eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
تو چه قدر برای من ارزش داری؟ به اندازه‌ای که برایت قربانی شوم؟ اگر این چنین نیست عید قربانی برایم نیست. شبت بخیر قربانت شوم! @abbasivaladi
🍃امام غریب آقا! این روزها میان ما اختلاف افتاده. یکی می‌گوید واکسن بزن و یکی می‌گوید نزن. یکی می‌گوید اگر بزنی، هزار درد بی‌درمان می‌گیری و آخرش هم می‌میری. یکی می‌گوید اگر نزنی، درد بی‌درمان می‌گیری و می‌میری و حالا احتیاطی به رنگ تردید به جانمان افتاده که آزارمان می‌دهد. خیلی اهل حساب و کتاب شده‌ایم و چه قدر اهل تحقیق. از این و آن می‌پرسیم و در جواب‌ها دقت می‌کنیم تا نکند اشتباه تصمیم بگیریم. امام غریب! کاش به همین اندازه که دل نگران تن خویش بودیم، غصّۀ دل نازک‌تر از گُل تو را می‌خوردیم. نه، حتّی کمتر از این. کارهایی را که شک داشتیم دلت را به درد می‌آورد، انجام می‌دادیم و فقط از کارهایی که یقین داشتیم دلت را آزرده می‌کند، دوری می‌کردیم. کاش اهل تحقیق می‌شدیم تا هیچ کاری نماند که ندانیم دلت را به درد می‌آورد یا نه. تا وقتی که تن ما از دل تو برایمان محبوب‌تر است، نمی‌شود دعای تعجیل در فرج را خواند. با این حالی که ما داریم، اگر بیایی، تردید نکن که در ترجیح دادن جانمان بر دفاع از تو، شک نمی‌کنیم. چه حال بدی است وقتی که احساس می‌کنم نباید برای زودتر آمدنت دعا کنم. شبت بخیر امام غریب! @abbasivaladi
🍃 آقای من نمی‌شود به تو فکر کرد و حسرت نخورد. نمی‌شود حسرت خورد و آه نکشید. نمی‌شود آه کشید و اشک نریخت. تو شده‌ای همۀ فکر و حسرت و آه و اشکم آقا! نمی‌شود تو را آرزو کرد و پشت پا به دنیا نزد. نمی‌شود دنیا را کنار کنار زد و دل به آسمان نبست. نمی‌شود دل به آسمان بست و بی تو راه آسمان را پیمود. دستم را بگیر در راه آسمان آقا! نمی‌شود میان خلائق بود و بدون تو آرام نفس کشید. نمی‌شود با تو بود و زمینیان را تاب آورد. نمی‌شود در زمین بی‌تاب بود و طعم زندگی را چشید. مرا از زمین نجات بده آقا! نمی‌شود ادعای عشق کرد و منتظر نبود. نمی‌شود منتظر بود و آتش نگرفت. نمی‌شود آتش گرفت و بی‌قرار نشد. نمی‌شود بی‌قرار شد و تو را فریاد نزد. تو همۀ فریاد در سینۀ جمع شدۀ من هستی آقا! نمی‌شود خوابید بی آن که به تو شب بخیر گفت. نمی‌شود شب بخیر گفت و صدای تو را نشنید؛ ولی چه شب‌ها که شب بخیر گفتم و صدایت را نشنیدم. یک بار جواب شب بخیرم را بده آقا! شبت بخیر آقا! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🍃محک خوبی ها می‌ترسم از روزی که وقتی حساب و کتاب کنم خودم و تو را، ببینم هر جا که تو با من بودی، تو را بزرگ کردم و هر جا که با من نبودی، تو را پنهان کردم تا مخالف من نباشی. «تو خوبی تا وقتی که با من باشی». این قاعدۀ رابطۀ برخی از ما با توست. برعکس آن چیزی که باید باشد. «من خوبم اگر با تو باشم» قانون زندگی عاشقانی است که در برابر تو از خودشان نادان‌تر سراغ ندارند. کسی اگر این قاعده را قبول نداشته باشد، خود را نباید ایمن از دشمنی تو بداند. مگر همۀ دشمنان شما از همان روز اول دشمنتان بودند؟ وای از آن روزی که تو را طوری تفسیر کنم که هم گفتارت و هم رفتارت، تأیید سبک زندگی من باشد. اگر بناست به این جا برسم و در همین حال بمیرم، مرا بر همین ایمان نصفه و نیمه‌ای که دارم بمیران. شبت بخیر محک خوبی‌ها! @abbasivaladi
