سلام اقا جانم
یا این دل شڪسته ما را صبور ڪن
یا لا أقل به خاطر زینـب(س) ظهور ڪن
دیگر بتاب از افق مڪه ، ماه من ..
اےن جاده هاے شب زده را غرق نور ڪن ..
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّڪَ الفَرج
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#خانواده_خوب #قسمت9 بسم الله الرحمن الرحیم سلام وعرض ادب واحترام 🌹 📌جلسه_نهم "#همسرداری" 📝موض
#خانواده_خوب
#قسمت10
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام وعرض ادب واحترام 🌹
📌جلسه_دهم " #همسرداری"
📝موضوع: #خانواده_خوب
💝#قسمت_دهم
💕_____💕_____💕
💥خودتان را با خدا طرف حساب بدانید نه با همسرتان❗️
از این نترسید که اگر من خوب باشم، همسرم حقّ مرا میخورد!♨️
⚡️شما خودتان را با خدا طرف حساب بدانید نه با همسر خودتان، و از این نترسید که اگر شما خوب باشید و همسرتان بد باشد، منافع شما از بین خواهد رفت. نگویید: «اگر ما به خاطر خدا خوب رفتار کنیم و همسر ما گرگصفت باشد و حق ما را پایمال کند، چه کسی حق ما را از او میگیرد❓
🌀پس بگذارید خودمان گرگ بشویم و به جان او بیفتیم و حقمان را بگیریم!»
پاسخ این است 🔰
💠که شما هرچقدر گرگ بشوید، فایده ندارد و بدتر خواهد شد، ضمن اینکه خداوند از بندۀ خوب خودش دفاع خواهد کرد.😊
⚡️ «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا»⚡️
سوره حج آیه 38✨
💥 همسر شما که از دست خدا نمیتواند فرار کند، و کدام دادگاه بهتر و محکمتر از خداوند میتواند از حق شما دفاع کند👌🌹
شما همسر خوبی باش و خودت را به خدا نشان بده، 👏👏
شوهر شما اگر قدر شما را نداند و به شما بدی کند، حتی اگر در راه خدا هم شهید بشود و با دستان مبارک پیامبر اکرم(ص) به خاک سپرده شود، قبر او را فشار خواهد داد!🔰
🌷 نمونهاش در صدر اسلام بود که پیامبر اکرم(ص) بعد از اینکه یکی از یاران شهیدش را به خاک سپرد و از قبر بیرون آمد، فرمود✍
❗️قبر او را به شدّت فشار داد، چون اخلاقش با همسر و خانوادهاش بد بود♨️
⚡️ (فَلَمَّا أَنْ سَوَّى التُّرْبَةَ عَلَیْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ یَا سَعْدُ هَنِیئاً لَکَ الْجَنَّةُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لَا تَجْزِمِی عَلَى رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّةٌ ... إِنَّهُ کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ؛✨
📚 علل الشرایع/1/310)
💖____💞______💖
🦋اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🦋
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانواده_خوب
#قسمت11
📌جلسه_یازدهم "#همسرداری"
📝موضوع:#خانواده_خوب
💝#قسمت_یازدهم
💕_____💕_____💕
💕میدانید عشق واقعی زن و شوهر، کجاها خودش را نشان میدهد🤔
وقتی یک مرد از دنیا برود، برای همسرش از همه سختتر است👌
میدانید عشق واقعی زن و شوهر، کجاها خودش را نشان میدهد⁉️
💥 مثلاً آنجایی که یک پدر مسنّ جلوی بچههایش که بزرگ شدهاند، دست همسرش را بگیرد و اشک بریزد و بگوید: 😍
«میدانید این دستها چقدر زحمت مرا کشیدهاند👏
💞بدون اینکه برایش واجب باشد
💥چقدر مانند یک آشپز برای من غذا درست کردهاند؟
💖اینجاست که عشق خودش را نشان میدهد و در عالم طراوت ایجاد میکند😍
❗️ و الا رفتار عاشقانۀ یک دختر و پسر جوان که از روی هوسهای دوران جوانی باشد یک امر طبیعی است و در عالم طراوتی ایجاد نمیکند.♨️
⚡️یکی از عرفای بزرگوار در بیمارستان بستری بود و پزشکها از درمان او ناامید شده بودند.
