رو زدم،چند لحظہ ایستادیم اما ڪسے در رو باز نڪرد،دوبارہ زنگ رو زدم ڪہ عاطفہ از پشت پنجرہ گفت:صبر ڪن!
با تعجب نگاهش ڪردم،در خونہ عاطفہ اینا باز شد،عاطفہ اومد بیرون،معمولے سلام و احوال پرسے ڪردیم ڪلیدے بہ سمتم گرفت و گفت:خالہ رفتہ بیرون ڪلید رو داد بدم بهت!
ڪلید رو ازش گرفتم و تشڪر ڪردم،عاطفہ با ڪنجڪاوے بہ بهار نگاہ میڪرد،بهار با لبخند دستش رو گرفت جلوے عاطفہ و گفت:بهار هستم،دوست هانیہ!
عاطفہ دست بهار رو گرفت.
_منم عاطفہ ام دوست صمیمے هانیہ!
خندہ م گرفت،بعداز این دوسال هنوز من و خودش رو صمیمے حساب میڪرد و حسود بود!
خواستم حرفے بزنم ڪہ صداے بوق متوالے ماشینے باعث شد حواسم پرت بشہ!
برگشتم و پشت سرم رو نگاہ ڪردم بنیامین بود!
دست بہ سینہ ایستادہ بود ڪنار ماشینش و با لبخند بدے نگاهم میڪرد،خون تو رگ هام یخ بست با استرس رو بہ بهار گفتم:بریم دیگہ!
سریع در رو باز ڪردم،وارد حیاط شدیم بهار با شیطنت گفت:خبریہ ڪلڪ؟!بنیامین رو دیدم!
با حرص گفتم:خبر ڪدومہ؟!دیونہ م ڪردہ!
بهار از پشت بغلم ڪرد و گفت:الهے!عاشق شدہ خب!
_عاشق ڪدومہ؟!دنبال چیزے ڪہ بیشتر پسرا دنبالشن!
خواست چیزے بگہ ڪہ دست هاش رو از دور ڪمرم باز ڪردم و گفتم:نگو فڪر منفے نڪن ڪہ خودش مستقیم بهم گفتہ!
با تعجب نگاهم ڪرد:دروغ میگے؟!
همونطور ڪہ وارد پذیرایے میشدم گفتم:دروغم ڪجا بود؟!بیا تو!
یااللہ گویان دنبالم اومد،با تعجب گفتم:آخہ تو مردے؟!یا ڪسے خونہ ست؟!
بے تعارف نشست رو مبل.
_محض اطمینان گفتم!
همونطور ڪہ مقنعہ م رو در مے آوردم وارد آشپزخونہ شدم _چے میخورے؟
_چیزے نمیخوام اومدم خیر سرم تو درس ڪمڪم ڪنے،راستے؟
ڪترے رو پر از آب ڪردم.
_جانم!
_خانوادت میدونن بنیامین مزاحمت میشہ؟!
ڪترے رو گذاشتم روے گاز و برگشتم پیش بهار!
_نہ،فڪرڪردم خودم میتونم حلش ڪنم!
با حرص گفت:بے جا ڪردے،باید بہ خانوادت اطلاع بدے!
بہ دروغ باشہ اے گفتم،از خانوادم نمیترسیدم خجالت مے ڪشیدم!
_براے اردوے مشهد ثبت نام ڪردے؟!
سردرگم گفتم:اردوے مشهد؟!
_اوهوم،سهیلے ترتیبش رو دادہ همہ ثبت نام ڪردن فردا بریم ثبت نام ڪنیم تا پر نشدہ!
با تعجب گفتم:سهیلے دیگہ ڪیہ؟!
چشم هاش رو ریز ڪرد،با حرص نفسے ڪشید و گفت:حالت خوب نیستا!بابا همین طلبہ باحالہ دیگہ!امیرحسین سهیلے!
سلول هاے مغز خستہ م بہ ڪار افتادن!همون طلبہ عجیب!
_من نمیام تو ثبت نام ڪن!
ادامــه دارد...
@zendegiasheghane_ma
انتهـایِ میهمانی ست!
باید تُندتــر بال بـزنــم!
امــا...
بالهای تازه روییده ام
به نازکی بال پـروانه هاست.
هنــوزمانده
تـا کبــوتـر جَلــدِ تـــو باشم.
@zendegiasheghane_ma
خداوندا
در این روزای
پایانی ماه رمضان
رخصت مهرورزی
و عشق دوباره به ما ببخش
خدایا
درهای فراوان نعمت را
بیش از همیشه
به رویمان باز کن
و سلامتی و عاقبت بخیری
نصیبمـان کن
" آمین "
@zendegiasheghane_ma
#ایها_الارباب😔
در سراشیبے ماه رمضانیـم؛
دعایـے دارم!
"در سراشیبـے قَبـرم،
تو بـرس بـر دادم....
صلی الله علیک یا اباعبدالله❤️
@zendegiasheghane_ma
☀️صبح دمید
و مڹ بہ امید رها شدڹ از "مڹ"
و خریدڹ لبخندت، چشم گشـوده ام😍
💥اما زنجیر سیاهيهاے دیروز، محبوسم ڪرده است❗️
✔️ميدانم هنوز هم مرا ميخواهي،
🍃🌺اجازه هست از نو شروع ڪنم؟
@zendegiasheghane_ma