eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
27.6هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 👈 برای رشد کردن توی هر مرحله و دوره ما کارهای کوچیک و بزرگ رو کنار همدیگه بزاریم این مثل جورچین تکمیل میشه ♦️♥️ هی نگید ما رشد کنیم پس شوهرامون چی!! یکی باید به اونا بگه عزیزم، تو جاهای خالی که معلوم بشه يا خودش مياد سر جاش پر میکنه یا کمکش کن بیاد وايسه. 🔹🔸🔷🔶 😊 ما بخوایم یک خانم خوش اخلاق تو خونه باشیم 👩فقط این نیست که هی تو خونه راه بریم بخندیم ⬅️من خوش اخلاقم. 🙄 خب کم کم دهنمون گشاد میشه😆 این خنده فایده ای نداره، باید توی همه موقعیت ها خوش رو بود یعنی با و برخورد کرد هم هم 🙂😊😍 😡 همیشه بچه مادر رو عصبانی ببینه اگه مادره توی يه موقعیت خطرناک عصبانی بشه و بخواد بچه رو متوجه کنه، بچه میگه مامانم همیشه همینطوریه الان چیزی جدیدی نشده که عصبانی شده؟ 😱 حالا بچه داره عقب عقب میره مادره داره بال بال میزنه که الان پرت میشی بچه یاد این میفته که مامانش میخواسته بگه بیا غذا بخور همینطوری میکنه🤗 ❌ این حرف این برخورد مامانه براش عادیه دیگه متوجه خطر نمیشه😟 😍💪 حالا ما میخوایم با نشاط بشیم به خانمها میگیم تو خونتون با نشاط باشید تمرین کنید روزی رو داشته باشید بکنید اینطوری بکنید اونطوری بکنید شماها چکار میکنید؟ از عمل کردن شونه خالی میکنید ❌ وقتیکه کار به موقع نباشه تغییره فایده نداره، اصلا تغییر حساب نمیشه 6⃣ مرحله آخری در هر دوره رشد👇 بحث و هستش 👶 مثلا تو دوره جنینی ولایت الهی ما تو دعای امام حسین در روز عرفه داریم که میاد میگه خدایا من تو را میکنم از تو ممنون هستم که منو در که بوده ✅ یعنی مکان و زمان تاثیر داره حالا بعضی ها چیکار میکنند⁉️ میگن بریم بچه مونو تو کشور خارج بدنیا بیاریم که گرین کارت داشته باشه🤔 👈 به همین مقدار که بچه در چنین محیط طاغوت بدنیا بیاد درش تاثیر داره چرا⁉️ 👌 کسی جایی بدنیا میاد محل تولدش میشه بعد تکالیف الهی براساس موطن انجام میشه 🔔میگیم کسیکه اگر جایی بدنیا اومده مگر اینکه بگه اینجایی که من بدنیا اومدم دیگه وطن من نیست اعراض از وطن بکنه ترک وطن بکنه 📢جایی دیگه هم بره زندگی بکنه بخواد محل تولدش برگرده اونجا وطن دومش میشه اونجا هم نمازش کامله 👌👌 پس ببین چه قدر مهمه حالا بچه اینجا بدنیا اومده چه چیزی داره پس وقتی برای رشدمون هر کدوم از اینها قرار گرفته خودش تاثیر گذاریش زیاد هستش @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
_... من اگه بخوام ازدواج کنم خواستگار مثل داداش تو دارم که آرزوشه با من ازدواج کنه.میدونی برای بازار گرمی هم نمیگم. حانیه از حرفی که گفته بود شرمنده شد،سرشو انداخت پایین و عذرخواهی کرد. کلاسها شروع شده بود.... من همچنان کلاس استادشمس نمیرفتم. بسیج میرفتم مثل سابق. حتی با حانیه هم مثل سابق بودم.😊 روزها میگذشت و من مشغول و و و و بودم. اواخر اردیبهشت بود.... حوالی عصر بود که از دانشگاه اومدم بیرون. خیابان خلوت بود. هوا خوب بود و دوست داشتم پیاده روی کنم.😇😌 توی پیاده رو راه میرفتم و زیرلب✨ صلوات✨ میفرستادم. تاکسی🚕 برام نگه داشت.راننده گفت: _خانم تاکسی میخواین؟ اولش تعجب کردم 😟آخه من تو پیاده رو بودم،همین یعنی اینکه تاکسی نمیخوام ولی بعدش گفتم شاید چون خلوته خواسته مسافر سوار کنه.😕 نگاهی به مسافراش کردم.👀🚕 یه آقایی👤 جلو بود و یه خانم عقب. هرسه تاشون به من نگاه میکردن.به نظرم غیرعادی اومد. گفتم:تاکسی نمیخوام،ممنون. به راهم ادامه دادم... اما تاکسی نرفت.آرام آرام داشت میومد. ترسیدم.😥دلم شور افتاد.کنار خیابان، جایی که ماشین پارک نبود اومد کنار. یه دفعه مرد کنار راننده و خانمه پیاده شدن و اومدن سمت من... مطمئن شدم خبریه.😥😐بهشون گفتم: _برید عقب.جلو نیاید. ولی گوششون بدهکار نبود... مرد دست دراز کرد تا چادرمو از سرم برداره،عقب کشیدم،.. ✨بسم الله گفتم و با یه چرخش با پام محکم زدم تو شکمش...😏 دولا شد روی زمین.با غیض به خانومه نگاه کردم.ترسید و فرار کرد. راننده سریع پیاده شد و با چاقو اومد طرفم.گفت:👤🔪 _یا سوار میشی یاهمین جا تیکه تیکه ت میکنم.😠 خیلی ترسیده بودم ولی سعی کردم به ظاهر آروم باشم.اون یکی هم معلوم بود درد داره ولی داشت بلند میشد.. همونجوری که بلند میشد به اونی که چاقو داشت گفت: _مواظب باش،ظاهرا رزمی کاره. گفتم: _آره.کمربند مشکی کاراته دارم.بهتره جونتون رو بردارید و بزنید به چاک. اونی که چاقو داشت باپوزخند گفت: _وای نگو تو رو خدا،ترسیدم.😏 با یه ضربه پا زدم تو قفسه سینه ش،چند قدم رفت عقب. فهمید راست میگم.... هم ترسید هم دردش گرفته بود.لژ کفشم خیلی محکم بود،ضربه هام هم خیلی محکم بود ولی چاقو از دستش نیفتاد. اون یکی هم ایستاد و معلوم بود بهتره.با یه ضربه ناگهانی چاقو شو زد تو شکمم، دقیقا سمت چپم. چون چادر سرم بود،نتونست دقت کنه و خیلی عمیق نزد. البته خیلی عمیق نزد وگرنه عمیق بود.توان ایستادن نداشتم،روی زانوهام افتادم... 😣 داشتن میومدن نزدیک.چشمم به پاهاشون بود...😧😥👞👞👞👞 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══