🍃امام غریب همیشه می‌ترسیدم و می‌ترسم از این که به نبودنت عادت کنیم. از وقتی رفته‌ای تا همین امروز دهشتناک‌تر از نبودن تو اتّفاق دیگری افتاده است؟ هر چه قدر از نبودنت می‌گذرد، باید سخت‌تر جان بدهیم از غم فراقت؛ ولی چرا این قدر آسان شده نبودنت؟! کسی از ما اگر یک روز و حتی نصف روزی نباشد و ما از او بی‌خبر باشیم، از هم سراغش را می‌گیریم، به این امید که شاید دستمان به خبری از او برسد. آخرین باری که سراغ تو را از کسی گرفتم کی بود؟ نمی‌دانم. چه قدر بد! و چه اندازه مایۀ شرمندگی! کدام درد و کدام مصیبت بدتر از عادت کردن به نبودن توست؟! چرا برای رهایی از این درد، رو به آسمان فریاد نمی‌کشیم؟ التماس می‌کنم آقا که تو به نبودنت در میان ما عادت نکن. وای بر ما اگر روزی برسد که تو میل آمدن نداشته باشی! اگر چه حق داری اگر لحظه‌ای دلت برای ما تنگ نشود. ما را ببخش برای این همه عادت کردن و این قدر عاشق نبودن. شبت بخیر امام غریب! شبتون نورانی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃نور زمین و آسمان شب و روزهایی را که بی‌تو طی می‌شود، باید سیاه‌ترین لحظه‌های زندگی نامید. تو نوری. حقیقت نور را اگر در کسی جز تو جستجو کنیم، جز تاریکی به چیزی نمی‌رسیم. حقیقت ظلمت دشمن توست. چه بیچاره است کسی که حتی سوسوی نوری را در دشمن تو جستجو می‌کند. کسی اگر در پی نور به دنبال دشمن تو بیفتد، زیانکارترین آدم روی زمین می‌شود. آقا! شب و روزم را به نور خودت روشن کن، روزهایم را از تاریکی نجات بده، شب‌هایم را روشن‌تر از قلب خورشید کن. مرا از ظلمت نجات بده. شبت بخیر نور زمین و آسمان ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃حساب و کتاب عالم ما همین حالا وقتی پای دفاع از تو به میان می‌آید، به قدری اهل حساب و کتاب می‌شویم که اگر کسی برای دفاع از ما همین اندازه و یا حتی کمتر از این، اهل حساب و کتاب شود، دلمان می‌رنجد. همین حالا یعنی وقتی که فریاد می‌زنیم که زودتر بیا. همین حالا یعنی وقتی که دادمان از ظلم و ستم بلند است. همین حالا یعنی وقتی که فهمیده‌ایم بدون تو زمین سامان نمی‌گیرد. حالا وقتی که بیایی و پای جان دادن برای تو به میان بیاید، چه قدر اهل حساب و کتاب می‌شویم؟ خدا می‌داند و با این ایمان دست و پا شکسته‌ای که ما داریم، خودمان هم می‌دانیم. ما تو را برای رفاه خودمان می‌خواهیم. با تو بودن اگر رفاهمان را بگیرد، تو را رها می‌کنیم. تلخ است؛ ولی حقیقت دارد. خدا را شکر که تو روی جماعتی که اهل حساب و کتاب است، حسابی باز نمی‌کنی. 13 نفر از شما کشتۀ جماعتی شدند که اهل حساب و کتاب بودند، خدا اراده کرده که تو را نگهدارد. پس به یقین وقتی می‌آیی که لشکرت کامل شده باشد از مردهایی که همۀ حساب و کتابشان تو هستی. کاش من هم سرباز لشکرت می‌شدم. شبت بخیر حساب و کتاب عالم! @abbasivaladi
🍃پدر مهربانم راهی نشانم بده که جز تو به هیچ کسی دل نبندم و به جز مهربانی تو چشم به مهربانی هیچ کسی ندوزم. چرا سرخورده شدن‌ها ادبم نمی‌کند. خسته‌ام از این همه پتکی که بر سرم خورد و آدمم نکرد. راهی نشانم بده که در میان آدم‌ها جز به قول و وعدۀ تو، به قول کسی اعتنا نکنم و در انتظار ایستادن پای عهد هیچ کسی ننشینم. خسته‌ام از این همه همه منتظر نشستن‌های بی‌فایده. راهی نشانم بده که برای خوشامد هیچ کسی جز تو کاری نکنم و برای به دست آوردن دل کسی جز تو قدمی برندارم. خسته‌ام از این همه قدم برداشتن‌های بی‌حاصل. کاش باور می‌کردم که تو تنها کسی هستی که برایم می‌مانی. چرا هر چه برایم غصه خوردی، آدم نشدم؟ التماس می‌کنم خسته نشو از من. یک روز آدم می‌شوم ان شاء الله. شبت بخیر پدر مهربانم!
🍃یار مهربان من بارها و بارها این قصه تکرار شد و من آدم نشدم که نشدم و هر بار که این قصه تکرار می‌شود، دلم می‌لرزد برای این که نکند تو از من خسته شوی. قصه تکراری من این است: همیشه دل نگران می‌شود و در تردید فرو می‌روم که آیا حواست به من هست یا نه، و تو طوری توجهت را به من ثابت می‌کنی که من می‌مانم یک دنیا شرمندگی. با خودم قرار می‌گذارم در کوره راه زندگی هر وقت زمین و آسمان بر من تنگ گرفتند، ذره‌ای تردید نکنم که در مقابل نگاه تو هستم و تو لحظه‌ای از حالم غافل نیستی؛ ولی چه کار کنم با این ایمان شکسته‌ام که وقتی دوباره گرفتار تنگا می‌شوم، شک می‌کنم که تو حواست هست یا نه. یک جا باید این قصه تکراری تمام شود. کی؟ نمی‌دانم. اگر به قاعدۀ ما پایبند باشی یک جا باید تو از من خسته شوی. کی؟ خیلی پیش از این. آقا! التماس می‌کنم کمی دیگر مرا تحمّل کن. تو اگر از من خسته شوی، زندگی به انتها می‌رسد. قول می‌دهم این بار بار آخرم باشد. امید که هیچ گاه قولم را نشکنم. شبت بخیر یار مهربان من! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃آرام دل دلم بی‌تاب است. تپش قلبم بالا رفته. علتش را نمی‌دانم. این طور که می‌شوم، حیرتی پیدا می‌کنم که جز تو کسی راه درمانش نیست. دلم شور می‌زند. صدای جوشش دلم را با گوش خودم می‌شنوم. این طور که می‌شوم، احساس می‌کنم که سینه‌ام دیگر خانۀ قلبم نیست. دلم برایت تنگ شده. هوای تو را کرده. صدای تو را می‌خواهد. این طور که می‌شوم، احساس می‌کنم آرزوی دیدن تو و شنیدن صدایت را به گور خواهم برد. از دلم خسته‌ام. تحمّلش سخت شده برایم. تا بلایی سر دلم نیامده، فکری به حالش کن. شبت بخیر آرام دل! @abbasivaladi
