💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت56 چند روز از آن روز می گذشت... در این چند روز اتفاقات جدیدی برای مهیا افتاد ات
#جانم_میرود
#قسمت57
مریم شانه های مهیا را ماساژ داد
_اینقدر گریه نکن
مهیا با دستمال اشک هایش راپاک کرد
_باورم نمی شه که چطور نازی همچین حرفی بزنه یعنی ۶سال دوستی، همشو برد زیر سوال
_اشکال نداره عزیزم چه بهتر زودتر شناختی که چطور آدمی هستش هر چقدر ازش دور باشی به نفعته
مهیا با یادآوری حرف های دوست 6سال زندگیش شروع به هق هق کرد
ــ ا مهیا گریه نکن دختر
مهیا را در آغوشش ڪشید
_آروم باش عزیزم خیلی سخته ولی دیگه چیزیه که شده
با صدای گوشی مهیا ،از هم جدا شدند
مهیا گوشیش را برداشت
_جانم مامان
_پیش مریمم
_سلامت باشی
_هر چی .زرشک پلو
_باشه ممنون
گوشی را قطع کرد
_مامانم سلام رسوند
_سلامت باشه من پاشم چایی بیارم
_باشه ولی بشینیم تو حیاط
_هوا سرده
_اشکال نداره
_باشه
مهیا پالتویش را تنش کرد کیفش را برداشت و به طرف حیاط رفت روی تخت تو حیاط نشست
مریم سینی چایی را جلوی مهیا گذاشت
_بفرمایید مهیا خانم چایی بخور
مهیا چایی را برداشت محو بخار چایی ماند استکان را به لبانش نزدیک کردو مقداری خورد چایی در این هوای سرد واقعا لذت بخش بود مهیا
_خب چه خبر
_خبری بدتر از اتفاق امروز
_میشه امروزو فراموش کنی بیا درمورد چیزای دیگه ای صحبت کنیم
_باشه
_رابطتت با مامانت بهتر شده
_میدونی مریم الان به حرفت رسیدم من در حق مامان بابام خیلی بدی کردم کاشکی بتونم جبران کنم
_میتونی من مطمئنم
با باز شدن در صحبت دخترا قطع شد مریم با دیدن شهاب با ذوق از جایش بلند شد
_وای شهاب اومدی
به طرف شهاب رفت شهاب مریم را در آغوش ڪشید و بوسه ای بر سرش کاشت
مهیا نگاه کنجکاوی به شهاب خسته و کوله پشتیش انداخت
شهاب با دیدن مهیا شوکه شد ولی حفظ ظاهر کرد
_سلام مهیا خانم
_سلام
مهیا خیلی خشک جوابش را داد هنوز از شهاب دلخور بود
شهاب به طرف در ورودی رفت ولی نصف راه برگشت
_راستی مریم جان
_جانم داداش
_در مورد قضیه راهیان نور دانش آموزان که گفتم یادت هست
_آره داداش
_ان شاء الله پس فردا عازمیم آماده باش
_واقعا ؟؟
_آره
شهاب سعی کرد حرفی بزند اما دو دل بود
_مهیا خانم اگه مایل هستید میتونید همراه ما بیاید
مهیا ذوق کرده بود اما لبخندش را جمع کرد
_فکر نکنم... حالا ببینم چی میشه
شهاب حرفی دیگه ای نزد و وارد شد ولی فضول شده بود و خودش را پشت در قایم کرد
_خیلی پرویی تو... داداشم کم پیش میاد کسیو دعوت کنه اونم دختر بعد براش کلاس می زاری
_بابا جم کن من الان اینهو خر که بهش تیتاپ میدن ذوق کردم ولی می خواستم یکم جلو داداشت کلاس بزارم
شهاب از تعجب چشمانش گرد شد
ولی از کارش پشیمان شد و به طرف اتاقش رفت
_راستی مریم این داداشت کجا بود
_ببینم اینقدر از داداشم میپرسی نمیگی من غیرتی بشم
مهیا چندتا قند برداشت و به سمتش پرت کرد
_جم کن بابا
_عرض کنم خدمتتون برادرم ماموریت بود
_اوه اوه قضیه پلیسی شد ڪه
_بله برادر بنده پاسدار هستش
_از قیافه خشنش میشه حدس زد
_داداش به این نازی دارم میگی خشن
_هیچکی نمیگه ماستم ترشه من برم ننم برام شام درست کرده
_باشه گلم
دم در با هم روبوسی کردن
_راستی مهیا چادر الزامیه
_ای بابا
_غر نزن
