#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت18
زندگی برای هر کس به گونه ای رقم زده شده است، یکی چون خورشید فرمانروائی میکند و یکی مانند زمین حتی کوچکترین آفریده را روی سر میگرداند، دیگر مثل باد پیغام بر هستی است و یکی همانند آسمان پاسدار آن، اما مقصد یکی است.
تقدیر برای من، حقیرترین موجود آفرینش، بسیار عجیب رقم زده شده است. حالا که به گذشته فکر میکنم به این نتیجه میرسم که چقدر تغییر کرده ام، روزی که به کربلا آمدم یادش به خیر.
فکر میکردم تصادفاً به اینجا آمده ام. چقدر از همنوعانم شرم میکردم، هنوز هم شرم میکنم. وقتی فهمیدم قرار است حسین به اینجا بیاید ویران شدم، فرو ریختم، دگرگون شدم.
بی خبر از اینکه دختر عشق، مادر تحول است، و اقتدار،
گوهری است مستور در صدف سینه این نوزاد که همراه با تکامل او، تبدیل به در میشود و در این میان درد عشق است که نیاز به بودن را زنده میکند و آن روز که من به این درد مبتلا شدم. زندگی برایم معنا گرفت، مثل همه زنده ها، هدف یافتم و برای سعادت یافتن به آن، به نیروی خدا تکیه داده و تلاش کردم. مقصد من او بود، نشستن در محضر معشوق، غرق شدن در وجود او جان باختن پیش چشمان او اما روزی که حسین آمد و نتوانستم ببینمش سوختم، آنچنان که گفتم: مرا تاب ماندن نیست. بی خبر از آنکه این آتش از پستان عشق بر دهانم میچکید، نوزاد بی تغذیه که زنده نمی ماند و بازگشتم، اما دست محبت او بی آنکه خود بدانم مرا به کربلا باز گردانید و من در آن لحظه بود که فهمیدم گرفتار شده ام، عاشق اسیر محبت.
#شبی_دوصفحه_کتاب
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت19
حالا که مرغ اندیشه را به گذشته پَر میدهم، میبینم که هیچ لذتی در دنیا شیرین تر از جستجو برای رسیدن به معشوق نادیده نیست.
من برای رسیدن به این هدف باید سد محکم حیرت را فرو میریختم و با اینکه دوستانم یاریم میدادند، اما بارها در این جدال ناتوان مانده و از هوش رفته بودم. هنوز هم نتوانستهام آن شب را درک کنم. شبی که پنهانی به دیدار او شتافتم و او را در حالی یافتم که مرا میشناخت. باد میگفت که نتوانستهام او را ببینم، اما من شنیدم که او با من حرف زد.
«خداوند کسی را که حسین را دوست دارد، دوست خواهد داشت»
آن شب فهمیدم که او مرا به آنجا کشیده است. حالا میفهمم که فرات، سقای هستی، چرا همیشه از تشنگی و عطش مینالید! بارها او را دیده بودم در حالی که تن به ساحل میکوبید و از تشنگی مینالید.
یک بار از او پرسیدم: تو تشنه چه هستی؟
گفت: دیدار.
- دیدار چه کسی؟
ناله ای زد و گفت: حسین.
حق داشت آفریده خدا، وقتی من بدون آنکه او را دیده باشم و آن طور آشفته شدم، او باید با هر دیدار مشتاق تر و نیازمندتر از پیش میشد.
پایان دوره سرگشتگی و ناباوری من، فردای شبی بود که به دیدار معشوق شتافتم.
مدتی بود که در اندیشه او بودم. تا به آن لحظه بارها کلامش را با خود تکرار کرده و در جزء جزء آن خورد شده بودم، با اینکه گاهی صداهایی از بیرون میشنیدم و جنب و جوش غیرعادی دنیای بیرون را مینگریستم، اما لذت اندیشیدن به معشوق، مانع میشد که بتوانم پای از حیطه دنیا خود بیرون بکشم و این بود که وقتی یک بار گرد کنار دست یام، با دلهره عجیبی مرا مخاطب قرار داده و نمی دانم چه میگفت و با این که بسیار تلاش کرد تا مرا از موضوعی مطلع کند، پاسخی به او ندادم و سرانجام او در برابر بی تفاوتی من دست از من کشید و رفت، تا اینکه با صدای هوم کشداری به خود آمدم، انگار یک باره بند دل هستی پاره
شده باشد.
صداهای موهومی میشنیدم بدون آنکه چیزی از آنها بفهمم.
#شبی_دوصفحه_کتاب
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت20
- چه گفتی؟
- بیچاره شدیم؟
- چرا؟
مدتی گذشت تا فهمیدم که کی و کجا هستم. اولین کسی را که دیدم باد بود. چند قدم آن طرف تر از من، هستی را دور فرات جمع کرده بود و خود روی تخته سنگی نشسته و حرف میزد. کمی جلوتر رفتم، وقتی مرا دید، لحظه ای ساکت شده و به من خیره نگریست و بعد نگاه نگرانش را از من گرفت و با کشیدن آهی، همه هستی را از زیر نگاه گذرانید، دستش را به پشت دست دیگر کوبید و بی تحمل سرش را تکان داد و گفت:
جنگ و خونریزی به پا میشود.
و بعد بلند شد و گیج و سردر گم، از کنار نخلی عبور کرد و لحظه ای بعد از نیمه راه بازگشت.
- عبیداللَّه پیغام داده یا از این راه که رفته ای، باز میگردی یا میجنگی.
هنوز حرفش به اتمام نرسیده بود که بغض هستی شکست و صدای شیونی به پا شد که هنوز هم از یادآوری آن میترسم. برقی در آسمان جهید و صدای لرزش نشانههای زمین با صدای شکستن بغض آسمان، درهم آمیخت، گاهی یک مصیبت آن قدر
عظیم است که مصیبت زده را یارای گریستن نیست، مثل آسمان که آن روز بدون آن که قطره اشکی بریزد، داشت فرو میباشید.
همه هستی حتی گرد کناری من هم گریه میکرد.
باد ناله کنان سر به کوه گذاشت و رفت.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت21
وای که چقدر وحشتناک بود، معلوم نبود روز است یا شب، گاهی آنچنان از دهان خورشید آتش زبانه میکشید که میگفتی قصد نابودی دنیا را دارد و گاه این گرز آتشین چون شمعی کوچک در مشت سرد شب، رنگ میباخت و تیره میشد.
و فرات، بیچاره فرات، آن روز بر او آنچنان رفت که دیگر هرگز او را جوان ندیدم. وقتی به او رسیدم که گیسوانش به تارهای دهشتناک خزه، گره خورده بود و او را اندیشه گریز نبود. چقدر دل شکننده است وقتی که شاهد باشی در یک لحظه صورت نوجوانی به پیری بگراید، سر به پای کوهی نهاده و بی رمق درد دل میکرد.
حسین غریب است، او تنها است.
و میدیدم که چطور با کلامش، تیشه در ریشه کوه میزند و من در آن میان، باز هم خود را در میان هاله ای از سوالات بی جواب، گم کرده بودم.
حسین غریب است یعنی چه؟!
مگر باد چه خبری آورده است که هستی این گونه تاب از کف داد؟
سعی کردم به خود مسلط شوم.
چه گفت؟ آهان، «عبیداللَّه پیغام داده یا برمی گردی یا میجنگی»
این جمله چه مفهومی داشت؟ نکند حسین میخواست برگردد، شاید هم میخواست بجنگد؟
خب اگر میجنگید که مسئله مهمی نبود، همه هستی در رکاب او بودند، به یک اشاره او هستی دشمنان او را نابود میکرد. پس حتما همه به خاطر بازگشت او غمگین بودند، آری! حتما به این علت.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت22
اما باد چرا از خود بیخود دش؟ باد که همیشه او را میبیند، نکند حادثه ای در راه است؟ حادثه ای که از پیش اطلاع داده شده و من از آن بی خبرم، وای نکند... خدایا، فاجعه ای در راه است؟
امشب، فرشتگان هفت آسمان در اینجا جمع شده اند و چه سجده ای بر تراب کربلا نموده اند، آن دورترها اطراف خیمه معشوق چه غوغایی است، مسیح فرود آمده و در خیمه اوست. گویی به یاد سرنوشت خویش افتاده که اینچنین میگرید، پیغمبرانی که تا امشب در خاک اینجا خفته بودند [۱]، سر از خاک برداشته، دستها را بالا برده و همه هستی را همنوا با دعای خویش نموده اند.
(امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء)
و ما دلشدگان جدا افتاده از معشوق، که خدای عشق، خود میداند که قلبهای مان در بند نفسهای اوست که میتپد، دورتر از او در کنار فرات حلقه زده ایم. به فرات که نگاه میکنم، نمی توانم در برابر این بغض مقاومت کنم، امشب سومین شبی که به اسیری رفته، چقدر سخت است به اسیری رفتن دوست.
فطرش تمام حسرتش را به صورت فرات ریخته، میدانم او فرات را خوب میفهمد، او هم طعم شکنجه جدا افتادن از دلبستگی هایش را چشیده است، او آزاد شده حسین است و فرات، محاصره شده در راه حسین، اما هر دو شیدای حسین اند، دل نگران معشوق.
----------
[۱]: ۲. روایت است که در خاک کربلا دویست نبی و دوست وصی و دویست سبط شهید مدفون شده اند.
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت23
برای فطرس بسیار سخت است که سالها پیش قنداقه حسین، شفیع آزادی او باشد و اینک حسین خود در محاصره و دست او از نجات حسین کوتاه.
برای فرات بسیار گران است، حسین کلید موجودیت او و تمام هستی است و امشب سومین شبی است که تشنه مانده، دریغ از قطره ای آب.
فرات از همه بیشتر طعم تشنگی را چشیده است و به خاطر همین است که از همه ما بیشتر دلشوره دارد و مدتی است که باد را فرستاده تا از احوال تشنه ا خبر بیاورد.
معلوم نیست طفلک، اسیر چه موجوداتی است. به خدا قسم! همه هستی شاهد آنهاست و روز رستاخیز، ظلم اینان را نزد خدا به شکایت میبرد.
چطور راضی شده اند بین ما و معشوق فاصله بیندازند؟ چطور به خود اجازه داده اند معشوق ما را تشنه بگذارند؟
- اعوذبالله من الشیطان الرجیم
چه میگویم؟
به خدا قسم! ابلیس رانده شده از درگاه الوهیت که تاکنون برای از پا افتادن اولیای خدا خشنود شده و جشن میگرفت، در گوشه ای ایستاده و از ظلم اینان انگشت حیرت به دهان گرفته.
خدایا! اینها چه موجوداتی هستند؟ انسان که نیستند فقط در این دشت، عده معدودی سیمای انسان دارند که همگی تشنه و در محاصره اند.
بی شک حیوان هم نیستند. چون حیوانات همگی کف بسته، در اختیار معشوق اند. هنوز هم کربلا، عطر نافه آن آهو را به مشام دارد، همویی که در حین نوشانیدن زاده شیرخوارش، او را از بیابان تا مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله آورد و به حسین تقدیم کرد، تا صدای گریه حسین آسمان و زمین را نلرزاند، با اینکه آن زمان حسین طفلی بود و بهانه جویی و گریه طفل هم طبیعی است.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت24
امشب، معشوق از جنگ فردا سخن گفت: نمی دانم فردا بر معشوق چه خواهد رفت که هنوز قلب کربلا میلرزد از شنیدن مرثیه فاجعه عاشورا که قرنها پیش، شیری درنده برای مسیح خوانده بود.
وای بر حال این قابیل زادگان، در تمام روزهایی که اینجا
بوده ام، معشوق بارها آنان را مخاطب قرار داده که ای اهل کوفه از خدا بترسید که من فرزند دختر پیغمبر شما هستم. شما خود مرا خواندید که بپا، ما امام و راهبری نداریم و حالا به عهد خود بی وفایی میکنید؟
آیا پیغمبر بزرگوار محمد مصطفی صلی الله علیه وآله، همان کسی نیست ه شما را از ظلمات پرستش بت، به سوی نور و یکتا پرستی هدایت کرد؟ آیا رواست که امروز فرزندش را که در راه یاری دین خدا و پیغمبر، اسیر شده، تنها بگذارید؟
سوگند به تو ای ارحم الراحمین که معشوق من فرزند علی است، همان کسی که با قاتل خود مدارا میکرد.
حالا میفهمم که نام آن شهر نخوت آلود چه بود، کوفه!