🔸چشمهایش را باز کرد و به پسرش گفت باید به خانه برویم!گفتند چرا⁉️ گفت: من الان باید از دنیا رفته باشم ولی چون دل مادرت به رفتن من راضی نمیشود گیر کردهام.
⚜باید به خانه بروم و او را راضی کنم. لذا به خانه رفتند و چند ساعت با همسرش صحبت کرد تا او راضی شود و بعد خیلی راحت از دنیا رفت. عشق را باید در اینجاها دید.💞
🔸میدانید وقتی یک مردی از دنیا برود، برای چه کسی بیشتر از همه سخت است 🤔
1⃣ برای مادرش❓
2⃣ دخترش ❓
3⃣ خواهرش❓
4⃣ یا همسرش 🤔
فرمودهاند✍
💥برای همسرش سختتر از هر کس دیگری است.💯
🌟امان از دل رباب! میدانید بعد از کربلا در بین خانمها چه کسی از همه زودتر دق کرد و از دنیا رفت❓
💫 این حضرت رباب بود که زودتر از همه از دنیا رفت.😢 رباب همسر بسیار بامعرفت امام حسین(ع) بود که⚡️ اباعبدالله(ع) به خاطر خدا و به خاطر معرفت حضرت رباب، علاقۀ ویژهای به ایشان داشتند.💞
ضمن اینکه هر مادری هم لیاقت پیدا نمیکند فرزند ششماهاش در راه امام زمانش قربانی شود.😇
⚡️البته قبل از حضرت رباب، یک مادر دیگر هم بود که شایستگی این را داشت تا فرزند ششماههاش قربانی شود و او فاطمۀ زهرا(س) بود💫
که محسن ششماههاش را در راه امیرالمؤمنین(ع) داد...😭
💕____💕_____💕
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#ارتباط_موفق #قسمت46 ☜ استمرار پیوندهای شما، اصلاً برپایهی خصوصیات شخصی شما، استوار نیست! ☜ بلکه
#ارتباط_موفق
#قسمت47
دوستان اگر خواهان ارتباط خوب و موفقی با #همسر و خانواده و اطرافیانید حتما این فایلها رو گوش بدید👇👇
ارتباط موفق_47.mp3
11.24M
#ارتباط_موفق
#قسمت47
🔚 بدی کردن عمدی در حق دیگری، مُهر پایان رابطه شما با اوست!
حتی اگر طرف مقابل به دلایل گوناگون، به رابطهی شما نیاز هم داشته باشد؛
به جایی میرسد که نیازش را نادیده گرفته و ارتباط را قطع میکند. ✘
💥 میل به جفاکاری و یا خلق جفاکاری، اگر در نفس کسی باشد؛ ذاتا دفع کنندهی دیگران از اطراف اوست!
و محال است کسی توانِ جفاکاری داشته باشد؛ اما در نزد دیگران محبوب باشد. ⚡️
#امام_خمینی
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هردوبخوانیم
"صمیمیت با همسر، بدون صرف هزینه!
🔹 کارهای کوچکی که همسرتان دوست دارد و خوشحالش میکند را انجام دهید:
💥برای ایجاد رابطه صمیمی با همسرتان قرار نیست کار بزرگ، پرخرج و یا عجیب و غریبی انجام دهید.
💥 کارهای کوچکی مثل پختن یک غذای خوشمزه، تماس گرفتن یا ارسال پیامک، احوالپرسیهای روزانه، غافلگیر کردن، گذاشتن یادداشتهای محبت آمیز در جیب یا ماشین همسر، خرید گل به عنوان هدیه یا عذرخواهی، پیشنهاد صرف یک وعده غذایی در بیرون از منزل و یا مسافرت، کارهای سادهای هستند که اثر شگفت انگیزی بر روی افزایش صمیمیت بین همسران دارند. 🧔🏻 👱🏻♀
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#جانم_میرود
به قلم فاطمه امیری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#جانم_میرود #قسمت117 ــ همینجاست. بایست. محسن، ماشین را نگه داشت. شهاب، زود پیاده شد و به صدا زدن
#جانم_میرود
#قسمت118
ــ چه کاره اشی؟!
