💕زندگی عاشقانه💕
#5زبان_عشق #گری_چاپمن #قسمت19 اگر زبان عشق همسرتون دریافت هدیه باشه نباید منتظر مناسبتها باشید بلکه
#5زبان_عشق
#گری_چاپمن
#قسمت20
اگر همسر شما در گذشته از هدیه هایی که به او دادید ایراد گرفته و چیزی مورد قبولش نبوده؛ به احتمتل زیاد زبان عشق همسر شما گرفتن هدیه نیست بگردید زبان عشقش را پیدا کنید😉
💞 @zendegiasheghane_ma
#هردوبخوانیم
خانم وآقای خونه؛
👈دقایقی رو،
به دور ازتموم دغدغه ها
فقط مال همسرتون باشید!☺️👌
تا ازهم دور نشین
مشکلات کاری ومالی،
👈یاگوشی وسرگرمی های دیگه
تعطیل لطفاً!⭕️❌
💞 @zendegiasheghane_ma
#آقایان_بخوانند
🔴 #تعریف_و_تمجید_از_همسر
💠 آقایان اگر میخواهید همسرتان
شیفته شما شود:
💠 دنبال بهانه برای #تعریف_کردن از او باشید:
🔅از ظاهرش
🔅از جملاتش
🔅از نگاهش
🔅از دست پختش
🔅از رفتارش
💞 @zendegiasheghane_ma
#صفحه33 از قرآن🌻
#جزء_دو🌻
#سوره_بقره🌻
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید رحم خدا محمدی😍😍😍😍
@hefzequrankarim
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت121 #فصل_چهاردهم گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو س
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت122
#فصل_چهاردهم
پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.»
گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.»
گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.»
خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!»
خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.»
گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.»
زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست.
پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!»
بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.»
آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم.
ادامه دارد...✒️
💞 @zendegiasheghane_ma
•[هر آینہ از غیب ندا مےآید
از ماذنهۍ فَرَج صدا مےآید
اِے منتظران گناه را ترک ڪنید
ارباب خودش پیش شما مےآید]•
العجل_مولاےمن🍃
التماسدُعایِفرج✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🍃🌹
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
شبتون مهدوی
💞 @zendegiasheghane_ma
✍خوشا بہ حاڸ قلبهایي ڪہ
🍃🌺هـر روز صبح
رو بہ یاد شما، باز ميشوند...
👌طراوت هستي...
زمزمہ نام شماست❗️
🌹سلام ...
تنہا دليڸ طراوت زمیڹ❣
@zendegiasheghane_ma
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
برداشت هایی از کتاب #مفاتیح_الحیاة
#قسمت51
#آثار_قطع_رحم
🔰🔰🔰
✅ امام رضا علیه السلام؛ خدا تقوای الهی را با #صله_رحم همراه ساخت؛ پس هر کس صله رحم نکند، تقوای الهی ندارد. در نتیجه دیگر اعمال نیکش پذیرفته نیست و کار او پیامدهای دنیوی و اخروی سختی خواهد داشت.
✅ پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند؛ #قطع_رحم مانع دعا و حجاب آن می شود
✅ امام صادق علیهالسلام فرمودند؛ گناهی که به سرعت نابود می کند #قطع_رحم است
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
❤️ خانوم خونه ❤️
👌 #یادمون_باشه هیچ بهانه ای برای قطع رحم نداریم، آنقدر آثار قطع رحم بد هست که اگر لحظه ای بهش فکر کنیم حاضر نمی شویم به هر قیمتی از خویشاوندان ببُریم
👈 #یادمون_باشه اگه گاهی دعامون مستجاب نمی شه برگردیم ببینیم شاید جایی قطع رحم کردیم
🔔 #یادمون_باشه قطع رحم از اون دسته گناهانی هست که به سرعت دنیا و آخرت آدم رو نابود می کنه
👌 پس حتی اگر جایی در ارتباط با ارحام خوف ضرر به دین انسان وجود داره بگردیم و راههای دیگری رو برای قطع نکردن پیدا کنیم مثل تماس تلفنی و پیامک و ...☎️📱
👈 و یا اگر مسائل محرم و نامحرم رعایت نمی شود برای ارتباط با ارحام ، جمع های سالم و غیر مختلط ایجاد کنیم؛ مثل جلسات مولودی زنانه و ...
⛔️ برای قطع رحم؛ بهانه جویی ممنوع ⛔️
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
#هردوبخوانیم
💕نقل هست تو ایران باستان جای کلمات آقا و خانم که ریشه مغولی دارن به مرد و زن میگفتن 👇
#مهربان و #مهربانو😍♥
✍مهربانو یعنی کسی که مهر خلق میکند ❤️
و مهربان یعنی نگهبان مهربانو😎😇
👌مهربانو باشید🧕
👌مهربان باشید 🧔
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
فایل #صوتی دکتر #حبشی #همسفرتابهشت #قسمت1 ✍ لطفا زوجهای عزیز دانلود کنید و گوش بدید 💞 @zendegiash
فایل #صوتی
دکتر #حبشی
#همسفرتابهشت
#قسمت2
✍ لطفا زوجهای عزیز دانلود کنید و گوش بدید
💞 @zendegiasheghane_ma
286622f7c0-5e8af4cb7a1ed8ad008b456e.mp3
15.07M
فایل #صوتی
دکتر #حبشی
#همسفرتابهشت
#قسمت2
✍ لطفا زوجهای عزیز دانلود کنید و گوش بدید
💞 @zendegiasheghane_ma
#دختر_شینا
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
#بهناز_ضرابی_زاده
💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت122 #فصل_چهاردهم پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و
#دختر_شینا
#بهناز_ضرابی_زاده
#قسمت123
#فصل_چهاردهم
چیزی دادم خوردند و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها شدم.
ساعت دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند.
کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یک باره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچه ها دعوایشان شده بود و گریه می کردند. کاسه های ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمی رسید. سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچه ها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباس هایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشه ای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کم کم تاریک می شد. داشتم با خودم تمرین می کردم که صمد آمد.
#قسمت124
#فصل_چهاردهم
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.» بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
ادامه دارد...✒
💞 @zendegiasheghane_ma
اى بهترین مادر گرامى، همسر عشق
هستى خود دادى به راه رهبر عشق
اى گرمى كاشانه احمد خدیجه
اى سفره دار خانه احمد خدیجه
وفات حضرت خدیجه (س) تسلیت باد
💞 @zendegiasheghane_ma
سلام ما به تو باداى خدیجه كبرى
نخست همسر خوش طینت رسول خدا
هزار رحمت حق بر راوان پاك تو باد
درود ما به تو باد، به جنت الماوى
وفات #حضرت_خدیجه (س) تسلیت باد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💞 @zendegiasheghane_ma