حالا میفهمم که چرا آن جوان حلق آویز شده بود!
پروردگارا! چقدر غم انگیز است. هیچ کس جرأت ندارد اسم فرزندش را علی بگذارد. آوردن نام علی جرم است. حمایت از علی و فرزندانش، خیانت به دین اسلام محسوب میشود!
خدایا! معشوق من تنهاست، او تشنه است، همانهایی که برای سیراب شدنش در روز تشنگی دعا میکردند، آب را بر او و فرزندانش بسته اند.
خدایا! نکند فردا خاری به پای معشوقم بخلد، نکند من بعد از او زنده بمانم، ای کاش من نیز میتوانستم مانند یاران باوفایش با او بگویم که هزار بار جان به پیک اجل، آسانتر است از نظاره و سکوت بر مرگ معشوق.
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت25
خدایا! ماندهام در مفهوم انسانیت! این سو، یاران اندک حسین تشنه جان باختن در راه او و آن سو دشمنان معشوق، تشنه خون او.
بارالها! خود شاهدی که من و تمام هستی دوستدار اوئیم. تا با حال بارها به آزادی معشوق اندیشیده ایم و امروز پیش از رفتن خورشید، در کنار فرات دست بیعت فشردیم که فردا تا دم مرگ از معشوق دفاع کنیم.
- سلام خدا بر دوست داران حسین.
او کیست خدایا؟ چه ابهتی دارد، قامت نخلها در برابر بلندای او به چشم نمی آید.
- سلام خدا بر جبرئیل امین.
پیداست که فقط من تا به حال او را ندیده بودم.
- تا چند لحظه دیگر سرور بانوان عالم همراه با دیگر بانوان بهشتی، به قصد دیدار فرزندان شان در اینجا فرود میآیند.
وای خدایا تو را سوگند به این دستهایی که با شنیدن این خبر از هر طرف هستی به تضرع به درگاهت بالا آمد، هستی را زیر و رو کن تا ما شاهد گریه فاطمه بر غربت و تشنگی حسین و حسینیان نباشیم.
باد هم از دور صدای گریه علی اصغر را بر دوش گرفته و گریان میآید، مثل اینکه عباس و علی اکبر برای داشتن آب به اینجا میآیند، خدای خودت کمک شان کن.
#شبی_دوصفحه_کتاب
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت26
رساندن صدای العطش کودکان به گوش پدر آنچنان سنگین بود که باد به سختی میتوانست در برابر آن مقاومت کند.
خورشید از آنچه نظاره گر آن بود، از درد به خود پیچیده و میسوخت.
خیام حرم به حرمت مقام رفیع عصمت که به آنها پناه آورده بود، ایستاده و برآنچه میرفت، صبوری میکرد.
شانههای زمین میلرزید، حق داشت صبور عالم.
از خود او شنیدهام اولین چینی که بر پیشانی اش افتاد، روز تولد مرگ بود. سالها پیش روزی که فهمید بالاترین مقام خلقت «انسان» باید در او مدفون شود، آنچنان بی تاب شده بود که آرام و قرار نمی گرفت، اما لحظه ای که به او مژده دادند، پنج ستون آفرینش روی چشم او قدم نهاده و زندگی خواهند کرد، آرامش
یافت و بر مرگ هزاران هابیل صبوری کرد و آن روز تنها ستون هستی فاصله ای تا زمین دیگر، فاصله ای تا بهشت موعود نداشت، دیگر بهانه ای برای ماندن و قرار نبود.
اما هستی هنوز نفس میکشید، بی شک به خاطر حسین بود. فاصله من تا خیمهها به اندازه هزار و چهارصد سال یک نفس دویدن بلکه طولانی تر بود.
اما از آن دورها بی خبر هم نبودم. از ظهر که تمام هستی به اقتدای امام حسین علیه السلام نماز خوانده و پیش از آن نیز، بارها پشت هستی لرزیده بود. یک بار وقتی بود که حر به خیمه امام علیه السلام میآمد، در آن لحظه هستی در دو چیز خلاصه شده بود، یک سو همه خوبیها به پا خواسته و سوی دیگر بدی مطلق.
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت27
اینجا بود که میشد راز خلقت انسان را درک کرد، انسان کل مجسم را میشد دید.
ابلیس گوشه ای نشسته بود و از حسادت به خود میپیچید، اگر انصاف میداد، میفهمید که چرا خداوند در ازل به فرشتگان دستور سجده برگلی داد که از روح خود بر او دمیده بود.
اختیار، قرار گرفتن در پیچ گردنه یک دو راهی است و این است کلید خلاقت تراب بر هستی.
حر به سوی امام میآمد، پشت به آتش و روی به بهشت، بهشت بار دامنی از گل غنچههای بی تاب و تشنه ای همچون رقیه، ناز پرورده حسین و علی اصغر، و سروهای سر به فلک کشیده ای که در همیشه تاریخ پابرجا و مقام ماندند، چون
عباس و علی اکبر و قاسم.
حر به سوی امام میآمد، آخرین یادگار آل عبا، به سوی پنجمین نور از انواری که هستی آفرین، خود فرموده بود:
صلی الله علیه وسلم هستی را بخاطر پنج تن آل عبا آفریده است رحمهما الله
رو به امام گفت: ای پسر رسول خدا! برای توبه آمده ام، خدای تعالی توبهام را میپذیرد؟ مگر میشود او را بخشید؟ هنوز هم گاهگاهی که باد به هر بهانه ای ناله سر میدهد، و تخته سنگی را جابجا میکند، صدای من مامورم و معذور، فرمان، فرمان خلیفه امیرالمومنین است! حر از لابلای درز سنگریزهها بیرون میخزد و در فضا طنین میاندازد.
#شبی_دوصفحه_کتاب
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت28
خون در رگهای هستی منجمد شده بود، یعنی امام علیه السلام چه خواهد گفت؟ یک لحظه فکر کردم که حر میداند از کجا وارد شود، معلوم است وقتی حسین را پسر رسول خدا خطاب میکند، همویی که همه را بخشید، حتی قاتل قوی ترین یاورش در تنهاترین سالهای اسلام - حمزه - را.
نمی دانستم! شاید هم امام او را نمی بخشید، چون حر از مسببین این همه رنج و تشنگی بود، اما امام چون پدر مهربان رو به او کرد و فرمود:
آری! خداوند توبه تو را میپذیرد، همه دشت فراموش کرده بود که اینجا کربلاست. هستی انگشت حیرت به دهان گرفته بود، صدای ستایش گرانه فرشتگان در دشت میپیچید:
(وهوالذی یقبل التوبه عن عباده و یعفو عن السیئات) [۱]
و اوست آنکه توبه بندگان را میپذیرد و از بدیها میگذرد ای کاش! من آنجا بودم تا بر کف پایش بوسه زده یا بر دامن باد نشسته و همراه با او، دور معشوق طواف میکردم. اگر من آنجا بودم، اما نه من آنجا نبودم.
شاید امام حرفهای پدر حر را از چشمهای فرزندش میخواند که در خواب به پسر گفته بود:
تو را به پسر رسول خدا چه کار؟
و بی شک این تفسیر کلام هاتفی بود که روز رهسپار شدن حر برای پیکار با حسین علیه السلام از پشت سر، او را مخاطب قرار داده بود که شاد باش، به خیر روی آوردی.
من همه اینها را از باد شنیده بودم، غرق عالم رؤیا بودم که عطر کلامی رشته افکارم را از هم گسست:
«ای اهل کوفه، حسین را خواندید که در راهت جان میبازیم، اکنون دریغ بر او کشیده اید، عترت پیامبر را تشنه گذاردید، خدا در روز تشنگی شما را سیراب نکند».
----------
[۱]: ۴. سوره شوری، آیه ۲۵.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت29
و رفت، هستی در حالی که نگاه تحسین آمیزش را از پشت سر بر قامت حر میپاشید گفت: بغض این قابیل زادگان دیرینه است وگرنه حسین کوتاه ترین پل رسیدن به حقیقت است، و بعد مثل اینکه به یاد کسی یا حادثه ای افتاد که بغض کرد و ساکت
شد.
می دانستم، فاجعه مظلومیت شیعه هر قلبی را میشکست، چه برسد هستی، این عاشق در بند را.