_باشه من برم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
ادامه.دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
#قسمت58
مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت... نگاهی به کارتون های وسط پذیرایی انداخت
_مهیا دنبال چی میگردی از وقتی اومدی همه کارتون های انبارو اوردی وسط پذیرایی
احمد آقا لبخندی به مهلا خانم زد
_ولش کن خانم بزار کارشو بکنه
مهیا سرش را از کارتون دراورد و بوسی برای احمد آقا فرستاد
_ایول بابای چیز فهم
احمد آقا خنده ای کرد و سرش را تکان داد
مهیا جیغ بلندی زد
مهلا خانم با نگرانی به سمتش رفت
_چی شد مادر
_پیداش ڪردم ایول
_نمیری دختر دلم گرفت
احمد آقا خندید و گفت
_حالا چی هست این
مهیا چادر را سرش کرد
_چادری که از کربلا برام اوردید یادتونه
مهلا خانم واحمد آقا با تعجب به مهیا نگاهی کردند مهلا خانم شوک زده پرسید
_برا چیته؟؟
_آها خوبه یادم انداختید
مهیا از بین کارتون ها رد شد و کنار احمد آقا نشست
_مریم، داداشش و همکاراش می خوان دانش آموزانو ببرن اردو منم دعوت کردن برم باشون
_برا همین می خوای چادر سرت کنی
_ آره اجباریه
_مگه کجا میرید
_راهیان نور شلمچه اینا فک کنم
_تو هم میری
_آره دیگه... یعنی نمیزارید برم
احمد آقا دستی بر روی سرش کشید
_نه دخترم برو به سلامت... کی ان شاء الله میرید
_پس فردا،خب من برم بخوابم فردا صبح کلاس دارم
_شبت خوش باباجان
_کجا کجا همه اینارو جمع میکنی میزاری تو انباری
مهیا به طرف اتاقش دوید
_مامان جونم جمع میکنه
_مهیا دستم بهت برسه میکشمت
مهیا خندید و خودش را روی تخت پرت ڪرد
گوشیش را برداشت و برای مریم پیامک فرستاد
_میگم مری جان میشه زهرا هم بیاد
بعد دو دقیقه مریم جواب داد
_مری و کوفت اسممو درست بگو .از شهاب پرسیدم گفت اشکال نداره فقط مدارکتو بیار تا بیمه بشی
_اوکی از شهاب جوووونت تشکر کن
_باشه مهیا جوووونم
لبخندی زد و گوشیش را خاموش کرد برای این اردو خیلی ذوق داشت این اردو برایش تازگی داشت
و مطمئن بود با زهرا و مریم خوش میگذره...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
ادامه.دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_475ازقرآن🌸
#جز24🌸
#سوره_غافر🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه #شهیده_طیبه_واعظی
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❣#سلام_امام_زمان
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#مولا_جان
🍂به لب رسیده ما را جان، چرا نمی آیی؟
رسیده عمر به پایان، چرا نمی آیی؟
🍂سیاه چون شب تار است روز یارانت
کجایی ای مه تابان، چرا نمی آیی؟
#العجلمولایغریبمان
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🌾🌹🍃🌾🌹🍃🌾🌹🍃🌾🌹🍃
به رسم ادب
🌸سلام برحسین و یارانش
سلام به عباس و معرفتش
🌸سلام به سجاد و سجودش
سلام بر زینب و بزرگیش
🌸و سلام به دوستان مهربانم
روزتون متبرک به نام اقا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
🔴 #شیرینترین_مخفیکاری
💠 برخی افکار و #توهّمات در زندگی مشترک میتواند روابط زن و شوهر را به مرور زمان سرد کند و یا مانع بیشتر شدن رابطه صمیمی بین همسران شود. مثل اینکه آیا واقعاً همسرم مرا دوست دارد یا نه؟ یا #حس میکنم من برای همسرم مهم نیستم!
💠 یکی از تکنیکهایی که میتواند نابود کنندهی این توهّمات و افکار #مخرّب باشد این است که بدونِ درخواست و اعلام همسرتان، خدمات و محبّتهای مخفیانه و بجا برای همسرتان انجام دهید.
💠 لازمه اینکار این است که با دقت کارهای #شخصی همسرتان را زیر نظر بگیرید تا به موقع و در غیبت او، کارش را انجام داده یا تمام کنید.
💠 این تکنیک، برکات زیادی دارد. از جمله زمینهی ایجاد حسّ رقابت بین همسران برای انجام خدمتِ پنهانی به یکدیگر شده و عامل مهمی برای #درک و توجه به همسر در محیط خانه خواهد شد.
💠 این مخفیکاری #شیرین را در خانه مرسوم کنید تا در غیاب یکدیگر، کارهای شیرین شما، ذهن همسرتان را از تفکّرات #منفی و مخرّب پاک کند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#سبک_زندگی استاد #پناهیان #قسمت87 🔺حالا اگه ادب رعایت نکنیم و سختی اون رو نچشیم چه اتفاقی میفته ؟
#سبک_زندگی
استاد #پناهیان
#قسمت88
🔺میگن فلانی« اخلاقش» خوبه؟یعنی آداب اجتماعیش خوبه
یک بخشی از ادب هم🔹 ادب بندگیه
که میفرماید ادب بندگی یکیش اینه که
🔺قرائت قرآن درست باشه
🔺نماز مودبانه بخونی و و و..
و مثلا ادب نسبت ب خودت، نظم و نظافتت چطوره
حالا الان 👈👈«سعی » شما برای ما مهمه..
بعد میفرماید:
🔺(پس ادب رو داشته باش تا با این روابط اجتماعیت خصلت های عالی پیدا کنی)
منظور خدا کدام ادبه ؟ ☝️
✅ آداب اجتماعیه
🔹ادب رو کسب کن، تاهم مال در اثرش بدست بیاد برات هم مقام بدست بیاد
میشود ..
این کلمات رو ،صهیونیست ها دقیق مطالعه کردن..
همه جور بی ادبی رو از لباس پاره تا .. تزریق میکنن،
که فقط بی ادب باشی!!!
چون کسی که ادب رو ترک کنه برده میشه،ضعیف میشه، ترسو میشه،توسری خور میشه...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سبک_زندگی
استاد #پناهیان
#قسمت89
این از اون حرفایی که من اون ور دنیا میزنم
ضد انقلابش دیدم احترام میگذاره، تو ایران خودمون میزنم به این سادگی کسی گوش نمیده..
به همین راحتی فرهنگ به باد میره یا میتونه قوی شه!
اون وقت دیگه لازم نیست بعضی برن منبر که اروپا فلانه بهمانه ما عقب مونده ایم
🔹نزدیک ترین و شریف ترین مفهوم نزدیک سَبک زندگی "ادبِ"
یک مفهوم دیگه هم هست نزدیک به مفهموم سبک زندگی
مفهوم فوق العاده برجسته ایی است به نام
💟 "تقوا" ...
ان شاء الله سَبک زندگی ما متقیانه باشه 🙏 نه فقط مودبانه، تقوا چی داره 👇
👈۱- دقت!! دقت!!
👈۲-مراقبت دائم !!
ادب اون دقت رو نداره ، یکمی گل درشت تره ...
💠تقوا پدیده ایی دقیق هست،خیلی از آدم دقت میخواد.👌👌
و این نکته رو اون "دقت " رو با ادباش میگیرن ..🔺☺️
🔹 نکته مهم دیگه در تقوا
👈👈👈"دستورات الهی"
یعنی میمیره برای اینکه خدا چه گفته
👈👈👈فقــط به خاطر تو!!!!😊
خدایـــا میخوام به تو نزدیک بشم..
دغدغه م اینه!!!
این غوغاست!!
تجربه کردید ؟!😊
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
خانم #شاکری
💕📚📚📚🖍📚📚📚💕
#هرو_وقت_اشتباه_میکنم_خیلی_خودم_رو_سرزنش_میکنم
سلام من اغلب به خودم فرصت و اجازه ی اشتباه کردن رو نمیدم و در صورتی که مرتکب اشتباهی بشم خیلی خودم رو سرزنش میکنم و دائماتوی ذهنم بهش پروبال میدم.ازطرفی دیدگاه اطرافیان برام اهمیت داره و اذیت میشم وقتی فکر کنم در موردم چه حرفی میزنن و همین باعث میشه خط مشی های زندگیم رو براین اساس تنظیم کنم و این آفت بزرگی برای من به حساب میاد.خیلی سعی کردم این دیدگاه رو از خودم دور کنم اما موفق نشدم.میشه لطفا راهنماییم کنید.سپاسگزارم
📚🖍📚
🍀 سلام بانو
🌸سوال تون دو قسمت داره،،
اول،، کمال طلبی
دوم،، عزت نفس پایین
اول :شخص کمال طلب همممممممممیشه از خودش توقع نمره 20 داره،،
یعنی 19.5 و حتی 19.75 رو هم قبول نداره!!!
به خاطر همین احساس نارضایتی همیشگی از خودش داره..
واقع بینی و شناختن توانمندی ها و استعدادها
تون،،،
باعث میشه اجازه اشتباه کردن به خودتون بدین.
این تمرین میخواد بانو...
◀هم تمرین هم خودگویی...( اصصصصصصلا مهم نیست که اشتباه کردم،،
" تجربه کردم "
دفعه دیگه با توکل بر خدا جبران میکنم،، ذات بی نقص فقط خداست،، خدای من،، کمکم کن اشتباهاتم رو جبران کنم و مثل تو باشم).
دوم : وقتی شخصی دیگران مهمتر از خودش میشن و نگاه و قضاوت دیگران خیلی براش مهم میشه،،
یعنی "خود " وجودش عزیز نیست!
یعنی عزت نفسش پایینه!
✴برای افزایش عزت نفس،،
افزایش خودآگاهی و شناخت احساسات و عواطف کمک کننده ست.✴
👈از نظر روان شناسی دینی هر دو این مشکلات،،( کمال طلبی و عزت نفس پایین)
یه ریشه داره عزیز،،
💝"توحید" 💝
همون که خدا یکی ست و دوتا نیست!
🌸یعنی کارفرما، مربی، رب، معبود، معشوق و رئیس همه ما فقط خداست،،
◀ما تکلیف داریم که فقط فقط" او " رو از خودمون راضی کنیم و لاغیر!
ما همه مون خیلی خوشگل اصول دین مون رو بلدیم اما فقط بلدیم! 😅
متاسفانه به صورت کاربردی باهاشون زندگی نمیکنیم.
وقتی مبدا، مقصد و تاثیر هر چیز رو از خدای متعال ببینیم،،
بنابراین تمام تلاش مون رو می کنیم تا
سریع الرضا ازمون راضی باشه...
موید باشید عزیز...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
مجموعه کانالهای ما در پیامرسان ایتا
با توجه به ابعاد گسترده فرهنگی و نیاز خانواده ها؛ برآن شدیم تا در زمینه های زیر در حد بضاعت و وسع در خدمتتون باشیم😊
🌸 زندگی عاشقانه ( کانال همسرداری و تربیت فرزند ، حتما #عضو باشید )
http://eitaa.com/joinchat/774176768Cda984571ac
🌸 عاشقانه های حلال ( منبع کامل پیامهای عاشقانه؛ ایده تولد ؛ شیطنت
و ..)http://eitaa.com/joinchat/469499916Ce64db897ba 🌸 هنرکده بانوان هنرمند ( شامل بخشهای هنری، معرفی بازی و سرگرمی برای بچه ها، آشپزی، سفره آرایی و ..) https://eitaa.com/joinchat/2300248080C44701a85d4 🌸 استیکرهای عاشقانه ( منبع استیکرهای عاشقانه، تولد، مناسبتی ، مذهبی) https://eitaa.com/joinchat/3117809743Ca67bff2bcc 🌸 درهم سرا ( کانال سرگرمی ؛ طنز ؛ دانستنی ویژه خانواده و نوجوانها بدون مطالب نامناسب ) https://eitaa.com/joinchat/812646456C443a64f1a0
#هردوبخوانیم
#همسرداری
☑️❌شناخت تفاوتها در دلجویی از هم
☑️مرد سکوت می خواهد
👈پس سکوت را به او هدیه دهید
☑️زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد
👈پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید
👱👩زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند.
تغییرات مــــردها همیشه از درونشون شروع می شه
اما تغییرات زن ها همیشه از بیرونشونه
👈اولین کاری که یک زن در زمان غصّه خوردن انجام ميده،عوض کردن ظاهرشه.
🌷🌼🌼🌼🌼🌼
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت58 مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت... نگاهی به کارتون های وسط
#جانم_میرود
#قسمت59
مهیا با دیدن زهرا برایش دست تکان داد و به سمتش رفت
_سلام زهرا یه خبر دسته اول دارم برات
زهرا با ذوق دستانش را به هم کوبید
ــ واقعا چی؟؟
_فردا میریم راهیان نور با مریم... گفت تو هم میتونی بیای
_زهرا با تو جایی نمیره
هردو به طرف صدا برگشتن
نازی با قیافه ای عصبانی نگاهشان می کرد دست زهرا را گرفت
_هر جا دوس داری برو ولی لازم نیست زهرارو با خودت ببری تا یه املی مثل خودت بارش بیاری
و بعد به مقنعه مهیا اشاره کرد
اجازه نداد که مهیا جوابش را بدهد دست زهرا را کشید... و به طرف کافی شاپ رفت
مهیا سری به علامت تاسف تکان داد
با صدای موبایلش به خودش آمد
_جانم مری
_کوفت اسممو درست بگو
_باشه بابا
_عصر بیکاری با هم بریم خرید
ــ باشه عصر میبینمت
_باشه گلم خداحافظ
_بابای عجقم
.......
_ببخشید خانم رضایی
مهیا به طرف صدا برگشت با دیدن
مهران ای بابایی گفت
_بله بفرمایید
_میخواستم بدونم میتونم جزوه هاتونو بگیرم
_چرا خودتون ننوشتید
_سرم درد می کرد تمرکز نداشتم
مهیا سری تکان داد و جزوه را به سمتش گرفت
_خب چطور به دستتون برسونم
_هفته دیگه کلاس داریم اونجا ازتون میگیرم من برم دیگه
_بسلامت خانم رضایی
رضایی را برای تمسخر خیلی غلیظ تلفظ گفت
مهیا پوزخندی زد و زیر لب "عقده ای " گفت
مهیا تاکسی گرفت و محض رسیدن به خانه به اتاقش رفت و مشغول آماده کردن کوله اش شد
_مهیا مادر بیا این آجیله بزار تو ڪیفت
مهیا آجیلا را ازدست مادرش گرفت و تشکری کرد
مهلا خانم روی تخت نشست
و به دخترش نگاه می کرد مهیا مهیای قبلی نبود...