🍃حصن حصین خدا قطره قطره باران محبتت می‌بارد روی سرم. ذره ذره هوای عشقت تازه می‌کند ریه‌های عاشقی‌ام را. تکه تکه جان می‌دمی در جسمی که از نامرادی‌های روزگار خسته است. آقا! دنیا بی‌رحم‌تر و بی‌رحم‌تر از آنی شده که فکرش را می‌کردم. من از این دنیای بی‌رحم می‌ترسم. دنیای بی‌رحمی که خودش را مهربان‌تر از مادر جلوه می‌دهد، ترسناک‌تر از دنیایی است که خوی درندۀ خویش را به عیان نشان می‌دهد. من گرفتار این دنیا شده‌ام و دلم پر شده از وحشت. کاش باران محبتت تندر می‌بارید و هوای عشقت بیشتر می‌شد و تنم پیش از این لایق جانی می‌شد که در آن می‌دمی. در برابر این دنیا جز با عشق تو نمی‌شود دوام آورد. مرا به قلعۀ عشقت راه بده. شبت بخیر حصن حصین خدا! @abbasivaladi
🍃مرد بارانی باران می بارد و مثل همیشه مرا یاد تو می اندازد. قطره های درشتش که صورتم را نوازش می دهد، یاد دستان تو می افتم. حالا می شود از زیر باران کنار رفت؟ ببار باران ببار و مرا یاد یار بینداز ببار روی صورتم و حس نوازش هدیه کن به من. با حسی که باران می دهد آرزو می کنم هوا همیشه بارانی باشد. شبت بخیر مرد بارانی ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃مهربان ترین عاشق ها دلشان با محبتی که از خودشان در دل معشوق می بینند آرام می شوند. بعضی از عاشق ها آن قدرها که باید، نگاهشان تیز نیست و درون قلب معشوق را نمی بینند. باید رفتاری از او ببینند تا بدانند چه قدر در دل معشوق جا دارند. معشوق های مهربان با بوسه ای یا با در آغوش کشیدنی یا با فشردن دستی به این عاشق ها می فهمانند که چه قدر دوستشان دارند. اما گاهی هم با اخمی و یا فریادی بر سر عاشق محبتشان را نشان می‌دهند. وقتی عاشق اشتباهی می کند، معشوق دلش می لرزد و اگر چاره بازگشت از اشتباه، اخم یا فریاد باشد، دریغ نمی کنند. آقا می خواهم جای خودم را در دلت ببینم، اگر بوسه و در آغوش کشیدن راه نشان دادن محبتت به من نیست، می شود بر سرم فریاد بکشی؟ عجیب محتاج فهمیدن محبتت به خویش هستم. شبت بخیر مهربان ترین! @abbasivaladi
🍃تنها ترین کاری کن که فکر تنهایی تو از ذهنم بیرون برود یا آدمم کن تا از حلقۀ سیاه کسانی که تو را تنها گذاشته‌اند، بیرون بیایم. وقتی به تنهایی تو فکر می‌کنم، زندگی به کامم تلخ می‌شود و وقتی خودم را در آن حلقۀ سیاه می‌بینم، دوست دارم به جای تو بر سر خودم فریاد بکشم. تو بهترین خلق خدا روی زمینی و در همان حال هم تنهاترینی. خدا ما را آدم کند و تو را از تنهایی بیرون بیاورد. از ته دل بگو آمین، دعای تو مستجاب است. شبت بخیر تنهاترین. @abbasivaladi
🍃راز ایمان های محکم به قدری در گیر و دارهای دهشتناک زندگی، ثابت کرده‌ای که هستی و فراموشم نمی‌کنی، هستی و پشتیبانی می‌کنی و هستی و دلگرمی می‌دهی که دیگر هیچ گاه در هیچ تنگنایی نمی‌توانم به خودم حق بدهم که دلم حتی به اندازۀ ذره‌ای بلرزد. این که هنوز هم وقتی دنیا بر من تنگ می‌گیرد، از تنهایی و بی‌کسی هراس دارم، برای ایمانی است که بارها و بارها از تو خواسته‌ام به فریادش برسی. ایمانی که می‌لنگد و می‌لنگاند. ایمانی ضعیف که توان کشیدن بار قدردانی از تو را ندارد. وقتی که دلم می‌لرزد، همزمان پر از شرم می‌شود از تو و نمی‌دانم چگونه تاب بیاورم این همه خجالت کشیدن را. آقا! من هنوز هم می‌ترسم و هنوز هم در میان دسیسه‌های دنیا، احساس می‌کنم تنها هستم. چه کار کنم با این ایمان سر و دست شکسته؟! دستی بکش روی سر ایمانم، حال و روز ایمانم خراب است. شبت بخیر راز ایمان‌های محکم! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃حساب و کتاب عالم ما همین حالا وقتی پای دفاع از تو به میان می‌آید، به قدری اهل حساب و کتاب می‌شویم که اگر کسی برای دفاع از ما همین اندازه و یا حتی کمتر از این، اهل حساب و کتاب شود، دلمان می‌رنجد. همین حالا یعنی وقتی که فریاد می‌زنیم که زودتر بیا. همین حالا یعنی وقتی که دادمان از ظلم و ستم بلند است. همین حالا یعنی وقتی که فهمیده‌ایم بدون تو زمین سامان نمی‌گیرد. حالا وقتی که بیایی و پای جان دادن برای تو به میان بیاید، چه قدر اهل حساب و کتاب می‌شویم؟ خدا می‌داند و با این ایمان دست و پا شکسته‌ای که ما داریم، خودمان هم می‌دانیم. ما تو را برای رفاه خودمان می‌خواهیم. با تو بودن اگر رفاهمان را بگیرد، تو را رها می‌کنیم. تلخ است؛ ولی حقیقت دارد. خدا را شکر که تو روی جماعتی که اهل حساب و کتاب است، حسابی باز نمی‌کنی. 13 نفر از شما کشتۀ جماعتی شدند که اهل حساب و کتاب بودند، خدا اراده کرده که تو را نگهدارد. پس به یقین وقتی می‌آیی که لشکرت کامل شده باشد از مردهایی که همۀ حساب و کتابشان تو هستی. کاش من هم سرباز لشکرت می‌شدم. شبت بخیر حساب و کتاب عالم! ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃مهدی فاطمه نشسته‌ای بر سر مزار مادر، نجوا می‌کنی و اشک می‌ریزی، روضه می‌خوانی و هق هق گریه می‌کنی. آیا کسی هست دستی بر شانه‌ات بگذارد تا آرام بگیری؟! اصلاً چرا خودت روضه بخوانی آقا!‌ بگذار کسی روضه بخواند و تو فقط اشک بریزی. خواندن و اشک ریختن وقتی توامان می‌شوند، نا می‌برند از آدم. می‌خواهی خودم برایت روضه بخوانم؟ دوست دارم در همین حالی که داری التماس کنم دعا کنی برایم؛ ولی شرم اجازه نمی‌دهد. دلم را خوش می‌کنم به حرف‌های ناگفته‌ای که می‌شنوی. ولی می‌توانم با ضجه التماس کنم که سر مزار مادر برای آمدنت، دعا کنی. آقا! سرت به سلامت، دلت آرام و سایه‌ات مستدام شبت بخیر مهدی فاطمه! @abbasivaladi ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍃 صاحب عزا این جمعه غروب شد، در حالی که هنوز پیکر فداییان شاهچراغ، روی زمین است. غروب‌های دلگیر جمعه برای به شماره انداختن نفس‌ها کافی است؛ حالا که عجین شده با غم این کبوترهای خونین بال، چگونه باید تاب آورد لحظه‌های نفس‌گیر را. غروب شد، آفتاب رفت. ستاره‌ها آمدند و شب هر چه کرد، نتوانست با لباس سیاهش روی این غم عظمی را بپوشاند. ضجه‌ها باقی، ناله‌ها جاری و گریه‌ها پیاپی است و تنها دستی که می‌تواند بر سینه‌ها فرود بیاید و دل‌ها را آرام کند، دست توست. دستت را بکش به سینۀ ما آقا! آراممان کن به لطف خویش. شبت بخیر صاحب عزا!