شهاب کارت شناسایی خودش را درآورد و نشان نگهبان داد. نگهبان سری تکان داد. شهاب، با محسن به سمت آسانسور رفتند. شهاب، دکمه طبقه ۸ را فشار داد؛ با پا به کف آسانسور ضربه می زد. محسن دستی بر شانه اش گذاشت.
ــ آروم باش...
شهاب سری تکان داد.
ــ آرومم! آرومم!
طبقه هشتم.
در آسانسور باز شد. شهاب به سمت در قهوه ای رنگ رفت و چند بار پشت سرهم زنگ را زد.
در باز شد و پسری از لای در سرش را بیرون آورد.
ــ چی میخوای؟! بلد نیستی مثل آدم زنگو بزنی؟! شهاب عصبی لگدی به در زد که پسره شوکه به عقب پرت شد. شهاب عصبی وارد خانه شد. خانه پر از دود بود. به دو پسر که روی مبل نشسته بودند، که گویا مست بودند نگاهی انداخت. مهران بی خبر از همه جا از اتاق بیرون آمد.
ــ اشکان کی بود، اینطوری زنگو می زد؟!
مهران، پشت سر شهاب ایستاد.
ــ مگه اینجا طویله است... سرتو انداختی اومدی تو!!
شهاب برگشت. مهران با دیدن شهاب کپ کرد.
ــ آره تویله است. اگه تویله نبود؛ تویه حیوون اینجا چیکار می کردی پس؟!
ومشتی که شهاب به صورت مهران زد، مهران را فرش زمین کرد.
شهاب، رو به محسن گفت.
ــ حواست به اینا باشه، فرار نکنن!
با عصبانیت به طرف مهران رفت و یقه اش را گرفت و از جا بلندش کرد.
ــ پس چرا حرف نمیزنی هان؟! الان که خوب بلبل زبونی می کردی...
و مشت دوم شهاب، سمت چپ صورت مهران را هدف گرفت.
ــ الان کارت به جایی میرسه... زنم رو میکشی تو بیابون و میترسونینش؟!
ــ بخدا نازنین گفت.
مشت محکمی که شهاب به صورتش زد، توان ایستادن را از او گرفت.
شهاب، کنار مهران روی زمین زانو زد و با صدای عصبی عربده زد:
ــ غلط کرده! تو هرکی یه چیز بهت میگه میری انجام میدی؟! هان؟!
روی شکمش نشست و یقه اش را گرفت. کمی بلندش کرد.
ــ که زنم رو تو ساختمون گیر میاری؟! هان؟!
ومشتی، زیر چشمش نشاند.
ــ که هیچکی به دادش نمیرسه؟!
و مشت بعدی...
عربده زد:
ــ که براش برنامه داشتید...
شهاب دیوانه شده بود؟ نمی دانست، طوفانی که در وجودش به راه افتاده بود را، چگونه آرام کند.
بی مهابا، پشت سرهم، به صورت مهران مشت می زد. محسن به طرفش دوید و اورا از مهران جدا کرد.
شهاب ایستاد. با آستینش، دانه های عرقی که روی پیشانیش نشسته بود را پاک کرد. نگاهی به صورت غرق خون مهران انداخت.
ــ کسی که به ناموس من چشم داشته باشه و بخواد، حتی برای یه لحظه... اون رو بترسونه... نفسش رو میبرم! فهمیدی؟!
فریاد زد:
ــ نفسش رو میبرم...
و لگدی به پهلوی مهران زد.
محسن به طرفش آمد.
ــ بیا اینور شهاب کشتیش...
ــ کاشکی بزاری بکشمش!
محسن به مهرانی که با صورت خونی پهلویش را گرفته بود وآرام ناله می کرد، نگاهی انداخت. محسن اولین بار بود، شهاب را اینقدر عصبی می دید. به سمت شهاب رفت.
ــ بریم دیگه...
ـ یه لحظه صبر کن بچه های ستاد دارن میان اینارو جمع کنند!
محسن، نگاهی به میز که پر از شراب و بسته های پودر سفید رنگی بود، انداخت. حدس می زد که مواد مخدر باشد..
همسایه ها، به پارکینگ آمده بودند و به مهران و بقیه که دستبند به دست به طرف ماشین پلیس می رفتند، نگاه می کردند.