احساس می کرد دخترش آرام تر شده و به او و احمد آقا بیشتر نزدیڪ شده سرش را بالا گرفت و خداروشڪری گفت
_مامان مامان
مهلا خانم به خودش آمد
_جانم
_عصری با مریم میریم بازار خرید کنیم برا فردا
_خب
_گفتم که بدونید
_باشه عزیزم من برم نهارو آماده کنم
قبل از بیرون رفتن از اتاق نگاهی به دخترکش انداخت
از کی مهیا برای بیرون رفتن خبر می داد لبخندی زد و در را بست...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
#ادامه.دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
#قسمت60
_یعنی نمیاد؟؟
مهیا کیفش را روی دوشش جابه جا کرد
_نه زهرا اینهو برده است برا نازی.. هرچی نازی میگه انجام میده هر کجا نازی میگه میره اصلا هم عکس العملی به توهینایی که بهش میشه نمیده این دختر خره خر...
مریم به مغازه ی اشاره کرد
_بیا بریم اینجا باید برای دخترا مدارس چفیه بخرم
_برا همشون؟؟ خودت بلندشون کن من یکی اصلا نمیتونم
_عقل کل مگه یکی دوتان صدتا چفیه هستن آماده شدن شهاب با حاج آقا مرادی میاد
مهیا لبخند مرموزی زد
_آها بله
بعد سفارش ۱۰۰تا چفیه سفید مریم با شهاب تماس گرفت تا بیاید و سفارشات را تحویل بگیرد
بعد چند دقیقه محسن و شهاب وارد مغازه شدند... سلامی کردن
محسن سرش را پایین انداخت
مریم سلام آرامی کرد و سرش را پایین انداخت
مهیا سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد
_سلام حاج آقا ،خوب هستید
محسن سربه زیر جواب مهیا را داد
شهاب و محسن کیسه هارا بلند کردن و به سمت ماشین بردند مهیا به مریم نزدیک شد
_میگم مریم سرخ شدی چرا ؟؟
مریم هول کرد و دستی بر روی صورتش کشید
_نه نه من سرخ نشدم
_بله راست میگی من چشام یکم مشکل پیدا کردن
شهاب برگشت و به سمت صاحب مغازه رفت و با او حساب کرد وبه سمت دخترا آمد
_مریم اگه کاری ندارید بیاید برسونمتون
مهیا دست مریم را کشید
_نه سید ما کار داریم
نگاهی به مریم انداخت و با ابرو یه اشاره داد
_بریم دیگه مریم جان. ما دیگه رفتیم
مریم دستش را کشید
_وای آرومتر مهیا.. چرا دروغ گفتی ما که خریدامون تموم شده با شهاب میرفتیم دیگه
_مری جان من هنوز خرید دارم میخوام چندتا روسری بگیرمو
روی روسری مریم محکم زد
_از اینا
مریم اخمی به مهیا کرد
_دیونه چرا میزنی خب مثل آدم بگو طلق روسری
_همون
وارد مغازه شدند به سلیقه مریم چند تا
روسری و طلق و گیره روسری خرید
_خب بریم دیگه
_نه عزیزم الان دیگه هوا تاریکه وقت چیه
_خوابه باشه همینجا میخوابیم
مهیا گونه ی مریم را کشید
_نمک، بامزه،الان وقت شامه باید دعوتم کنی بهم شام بدی
_کارد بخوره اون شکمت بریم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
#ادامه.دارد...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه_476ازقرآن🌸
#جز24🌸
#سوره_غافر🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه #شهید_محمد_بلباسی
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❣ #سلام_امام_زمان
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَاصِمَ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ...
🌱سلام بر تو و بر اعجاز دستهایت آن گاه که گَرد ستم را از روی شانه های زمین می تکانی و تاج و تخت فرعونیان را سرنگون می سازی...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰
#اللّهمعجّللولیکالفرج
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از ساخت بنرهای کانالها
💥 هنر آشپزی و سفره آرایی رو در
کانال هنرکده بانوان هنرمند یاد بگیر 😍
💥 از غذاهای تکراری خسته شدی بدو بیا ؛ غذاهای کشورهای مختلف و شهرهای خودمون رو یاد بگیر 👌
💥 سفره آرایی و ترفند خانه داری و کلی کلیپ هنری هم داریم 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2300248080C44701a85d4