🍃 مهربان من دوست دارم به جایی برسم که در هر حالی احساس نیازم به تو در اوج باشد، چه وقتی که زمین و آسمان مثل دو سنگ آسیاب مرا در بر بگیرند و چه وقتی که چرخ گردون لحظه لحظه بر مدار میلم بچرخد. چون تو مهربانی می توانم آرزویی این چنین داشته باشم. آقا مرا به آرزویم می رسانی؟! شبت بخیر مهربان من! استاد
🍃حضرت نور دست خودم نیست آقا! نزدیک اربعین که می‌شود شب و روزم می‌شود خیال زیارت اربعین با تو. گاهی میزبانت می‌شوم و گاهی همراهت. با تو از خانه راه می‌افتم،‌ با تو از مرز رد می‌شوم، با تو در طریق الحسین پیاده به سوی کربلا می‌روم،‌ با تو از باب القبله وارد حرم می‌شوم، با تو زیارت می‌خوانم و روضه. من اگر بدون یاد تو اربعین را پشت سر بگذارم، خودم را زائر نمی‌بینم. زائر کسی است که به قصد حسین راهی کربلا می‌شود تا به وصال تو نائل آید. کسی اگر میان تو و حسین، جدایی ببیند و پیاده رفتن به سوی کربلا را دویدن به سوی تو نداند،‌ معلوم می‌شود مفهوم زیارت را نفهمیده و حسین را نشناخته و با جغرافیای کربلا هم ناآشناست. آقا! خیالم را از ستارۀ زیبای همراهی‌ات، دلم را از قمر منیر یادت و چشمم را از خورشید فروزان جمالت محروم نکن آقا! شبت بخیر حضرت نور!
🍃آب و نان عاشق ها کسی شاید باورش نشود؛ اما کسی که کمی عشق را چشیده، یقین دارد که عشق برای عاشقان صادق تو جای آب و نان را می‌گیرد. اگر آنها می‌گویند ما با عشق زنده‌ایم، اندکی مبالغه نمی‌کنند. برای آنها زنده ماندن بدون آب و نان، بعید نیست؛ اما نفس کشیدن بدون عشق، محال است. چقدر دوست دارم عاشق صادقت باشم آقا‍! شبت بخیر آب و نان عاشق‌ها! @abbasivaladi
🍃امام غریب همیشه می‌ترسیدم و می‌ترسم از این که به نبودنت عادت کنیم. از وقتی رفته‌ای تا همین امروز دهشتناک‌تر از نبودن تو اتّفاق دیگری افتاده است؟ هر چه قدر از نبودنت می‌گذرد، باید سخت‌تر جان بدهیم از غم فراقت؛ ولی چرا این قدر آسان شده نبودنت؟! کسی از ما اگر یک روز و حتی نصف روزی نباشد و ما از او بی‌خبر باشیم، از هم سراغش را می‌گیریم، به این امید که شاید دستمان به خبری از او برسد. آخرین باری که سراغ تو را از کسی گرفتم کی بود؟ نمی‌دانم. چه قدر بد! و چه اندازه مایۀ شرمندگی! کدام درد و کدام مصیبت بدتر از عادت کردن به نبودن توست؟! چرا برای رهایی از این درد، رو به آسمان فریاد نمی‌کشیم؟ التماس می‌کنم آقا که تو به نبودنت در میان ما عادت نکن. وای بر ما اگر روزی برسد که تو میل آمدن نداشته باشی! اگر چه حق داری اگر لحظه‌ای دلت برای ما تنگ نشود. ما را ببخش برای این همه عادت کردن و این قدر عاشق نبودن. شبت بخیر امام غریب!