یکی از نیروهای پلیس به سمت شهاب آمد و احترام نظامی گذاشت.
ــ قربان کار ما تموم شد!
ــ خسته نباشید! کسی ازشون بازجویی نکنه، خودم صبح میام. سروان با هیچ وثیقه ای هم آزاد نشند...
ــ بله قربان!
تلفنش زنگ خورد. مریم بود.
ــ جانم؟!
ــ شهاب کجایی؟!
ــ چی شده؟!
ــ مهیا بیدار شده حالش خوب نیست... همش گریه میکنه و سراغ تورو میگیره...
ــ اومدم!
تماس را قطع کرد.
ــ محسن بریم خونه...
سوار ماشین شدند. شهاب نگاهی به اسلحه خودش انداخت، آن را برداشت.
خدا را شکر کرد، که همراه خوش نبرده بود. چون هیچ اطمینانی نبود که مهران را امشب نمیکشت.
چشمانش را بست و به صندلی تکیه داد
احساس می کرد، الان کمی آرام تر شده... اما، دلش هوای مهیا را کرده بود. با حرف های مریم نگران شده بود. فقط می خواست هر چه سریعتر به خانه برسد و مهیا را آرام کند.
با ایستادن ماشین؛ به طرف محسن برگشت.
ــ ممنونم که اومدی اگه نبودی، مطمئنم یه کاری دست خودم و اونا میدادم.
ــ در دیوانه بودن توشکی نیست اخوی...
لبخندی زد و ادامه داد.
ــ برو کنا زنت؛ الان خیلی بهت احتیاج داره.
شهاب، سری تکان داد و از ماشین پیاده شد.
آیفون را زد. مریم سریع در را باز کرد. مثل اینکه منتظر آمدنشان بود.
وارد خانه شد. مریم دم در ورودی ایستاده بود. شهاب با نگرانی به طرفش رفت.
ــ مهیا کجاست؟!
ــ خوابید!
ــ حالش چطوره؟!
ــ اصلا خوب نیست! خیلی سراغتو گرفت دید نیستی کلی گریه کرد. معلوم بود از چیزی ترسیده... مجبور شدم بهش یه آرامبخش بدم.
شهاب به سمت اتاق رفت.
مریم، به سمت محسن رفت.
* از.لاڪ.جیــغ.تـا.خــــدا *
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه508ازقرآن🍀
#جز26🍀
#سوره_محمد🍀
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_محمدحسن_مطهری 😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#سلام_امام_زمان
🔅السلام علیکَ ایّها الامامُ المأمون...
🌱سلام بر تو ای مولایی که امین و معتمد خدا هستی و سینه ی پر اسرارت امانتدار رازهای خدا است...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج
🌿🦋☘🌿🦋☘🌿🦋☘🌿🦋
بیاییم زندگی راسخت نگیریم
بدانیم که خدایی هست
وامید وصالی🌼🍃
لحظهها میگذرند
چه خوش که در گذر لحظهها
عشق و شادی را به هم هدیه کنیم🌼🍃
و به یکدیگر بیاموزیم
چگونه زندگی کردن را🌼🍃
سلام روزتون زیبا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#تربیت_فرزند
#نکته_های_ناب_ارتباطی
💐🌸💐
گفتم : کم آوردم، دخترکوچکم دایم اذیت می کنه.
🍃گفت : خداقوت مامان خوب، چطور اذیت می کنه؟
گفتم : همش میگه برام آب بیار،، کفش هام رو پام کن،، اینو بده اونو بده..
🍃گفت : خب انجام بدین،
گفتم : واا برای چی؟ پررو میشه..
🍃گفت : هوای نفس کودک شما یا هوای نفس شما؟!
گفتم :ببخشید متوجه نشدم؟
🍃گفت : با کودک تا هفت سال،،
باید مثل شاهان و حاکمان رفتار کرد،،
چون رفتار و عملکردش با ترغیب هوای نفس نیست !
🍀اما ما بزرگترها ،،
متاسفانه در اثر کثرت معصیت،،
هوای نفس چموش و قدرتمندی داریم.
گفتم : یعنی امر کودکم رو اطاعت کنم،،
هوای نفسم پررو نمیشه؟!
🍃گفت : دوست دارید انجام بدین؟
دل تون میخواد حرفش رو گوش کنید ؟
گفتم : نه اصلا.. خییییییییلی زورم میاد!
🍃گفت : پس انجام بدین!
به سه دلیل..
1⃣چون برای انجامش باید پا رونفس بگذارید!
👈و این همان جهاد با نفس هست.
🍂مبارزه با تنبلی، غرور و تعصب👈 آرام آرام سبب رام شدن نفس سرکش میشه. ان شا الله
2⃣سنت حسنه فاستبقوالخیرات،،
که اهل بیت علیهم السلام در خانه داشتند رو احیا میکنید.
و به صورت غیرمستقیم،،
شتابِ همراه با تمایل خیر رسانی به اهل خانه_ از کوچک تا بزرگ_ رو آموزش میدین.
و از والسابقون السابقون خواهید شد ان شا الله..
3⃣کودک شما،،
اطاعت، تسلیم، خشوع و رضایت در انجام عمل،،
رو یاد میگیره و بسیار آرام و مطیع خواهد شد ان شا الله..
گفتم :واقعا؟! چه خوب.
من فکر می کردم نباید بهش گوش بدم و..
🍃گفت : خدای بزرگ به برکت این گوش کردن و سختی شما ،،
مطیع بودن و محبت فرزندتون،،
در همه عمر رو به شما هدیه میده ان شا الله...
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#تربیت_فرزند
#پرسش_پاسخ
#مشاوره
#چیکار_کنم_پسرم_نماز_رو_دوست_داشته_باشه_و_تند_نخونه
سلام علیکم خانم کهربای عزیز،خدا قوت،پسر ۸ ساله ای دارم که امسال کلاس دوم هست،تقریبا دو الی سه هفته ای بود که به خاطر کرونا پدرش مغازه نمیرفت وما نماز هامون رو تقریبا موقعی که اذان میگفتن می خوندیم بعدش هم دعا میخوندیم پسرم هم استقبال میکرد پدرشون الان که میره سر کار یا نمازش رو اگه بشه محل کار میخونه یا میاد خونه ودیرتر میخونه سوالم اینه که چه جوری باید بر خورد کنیم که هم نماز رو دوست داشته باشه و اینکه از نماز زده نشه؟سوال دیگه اینکه یه کم نمازش رو با عجله میخونه،اوایل هم میگفت من نمازم زودتر تموم شد،باید چه جوری توجیهش کنم که باید آروم وکلمات رو درست تلفظ کنی ؟البته صبح ها میگفت صدام بزن ولی صداش میزدم بیدار نمیشد فقط ظهر و شب رو میخونه با تشکر اجرت با حضرت زهرا س
🌈⭐🌈
🍀سلام علیکم و رحمه الله..
الحمدلله رب العالمین به این پسر خوب ماشاءالله...
به این قشنگی و خوبی نماز میخونه،،
مامان خوبش،، نگران نباشید همینطور که میخونه خوبه،،
الان که هنوز نماز بهشون واجب نشده فقط تشویق، تحسین و نوازش چشمی...
دعوا و ناراحتی و رفتارهای پرخاشگری ممنوع ⛔
برای همه فرزندان مومنین دعا کنید و برای فرزند خودتون خاص تر . ✅
🌈⭐🌈
ببخشید دوباره سوال میکنم،تشویق وتحسین ها فقط آفرین پسرم،خدا عاقبتتو به خیر کنه،خوبه ؟یا میشه هدیه وپول هم باشه؟نوازش چشمی منظورتون چیه؟🌹
🌈⭐🌈
🍀خدا ازت راضی باشه پسرم،،
🍁خونه مون نورانی میشه وقتی شما نماز میخونی...
🌿پسرم چقدر خوشحال میشم وقتی می بینم داری نماز میخونی،،
🌾حالم خوب میشه وقتی صدای نمازت رو می شنوم مامان جون،،
🍃خداروشکر میکنم برای داشتنت،،
🌸خدا حفظت کنه عزیز مادر،،
🌹ان شا الله هر چی آرزو داری برآورده بشه پسرم،،
🌼من بهت افتخار می کنم...
🌺عاقبت به خیر باشی عزیزم،،
🌷نور چشم من و بابا هستی پسرم...
🌙ماه خونه مون نمازت قبول باشه!
و....
〰〰〰〰〰〰💕
گاهی میتونید "جایزه های مادی بدون پیش بینی" هم بهش بدین،،
جایزه های سورپرایز بهتره،،
یعنی بدون قول و هماهنگی قبلی،،
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰💕
نوازش چشمی 👈 نگاه کردن با محبت و عشق مادرانه و پدرانه....
گاهی این نگاه از صد تا کلمه تاتیر گذار تره👉
🍀و چون شما این نوازش های کلامی و چشمی رو،،
برای محکم کردن "ستون دین" فرزندتون استفاده می کنید،،
در پیشگاه خدای بزرگ، بسیار ماجور هستید. ان شا الله
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#پرسش_پاسخ
#تربیت_فرزند
#مشاوره
💕👶👶👶🍼👶👶👶💕
سلام ببخشید من یه مشکلی دارم اگه امکانش هست راهنماییم کنید ممنونم.
من دخترم ۳سالشه وحدود ۲، ۳ماهه ازپوشک گرفتمش دیگه کلا یاد گرفته بود وبهم میگفت و همکاری می کرد منم اولشم خیلی براش کارای جذاب مثل رنگ انگشتی وآب بازی و... انجام می دادم تابیاد دسشویی ولی الان دیگه همکاری نمی کنه با اینکه دستشویی داره ولی می گه ندارم و اکثر اوقات تو شلوارش دستشویی می کنه
در ضمن ازهمون اولم ازدسشویی رفتن خوشش نمیومد وقتی بهش میگفتم همش میگفت تمومه ندارم
الانم خیلی باهام لجبازی میکنه سرساعت هم نمیاد
همشم باهاش مدارامیکنم ولی خستم میکنه چون یه بچه دیگه هم دارم که یکسال تفاوت باهم دارن نمیتونم تمام وقتم فقط برادخترم بزارم بنظرتون چطور باید باهاش برخورد کنم؟
خواهش میکنم اگه کسی میتوته راهنماییم کنه ممنونم مثلا من بهش میگم بریم دسشویی میگه ندارم درصورتی که داره بعد منم بهش میگم باشه هروقت داشتی بگو بعدارچنددقیقه منو نگاه میکنه بعد خودشو خیس میکنه بعد بعضی وقتاهم انگار نه انگار خیس شده نمیاد ببرمش😞😞
👶🍼👶
☘️ سلام دوست عزیز،، 🌹
خداقوت...
خیلی خوب تونستید آموزش اولیه رو به کودک تون بدین و خیلی خوب نتیجه گرفتید،،
آفرین 👌
اما احتمالا فکر کردید کودک کامل یاد گرفته و تموم شده و...... عادی شدید!
و ممکنه توجه تون به اون یکی فرزند نون محسوس تر شده.
کودک برای جلب توجه ویژه قبلی شما،، دچار پدیده برگشت شده،، ‼️
الان هم خستگی و کلافگی تون کاملا مشخصه... 😔
خسته نباشید مامان خوب 🌹
اما الان وقت خستگی و ایست نیست. ‼️
وگرنه روز به روز بدتر میشه به زودی و این مدارای شما،،
به صورت خشم های کنترل نشده ظاهر خواهد شد.
اینطوری هم خودتون اذیت میشین هم کودک!
و بدتر از اون شرایط یادگیری کودک افت پیدا می کنه...
بنابراین اول👈 دل تون رو نسبت به کودک از عصبانیت و خشم خالی کنید و مراقب نگاه سرد تون باشید.
مثل قبل با تحسین و مهر نگاهش کنید تا متوجه بشه هنوز در قلب تون جایگاه خودش رو داره،،
بعد👈 توان و انرژی تون رو جمع کنید. و دوباره آموزش دستشویی رفتن رو بهش بدین مثل معلمی که گاهی مجبور هست چندین بار یک درس رو برای برای دانش آموز توضیح بده،،
🍃مامان خوب یادتون باشه،،
در آموزش تون قاطعیت همراه با محبت داشته باشید اما
تنفر و خشونت هرگز ❌
از کتاب هایی در این زمینه میتونید کمک بگیرید. 📚
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══