می دانستم سالها پیش که پیامبر دست علی را در غدیر بالا برده و ولایت را به او سپرده، پدران این قابیل زادگان، تخم کینه بر دل کاشته و همان روز که هستی در سوگ محمدصلی الله علیه وآله نشست، ریسمان بر گردن ولایت انداخته و تمام بغض و کینه خود را، بر روح و جان فاطمه زهرا کوبیدند.
چه گفتم؟ کینه آنان که تمام شدنی نبود، خون این قلیل زداگان را سالها پیش پدرانشان، بر سر سفره با آب و نان به سم بغض علی و فرزندانش، آلوده کرده بودند، این سم از سالها پیش با خون آنان عجین شده بود وگرنه که حسن، خورشید هدایت و نور بود و حسین، کشتی نجات.
حر رفت، سردار قابیل زادگان با توسل به شفاعت حسین، به جمع فرزندان هابیل پیوست، گرچه خود هابیل زاده ای بود دور از برادران که خود نمی دانست و حسین نسبش را به او شناساند، حر آزاده و سربلند، جان بر کف نهاد و تا آخرین لحظه از حسین علیه السلام این کلید رهایی از زندان، رمز پذیرش توبه دفاع کرده و تا جان در بدن داشت، سپاه کفر را در هم آمیخت. لحظه ای که از اسب افتاد، صدای گریه فرشتگان از عرش تا فرش و از فرش تا عرش، صدای العطش کودکان، پرپر زدن علی اصغر، لرزیدن پشت هستی...
💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
#دلشده
#در_حسرت_دیدار_دوست
نویسنده : #زهرا_قزلقاشی
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: دلشده در حسرت دیدار دوست/ اثر زهرا قزلقاشی
مشخصات نشر: قم مسجد مقدس جمکران ۱۳۷۸.
💞 @zendegiasheghane_ma
#دلشده
#درحسرت_دیدار_دوست
#قسمت30
باران گرام بصورت کربلا بلاء این برهوت تیپا خورده از کودکان بازیگوش ابر، شدت گرفته بود. صدای حی علی الفلاح علی اکبرعلیه السلام در دشت طنین افکنده بود که باد از گرد راه رسید و گفت: شینده است این آخرین نماز امام است. همه هستی به اقتدای معشوق به نماز ایستاده.
نماز، زیباترین ابراز احساسات بنده ای در برابر آفریننده است. سجده در میدان کفر، عالیترین جلوه امر به معروف و باشکوه ترین صورت نهی از منکر بود. بعد از نماز بود که ندای:
«اما من مغیث لوجه اللَّه اما من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه»
معشوق در دشت پیچید.
این بهترین فرصت بود، هستی از پا نشناخته، جمعی از فرشتگان و جنها را نزد امام فرستاد. چه غوغایی شده بود. وه! که اگر معشوق رخصت میداد، من با این همه کوچکی بر دامن باد
نشسته و خود را بر یکی از آنان میکوبیدم و حداقل نمی گذاشتم برای لحظه ای چشمهایشان درست ببیند و آن وقت، اگر با آب که نه با لجن زار دیدههای آنان، ممزوج میشدم و بر گونه هایشان مدفون میگشتم، باز هم خوشحال بودم، اگر چه مدفون شدن در گونههای آنان برای من، فشار قبر عظیمی بود، اما جان فشانی در راه معشوق، آرزوی هر عاشقی است.
باد نفسی به سینه داد و با غرور گفت: نسلشان را برمی کنم. زمین با شادی و افتخاری گفت: در تنگ ترین و تاریک ترین بطنم، آنچنان آنها را دفن کنم که استخوانهایشان خرد شود.
آسمان گفت: هوای تازه را از حلقومشان بیرون میکشم.
و آفتاب با شادی گفت: آتشی بر آنان بیفکنم که عبرت خاص و عام شود.
خونی دوباره در شریانهای هستی جریان یافته بود. درآخر تصمیم بر این شد که باد بلندشان کند، آسمان جانشان را بگیرد و آفتاب بسوزاندشان و خاکسترشان را زمین بر باد بدهد تا نیست و نابود شوند و من حتی اگر باد و آسمان و زمین و خورشید فرصت نمی دادند، بر چشم یکی از آنان فرو میرفتم.
#شبی_دوصفحه_کتاب
💞 @zendegiasheghane_ma