زندگی یعنی با تو بودن یا به سوی تو دویدن. کسی که به تو نرسیده، اگر از دویدن به سوی تو باز بایستد،‌ در همان دم، مرگ را حس می‌کند. باید به سوی تو دوید؛ زیرا در مسیر رسیدن به تو، این راه رفتن است که انسان را خسته می‌کند و شاید هم متوقف؛ نه دویدن. کسی که برای رسیدن به تو نمی‌دود، معلوم است که برای زندگی بی‌تاب نیست. بی‌تاب نبودن برای زندگی، نشان از تمایل به مرگ دارد و چه تمایل دهشتناکی! زندگی یعنی با تو بودن یا به سوی تو دویدن؛ حالت سومی برای زندگی متصور نیست. من که با تو نیستم و هر چه به خودم نگاه می‌کنم در حال دویدن به سوی تو هم نیستم و از مرگ نیز می‌ترسم. من زندگی را دوست دارم آقا! کمکم کن هر چه زودتر توان دویدن به سوی تو را بیابم. شبت بخیر همۀ زندگی!
خـوب شـدن مـا اگـر قـیـمـت آمـدن تـو باشد، خوب نشـدن جرم بزرگی می‌شود این روزها. خـوب نـشـدن‌هـای مـا بـانی تـداوم ظلم‌هایی مـی‌شـود که دادمان از آن درآمده. وای بر ما اگـر دلـیـل تـأخـیـر ظـهورت، خوب نشدن‌مان باشد! خـوب شـدن مـا اگـر لـحـظـه‌ای آمدنت را جلو بـیـنـدازد؛ مـا در پـاداش عــدالــت‌گـسـتـری تـو شـریـک خـواهـیـم شـد. چـه عـمـلـی بـالاتـر از عـدالت گستری تو در خیال عالم می‌گنجد؟! بـایـد خـوب شـویم. راهی جز این نیست و تا نـگـاه لـطـف تـو نـبـاشـد، خـوب شـدن از ما بر نمی‌آید. کمکمان‌کن آقا که سخت‌محتاجیم! شبت بخیر دستگیر همه! محسن عباسی ولدی 🌼🍂🌹🌹🌿🌼🍂🌹🌹
🌃 | 🌱زیـاد شـنـیـده‌ایـم کـه نـبـایـد بـه دنــیــا دل بـسـت و باید همیشه بـرای مـرگ آمـاده بـود. دل بـسـتـگی بـه دنیایی که تو در آن غایب از دیـدگـان بـاشـی، عـیـن حـمـاقـت است و فرار کـردن از مـرگ، عـیـن بُـزدلی؛ اما آقا می‌شود بگویی چگونه می‌شود از دنیایی که تو در آن ظـهور کرده‌ای و می‌شود تو را دید،‌ دل کند و آمادۀ مرگ شد؟ 🌱مـن در خـیـالـم حال کسانی را به تصویر مـی‌کـشـم کـه چند روز بعد از آمدنت، صدای پــاک مـــرگ را شـنـیـده‌انـد. اصــلاً نـمـی‌تـوانـم خـودم را جـایـشـان بـگـذارم. بهـ گـمـانم وقتی عـزرائـیـل به سراغ آنها می‌آید، وعدۀ دیدار بـا پــدرانــت را خـواهـد داد تـا دل کـنـدن از دنـیـا برایشان آسان شود. این طور نیست؟ 🌱شبت بخیر دنیا و آخرتم!