eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 خانم بهشتی ❗️آقای بهشتی❗️ برای حفظ زندگی مشترکت علاوه بر اینکه باید نکات مهم همسرداری رو یاد بگیری؛ واجبه که هر روز به همسرت ❤️ بورزی 💥 عجله کن و در کانال ❤️ عاشقانه های حلال❤️ مون هم شو 😍👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به🖤🖤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✨مولای من 🍂به ذهن شب زده ما ظهورکن مهتاب... 🍂ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب... 🍂دلمان گرفته، نگارمان، ببین که تاریکیم... 🍂به خاطر دلِ زینب (س) ، ظهورکن مهتاب... ✨ اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج التماس دعای فرج🌹🌹 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️📿 وَكَم مِن ضالٍّ رأى قُبَّةَ الحُسينِ(ع) فاهتَدى... و چه بسیار گمراهانی که با دیدن گنبد حسین هدایت شدند :) صلی الله علیک یا اباعبدالله ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂عزیز ڪه پشتی و قالیچہ ایوونو جمع میڪرد، نشستم رو میله‌ها و پرسیدم: چرا جمع میڪنی عزیز جون؟ گفت: مادر داره میشه برگا 🍂 میریزه رو قالیچہ، تمیزڪردنشون سخته، ڪلافم میڪنه! یه نگاه به موهاے میندازم و یواش میگم: مامان میگفت اون موقع‌ها تا وسط پاییز ڪه هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.🧡 _اون موقع‌ها این شڪلی نبود مادر، ڪه پاییز میشه تنگ غروبے دلت میخواد از غصه بترڪه. پاییزاش یه شڪل دیگہ بود. شبا میشستیم دور هم خورون، گل میگفتیم،گل میشنفتیم. آقا جونت ڪه رفت، دیگہ پاییز اون پاییز نشد. نگاش میڪنم. روسریشو میگیره جلو صورتش و ریز میخنده: بخیر یه بار ایران نشست انار دون ڪنه براش. گفت بده مادرت، انار با دستاے مادرتہ ڪه خوردن داره...🥰 میخندم باهاش: پس آقا جونم ازین حرفا بلـد بود! لپاے بی‌جونش گل میندازن:اون موقع‌ها مثہ الان نبود مادر، ورد زبون جوونا باشہ. اون موقع‌ها دوست داشتنو دون میڪردن تو ڪاسہ ، گلپر میپاشیدن سرش...🥣🍃❣ آقا جونت ڪه میخورد و نبود دیگه میشد...!❤ ✏ 💥تا فرصت نفس ڪشیدن دارید، تا ڪنار همید، عاشقے ڪنید... 💥 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌹🌟🌹🌟🌹🌟🌹 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: برای زن جایز نیست که شوهرش را به بیش از تواناییش مجبور کند. مستدرک الوسائل جلد ۱۴ صفحه ۲۴۲ ❎ اگر دوست دارید زندگیتان در ناهمواری نیفتد، و مرد احساس نکند تمام بار زندگی به دوشش است و زن ضعیفی دارد، و به زن های مردم با حسرت نگاه نکند، به او بیشتر از تواناییش تکلیف ندهید. ❌ به فرزندتان هم بیشتر از تواناییش تکلیف نکنید. ❇️ خدا با ما اینطور نمی کند. امتحانات ما خیلی کمتر از حد توان ما هستند. لا یُکلّف الله نَفساً اِلّا وُسعَها ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت45 ⭕️ محبت های خیابونی ⭕️ 🔶 پدر خانواده هم نقش مهمی در تربیت فرزندانش د
46 💓 جوان های پاک 🌷 جوان ها ذاتا با حیا هستن، اما ببینید که خانواده های ما چقدر ضعیف عمل میکنن که جوان های با حیای ما میشن اهل هرزگی و بی حیایی! 😳⁉️ 🔶 مهم ترین عامل تربیت فرزند که بعدا بیشتر در موردش صحبت میکنیم، اینه که پدر و مادر اهل مبارزه با هوای نفس باشن. ✔️ وقتی فرزندان یه خانواده با چشم خودشون ببینن که این پدر میتونست وقتی که عصبانی بود فحش بده اما جلوی خودش رو گرفت...😌☺️💖 ✅مادر میتونست روی حرف پدر حرف بزنه اما نزد و احترام گذاشت...👌 🌷 ببینن که پدر سر سفره، غذای بهتر رو گذاشت جلوی مادر... ایناست که فرزندان رو تربیت میکنه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
✅ در مورد مطلب قبل باید عرض کنم که درسته که پدر و مادر در تربیت فرزند خیلی موثر هستن ✔️ ولی آخرش مبارزه با نفس هایی که فرزندان میکنن اهمیت و تاثیرش بیشتر از هر چیزی هست. ☺️ 🚸 بنابراین یه دختر یا پسر نباید بگه چون پدر و مادر بد عمل کردن پس من نمیتونم دیگه خوب باشم! به هر جهت هر کسی زندگی خودش رو داره. 🚸این موضوع مجوز این نشه که فرزندان به هرزگی رو بیارن. 🌺 مبارزه با هوای نفس، بالاترین و موثرترین موضوع در رشد روحی انسان هست... 🔶 از همه چیز مهم تر حتی از لقمه ی حلال... 💢 چه بسا یه مردی به فرزندانش لقمه حرام داده باشه، اما اثر مبارزه با نفسی که فرزندان میکنن حتی بر لقمه حرام هم غلبه میکنه. یادتون باشه... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🧕🏻 ✳️ شخصیت آقایون طوری است که دستور پذیر نیستند. اگر خواستید برای شما کاری انجام بدهند آن کار را با خواهش بگویید نه با حالت دستوری. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت74 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ⚫️ ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به🖤🖤 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*🌹 2️⃣ شُکر بعد از هر عملیات 🔸 یک شب برای شناسایی همراه بچه های عملیات شدم. در راه برگشت همین که به سلامت وارد یک شیار شدیم، یکدفعه دیدم تمام بچه ها افتادند روی زمین 🤔 فکر کردم حتما به گشتی های عراقی برخوردیم اما دیدم نه گویا بچه ها به سجده رفته بودند، بعد هم همگی بلند شدند و دو رکعت نماز خواندند🧎🏻 🔻 حسین را کنار کشیدم و گفتم: ➖ چه کار می کنید⁉️ گفت: ➖ بچه ها دارن سجده شکر به جا می‌آورند، این روش هر شب ماست. ✅ این یک نمونه از حال و هوای بچه های اطلاعات بود. حال و هوایی که بیشتر به برکت وجود حسین ایجاد شده بود. 🎙️ راوی: سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 📚 کتاب "نخل سوخته" صفحه ۳۵ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
❤️ بگذار زمین و زمان درختان و دشت ها و رودها در گذار زمان رنگ عوض کنند بگذار فصل ها بیایند و بروند برگها بریزند و جوانه‌ی دوباره بزنند ما تا ساکن خزانیم تو نیستی و چهار فصل دلمان است... در ششمین روز از فصل پاییز زمزمہ میڪنیم👇 🌷🌷 🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*امیدوارم خداوند برای امروزتون سبدسبد اتفاقات خوب و خوش رقم بزنه و حال دلتون مثل گل تازه و باطراوت باشه در پناه خداوند باشید و دوشنبه تون بخیر و نیکی ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا