eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت130 #فصل_چهاردهم اولش هر ده بیست قدم یک بار پیت نفت را زمین می
دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!» گفتم: «چه کار کنم.» معلوم بود خودش ترسیده. گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.» گفتم: «آخر مزاحم می شویم.» بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند. روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم. دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
از قرآن☘ 🍀 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید امرالله چاروسه😍😍😍😍 @hefzequrankarim 💞 @zendegiasheghane_ma
☘زمینه سازی برای ظهور باید صورت بگیرد و اولین اتفاق باید در باور ما رخ بدهد.یعنی باور کنیم که به امام به صورت جدی نیاز داریم ... حتی ضروری تر از نیاز به هوا ، غذا .... ☘این باید در ذهن ما جا بیفتد تا بعد آنقدر به صورت عینی برای ظهور فعالیت کنیم که گویی همین فردا قرار است آقا بیاید. ☘امام زمان آوردنی است.یعنی ما باید به آن درجه از بلوغ برسیم که آمادگی حضور امام در بین خودمان را داشته باشیم ... ☘بسیار متاسفیم که برخی نشسته اند که بعد از آمدنش حرکتی کنند، عمده حرکت قبل از آمدن حضرتش صورت میگیرد. ☘مومن باهوش و زیرک از الان پای کار است...منتظر فردا نمی نشیند. ‌‌‌‌‌🍃💫🍃🍃💫🍃💫🍃🍃💫
دوستان برای دسترسی راحت تر به مطالب کانال، مطالب به هشتگهای زیر دسته بندی شده است، با لمس هر یک از هشتگها میتوانید به مطالب دسترسی داشته باشید😊👇👇👇 🔷 🔷 خانم اعلم 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 🔷 رمان 🔷 رمان 🔷 رمان 🔷 🔷 خانم اعلم 🔷 رمان مذهبی 🔷 سرکارخانم 🔷 فایلهای صوتی دکتر 🔷 سمینار دکتر 🔷 سمینار از دکتر 🔷 🔷 🔷 فایلهای صوتی خانم 🔷 مجموعه صوتی استاد 🔷 🔷 🔷 🔷 رمان (شهیدایوب بلندی) 🔷 خانم 🔷 رمان (سرگذشت شهید مدق) 🔷 فایلهای صوتی استاد 🔷 رمان واقعی از 🔷 خانم پرتواعلم 🔷رمان واقعی از 🔷 خانم 🔷 رمان بسیار زیبای 🔷 فایلهای استاد 🔷 رمان واقعی 🔷 رمان واقعی 🔷 🔷فایلهای صوتی دکتر 🔷 معرفی برای کودکان 🔷 داستان زندگی شهید 🔷 های 🔷 فایلهای صوتی از دکتر 🔷 فایلهای صوتی از حاج اقا 🔷 ( ) استاد 🔷 🔷 خانم 🔷 مبحث بسیار شیرین 🔷 🔷 🔷 فایلهای صوتی دکتر 🔷 رمان زیبا و واقعی 🔷 صوتهای استاد 🔷 ویژه 🔷 (تجارب اعضا) 🔷 مصادیق اعضای کانال 🔷 برای پایداری زندگی مشترک 🔷 نگاهی نو به کتاب برای زندگی بهتر 🔷 فایلهای صوتی و تصویری استاد 🔷 رمان زیبای 🔷 🔷 فایلهای همسرداری استاد 🔷 (مربوط به ماه مبارک رمضان ) خانم 🔷 فایلهای صوتی تربیت فرزند از استاد ( ) 🔷 و در زمینه همسرداری و تربیت فرزند از خانم 🔷 🔷 همراهی شما باعث افتخار ماست😊😊🌹🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃صبح شد 🌸این صبحگاه 🍃روشن و زیبا بخیر 🌸بامداد دلکش و 🍃دلچسب و روح افزا بخیر 🌸صد سلام از من به 🍃دستان پر از مهر شما 🌸صبح من صبح شما 🍃 صبح_همه_دنیا_بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 ﭘﺪﺭی ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ، ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ : " ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ ..." ! ﻣﺎﺩﺭی ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺳﺎﻋﺖ 2 ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ... ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ ؛ ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟ ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ هم ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩه بود ... ﻣﺮدی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ... ﺍﻣﺎ ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : " ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ . ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ! ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ، ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃 بهتر است هنگام صحبت با همسرتان، از جملاتی که احساس قدرت به همسرتان می‌دهند، بیشتر استفاده کنید؛ مثل کلمه‌ی جادویی "چــشم" و یا کلماتی از این قبیل👇👇 👈 امیدم 👈 امنیتم 👈 آرامشم 👈 تنها پناهم 👈 تکیه‌گاه من 👈 مرد قدرتمند من 👈 مرد خوش هیکل من 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕✨💕✨💕✨💕✨💕 الوسائل عن الکافی... عن ابی عبداللّه علیه السلام قال: أیّما امرأةٍ باتت و زوجها علیها ساخط فی حقٍّ لم یتقبّل منها صلاة حتّی یرضی عنها و ایّما إمرأة تطیّبت لغیر زوجها لم یقبل اللّه منها صلاة حتّی تغتسل من طیبها کغسلها من جنابتها. (الوسائل ج ۱۴/۱۱۳) در کتاب وسایل الشیعه، از کافی، از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: «هر زنی که با خشم شوهر خود، در صورتی که خشم او به حق باشد، شب را به صبح آورد، خداوند هیچ نمازی را از او نمی پذیرد تا شوهر او راضی شود. » 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨ اتاق تنهايى شوهرت را بشناس! وقتى براى تو مشكلى پيش مى آيد چه كار مى كنى؟ درست است، تلاش مى كنى تا يك نفر را بيابى كه با او درد دل كنى و از اين راه، مقدارى آرام بشوى. آرى، براى زنان، درد دل كردن يك نياز طبيعى براى رفع فشارهاى روحى مى باشد. براى همين است كه وقتى متوجّه مى شوى براى شوهرت مشكلى پيش آمده است نزد او مى روى تا با او سخن بگويى، چون فكر مى كنى او هم مثل تو نياز به همدم دارد، امّا اين كار تو نه تنها به شوهرت كمكى نمى كند بلكه موجب آزار او مى شود. حتما تعجّب مى كنى! آرى، جاى تعجّب هم دارد و تو نمى دانى كه چقدر خانواده‌ها به خاطر ندانستن اين موضوع با مشكل روبرو شده اند. حالا من مى خواهم يك «راز مردانه» را ياد تو بدهم و فكر نمى كنم شوهرت تا به حال آن را به تو گفته باشد.👇👇 📚 همسر دوست داشتنی دکتر خدامیان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
💕✨💕✨💕✨💕✨💕✨ زنان با همصحبتى با ديگران به آرامش مى رسند، امّا مردان با فكر كردن و يافتن راه حلّ است كه به آرامش مى رسند. پس بگذار شوهرت در مسير يافتن راه حل گام بردارد و چون راه حل مشكل خود را يافت و به آرامش رسيد خودش سراغ تو خواهد آمد. او در موقعى كه در اتاق خلوت خودش است ۹۵% حواسش به مشكلش مى باشد و براى همين نمى تواند در اين لحظه، نياز محبّت تو را پاسخ بدهد. تو بايد در اين موقع صبركنى و نگران هم نشوى و بدانى كه اين حالت شوهرت كاملاً طبيعى است. 📚 همسر دوست داشتنی دکتر خدامیان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
استاد همسرم برام نمیمیره چیکار کنم؟؟ 💞 @zendegiasheghane_ma
afe48d37ce-5ea003747a1ed8a0018b457c.mp3
4.57M
استاد همسرم برام نمیمیره چیکار کنم؟؟ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن 🥀 🥀 سوره_بقره🥀 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به شهید کریم قنواتی 😍😍😍😍 @hefzequrankarim 💞 @zendegiasheghane_ma
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت131 #فصل_چهاردهم دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را ش
آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند. یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!» از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!» ادامه دارد...✒️ بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: «آها، فهمیدم. دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری. خیلی خیلی زیاد!» هر چه او بیشتر حرف می زد، گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: «مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید.» بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند. پرسید: «کجا رفته بودی؟!» با گریه گفتم: «رفته بودم نان بخرم.» پرسید: «خریدی؟!» گفتم: «نه، نگران بچه ها بودم. آمدم سری بزنم و بروم.» گفت: «خوب، حالا تو بمان پیش بچه ها، من می روم.» اشک هایم را دوباره با چادر پاک کردم و گفتم: «نه، نمی خواهد تو زحمت بکشی. دو نفر بیشتر به نوبتم نمانده. خودم می روم.» بچه ها را گذاشت زمین. چادرم را از سرم درآورد و به جارختی آویزان کرد و گفت: «تا وقتی خانه هستم، خرید خانه به عهده من.» گفتم: «آخر باید بروی ته صف.» ادامه دارد...✒️ 💞 @zendegiasheghane_ma
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
       ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ ❣یا صاحب الزمان کویری بودم تشنه که بارش باران نگاهتان، سیرابم کرد جنس نگاهتان، از جنس سحرهای رمضان است نمی‌دانم میان شما و لیلةالقدر چه سری است که هر چه را شما نگاه می‌کنید، لیلةالقدر بر قیمتش افزوده می‌شود راز میان شما هر چه هست باشد! من دلخوشم به شما که همین حوالی نفس می‌کشید و نگاهتان رااز ما دریغ نمی‌فرمائید فقـط یک درد می‌ماند که سال‌هاست در کنار اطمینان قلب‌هایمان خودنمایی می‌کند نداشتنتان درد بی درمانی است! ❣مولای من یقیـــن دارم بی شما ماندن، محال است بی شما رسیدن، محال است بی شما نفس کشیدن، محال است تا آمدنتان فقط یک قدم راه مانده است مـــن باید قدم... بردارم تا شما را پیــــدا کنم! درد نداشتنتان با نسخه زیر درمان می‌شود راکد.... نباش! بی خیال... نباش! ساکن... نباش! برو.... حتماً می‌یابی‌اش! و من این رمضان بسویت قدم برمی‌دارم برای قدم‌هايم اَمَّن یُّجیب بخوان! 🍃اَللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِّڪْ ألْـفَـرَج🍃 شبتون خدائی وامام زمانی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا