eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
27.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💛❤️💛❤️💛❤️ برای ترساندن همسرتان سریع و باهر مشکلی حرف جدایی و طلاق راوسط نکشید. ⚠️ شایدیکی دوبار اول جواب بدهد ولی بعدازیک مدت عادی می شود و همسرشمانیزبراحتی حرف ازطلاق خواهد زد.‌ ‌‌ 🍃 ❤ @zendegiasheghane_ma 💕 🍃 ❤🍃❤🍃
❤️💛❤️💛❤️💛❤️ مرد به صورت طبیعی از زنی که از او اطاعت می کنه؛ خیلی خوشش میاد😉❤ و از زنی که اهل تمرد و حرف گوش ندادن، فراری هستند. 💔😣 حتی نکته‌ی روانشناسی داریم که اگر زن‌ها می‌خوان محبوب شوهرشون باشند، از مردانشون اطاعت کنند. ((مگر در گناه اطاعت نکنید)) این نکته‌ رو خانم‌های محترم باید توجه داشته باشند که اطاعت از همسر نه تنها شما رو کوچیک نمی‌کنه، بلکه شما رو در نگاه همسرتون محبوب‌تر می‌کنه. رضایت همسر موجب رضایت خدای تعالی می شود.💖 🍃 ❤ @zendegiasheghane_ma 💕 🍃 ❤🍃❤🍃
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی 👇👇👇👇👇👇 تمام مساوی ویژگی های زن است تمام مساوی ویژگی های مرد است ✅ زن+مرد= شب+روز= یک شبانه روز کامل رادرست میکنند.(زوجیت میسازند) ✅ نقطه ی کمالی زنان عالَم، 🌸حضرت زهرا سلام الله علیها هستند که شان ایشان رامیگویند شب 🌙قدر عالَم.🌸 نقطه کمالی یک مرد اقا امیر المومنین علی علیه السلام 🔷 ما شب قدر چه کارهایی انجام میدهیم❓ اول:احیاء میگیریم: 🌟 میگیم شب،شب قدره.🌟 🔷 حضرت زهرا سلام الله علیها هم شب قدر روی صورت بچه هاشون آب میریختند که آنها هرطورشده بیداربمانند. ✅ اگریک زن بخواهد شب باشد، باید آن ویژگی های مثبت رو در حدّ عالی اجراکند،باید همیشه احیاء باشد. الآن متاسفانه زنان ما عموماً فوت کردند😔 😔 علیرغم اینکه بدن کارمیکنه چشمشون پلک میزنه، قلبشون میزنه،ولی مُردن؛ 🔷 مثلاً من میگم بیایید تغییراتی که داشتید بگید،نمیان، میگن خجالت میکشیم یا اصلاً تغییر نداریم😱 🔴 ازجلسه ماه قبل تا جلسه این ماه تغییری نداشتی⁉️ ✅ این یعنی شما هنوز " "نشدی. احیا نیستی 🌟"حی"یعنی:👇👇 ✅ کسیکه تا ازش چیزی طلب میکنند، نگاه نکنه ببینه خب کسای دیگری هستند، لیوان آب رو به مادر بدهند، خودش بلند بشود و بیاورد. 🔷 : ۱-توی هرشرایطی که قرارمیگیره باچیزهایی که توی خودش میبینه،توی زندگی اش، توی توانایی هایش، توی وجودش دارد، خودش راشکوفا میکنه. مثلاً شما اومدنی خبر نداشتید که میخواهید "حی"شوید، بلندشدید یه کیف👜 برداشتید اومدید کلاس ✅ با هرچیزی که توی این کیف هست خودت را "حی" کن. 🔸یعنی خیر آن چیزی که داخل کیف داری به دیگران برسون. مثلاً این یک ظرف خرماچیپسی هست،به دیگران تعارف کن خیر این رو به چندنفر برسون. یک لیوان آب رو بواسطه چند لیوان یکبارمصرف تقسیم کن به چندنفر بده. هرچیزی داخل کیفت داری به بغل دستی ات بده. چیزی نداری❓بغل دستی راببوس😘 یاتجربه ای داری بهش بده... 🔷 پس "حی" دوتا ویژگی داره: 🔸 با چیزهایی که توی توانت هست، خودت راشکوفا کنی🌸 به شما یک دانه میدهند🌱 شما گلدان تحویل بدهی🍀 یعنی شما حی شده ای👌 💐 از حضرت امیرالمومنین علی علیه سلام پرسیدند: آقاچراانقدر نخلستان دارید❓چطور اینها را به بارآوردید❓ 💐فرمودند:هریک دانه خرمایی که میخوردم،هسته اش رامیکاشتم. 🌟 این حی(زنده) 🔷 هر چیز کوچکی به شمامیدهند بگو صدِ این چی میشه❓اون انجام بده خودتو با مهارت هایی که داری زنده کن @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سمینار دکتر شاهین فرهنگ👇👇👇
هدایت شده از زندگی عاشقانه
04-2 Khanevadeh Movafagh (www.DrFarhang.blogfa.com).mp3
9.7M
سمینار دکتر شاهین فرهنگ پیشنهاد دانلود @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
رمان عاشقانه مذهبی نویسنده: لیلی سلطانی👇👇
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت ســے وپــنــجـم (بــخــش دوم) آروم پاهام رو،روے برگ هاے خشڪ گذاشتم،ڪوچہ خلوت بود و چادرم رو باد بہ بازے گرفتہ بود. ڪلید رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،در خونہ باز بود،بہ نشونہ تاسف سرم رو تڪون دادم و همونطور ڪہ وارد خونہ مے شدم گفتم:مامان خانم خودت هے بہ ما گیر مے دے پاییزہ درو خوب ببندید اونوقت خودت درو تا آخر باز گذاشتے؟ چادرم رو درآوردم و آویزون ڪردم،مادرم جواب نداد! در رو بستم و بلند گفتم:مامان! جوابے نگرفتم،وارد آشپزخونہ شدم،هروقت بیرون مے رفت روے در یخچال برام یادداشت میذاشت،اما خبرے از یادداشت نبود! حس بدے بهم دست داد،دلشورہ! سریع موبایلم رو درآوردم و شمارہ موبایلش رو گرفتم،صداے زنگ موبایلش از اتاق خواب مشترڪش با پدرم اومد! وارد اتاق شدم،در ڪمد باز بود و لباس ها روے زمین پخش شدہ بود! نگران شدم،حتما اتفاقے افتاد بود! موبایل رو از ڪنار گوشم پایین آوردم و در همون حین علامت قرمز رو لمس ڪردم! با عجلہ رفتم بہ سمتم در و چادرم رو برداشتم،در رو باز ڪردم،داشتم چادرم رو سر مے ڪردم ڪہ شهریار وارد شد! ڪمے آروم شدم،نگاهش افتاد بهم،صورتش درهم بود! مطمئن شدم اتفاقے افتادہ! رو بہ روش ایستادم و گفتم:داداش چیزے شدہ؟ چیزے نگفت و وارد خونہ شد! ڪلافہ دنبالش رفتم. _شهریار،داداشے دارم با تو حرف میزنم!چرا مامان نیست؟نگو نمیدونے! برگشت سمتم،دستش رو برد بین موهاش و پوفے ڪرد! با نگرانے نگاهش ڪردم اما چیزے نگفتم! لب هاش بہ هم خورد:مریم تصادف ڪردہ! گنگ نگاهش ڪردم فڪرم رفت سمت هستے دوماهہ! گفتم:چیزیش شدہ!اتفاقے براے هستے افتادہ؟ سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد:نہ هستے همراهش نبودہ! با تردید نگاهم ڪرد و ادامہ داد:هانیہ،مریم درجا تموم ڪردہ! چشم هام رو بستم،سخت نفسم رو بیرون دادم! خبر برام عجیب و نامفهوم بود! مریم،مرگ،هستے،امین،علاقہ! همش توے سرم مے چرخید! احساس عجیب و بدے داشتم! چشم هام رو باز ڪردم:بگو شوخے میڪنے! سرش رو تڪون داد و اشڪے از گوشہ چشمش چڪید! گذشتہ نباید برمے گشت! ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت ســے و شــشـم (بــخــش اول) مادرم آروم گریہ مے ڪرد،من هم گوشم رو سپردہ بودم بہ صوت قرآن و گریہ ے هستے،آروم اشڪ مے ریختم! مادر مریم،هستے رو محڪم در آغوش گرفتہ بود و گریہ مے ڪرد! عاطفہ و خالہ فاطمہ هم با گریہ میخواستن هستے رو ازش جدا ڪنن! احساس ڪردم هستے دارہ خفہ میشہ،سریع بلند شدم و رفتم بہ سمتشون! آروم دست هاے مادر مریم رو گرفتم و گفتم:هستے رو بدید بہ من دارہ اذیت میشہ! صورتش رو چسبوند بہ صورت هستے و هق هق ڪرد! نالہ ڪرد:دخترم! قطرہ اشڪے از گوشہ چشمم چڪید با دست زیر چشمم رو پاڪ ڪردم! خالہ فاطمہ و عاطفہ هم حال خوبے نداشتن! تو این بین حال خودم نامفهوم تر بود،احساس مے ڪردم هر لحظہ ممڪنہ مریم از در وارد بشہ و مثل همیشہ با لبخند بگہ سلام هانیہ جون! صورت مریم اومد جلوے چشمم،دفعہ اول ڪہ دیدمش! آرزوے مرگش رو نڪردہ بودم! نگاهے بہ عڪس خندونش ڪہ تو بغل خالہ فاطمہ بود انداختم،زل زدم بہ چشم هاش،با چشم هام گفتم:قرار بود جاے من خیلے دوستش داشتہ باشے نہ اینڪہ داغونش ڪنے! بغضم شدت گرفت،دوبارہ نگاهم رو چرخوندم روے هستے،طورے گریہ مے ڪرد ڪہ احساس ڪردم هر لحظہ ممڪنہ از حال برہ! با لحن آروم گفتم:خالہ جون هستے یادگار مریمہ،ترسیدہ،نمیخواید ڪہ اتفاقے براش بیوفتہ؟ نگاهے بہ هستے انداخت و پیشونیش رو بوسید،دست هاش شل شد! هستے رو بغل ڪردم،مادرم با تعجب بهم خیرہ شدہ بود! چشم هام رو باز و بستہ ڪردم تا خیالش راحت بشہ خوبم! خالہ فاطمہ با گریہ گفت:هانیہ جان ببرش یہ جاے آروم،دلم ریش میشہ،تو مجلسِ... نتونست ادامہ بدہ و نشست ڪنار مادر مریم! عاطفہ خواست هستے رو ازم بگیرہ ڪہ آروم گفتم:عاطے تو حالت خوب نیست،مراقبشم،منم عمہ ے دومش! باید روے حرف هام تاڪید مے ڪردم،تا متوجہ بشن قصد و منظورے ندارم! متوجہ بشن اون هانیہ ے شونزدہ سالہ نیستم! صداے شیون و زارے زن ها قطع نمے شد،وارد حیاط شدم و در رو بستم،حیاط آرومتر بود! چادرم رو پیچیدم دور هستے ڪہ سرما نخورہ،گریہ ش بند اومد اما آروم نالہ مے ڪرد،دلم لرزید! لبم رو گزیدم و چند قطرہ اشڪ از چشم هام روے صورتم سر خورد! با انگشت اشارہ م شروع ڪردم بہ نوازش صورت ڪوچولوش،چشم هاش رو بست و تبسم ڪم رنگے روے لب هاش نقش بست! آروم گفتم:توام از شلوغے خوشت نمیاد؟ چشم هاش رو باز ڪرد،دهنش رو هے باز و بستہ مے ڪرد،انگشتم رو ڪشیدم روے لب هاش و گفتم:گشنتہ؟ نمیتونستم قربون صدقہ ش برم اما دوستش داشتم،خواستم برم داخل شیشہ شیرش رو بگیرم ڪہ در حیاط باز شد،امین خستہ و ناراحت وارد شد! آب دهنم رو قورت دادم و نگاهم رو ازش گرفتم! دستم رفت سمت دستگیرہ ے در ڪہ صداش متوقفم ڪرد:دخترمو بدہ! صداش آروم بود،غمگین،عصبے،خستہ! صدایے ڪہ هیچوقت ازش نشنیدہ بودم! برگشتم سمتش،بے حال نشستہ بود روے تخت،نگاهش مثل شبے بود ڪہ از خواستگارے برگشت،همون غم! سرد گفتم:گشنشہ میخوام برم شیشہ شیرش رو بیارم! دست هاش رو بہ سمتم دراز ڪرد:خب هستے رو بدہ! بدون حرف رفتم سمتش و بہ جاے اینڪہ هستے رو بدم بهش گذاشتم ڪنارش روے تخت! خواستم برم داخل ڪہ گفت:دل شڪستہ ت ڪار خودشو ڪرد! حرفش عصبیم ڪرد،نباید گذشتہ رو پیش مے ڪشید! نباید ڪسے فڪر مے ڪرد فقط نشستم آہ و نفرینش ڪردم! من فراموش ڪردہ بودم چرا نمیخواستن بفهمن؟! با صداے خش دار ادامہ داد:ببین نشستم روے همون تختے ڪہ شب خواستگاریم نشستہ بودم بہ پنجرہ مون اشارہ ڪرد:از بالا نگاهم مے ڪردے مثل همیشہ! الان عزادار اون زنم!همدمم،مادر بچہ م! زل زد بہ صورت هستے،چشم هاش قرمز بود اما جلوے من گریہ نمے ڪرد! نفسے ڪشیدم و گفتم:دل من ڪے ڪارہ اے بود ڪہ این بار باشہ؟! رفتم بہ سمت در،همونطور ڪہ پشتم بهش بود گفتم:بچگے ڪردم امین!چرا هیچوقت نگفتے چرا؟! نمیدونم چرا بـے اختیار اسمش رو بردم! چیزے نگفت،نگفت ڪدوم چرا؟!چون خوب میدونست ڪدوم چرا منظورمہ! وارد خونہ شدم! ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
✍لـیـلــے سـلـطـانــے 🌹قـسـمـت ســے و شــشـم (بــخــش دوم) همونطور که با بهار از پله های دانشگاه پایین می رفتیم،نفسم رو بیرون دادم و گفتم:مرگ مریم هنوز باورم نشده،یه حس و حال گنگی دارم! بهار دستم رو گرفت و گفت:من که اصلا نمیشناسمش هنوز ناراحتم،چه برسه به تو که دخترشم جلوی چشمته! رسیدیم نزدیک در دانشگاه،یکی از دخترهای کلاس هراسون وارد شد با دیدن ما گفت:بیاید کمک! نفس نفس زنون به بیرون دانشگاه اشاره کرد و ادامه داد:استاد سهیلی! نگاهی به بهار انداختم و دویدم بیرون! چندنفر هم پشت سرم اومدن،همونطور که چادرم رو به دست گرفته بودم به دو طرف خیابون نگاه کردم،چندنفر سر خیابون حلقه زده بودن! با عجله دوییدیم به اون سمت،رو به جمعیت گفتم:برید کنار! دو تا از طلبه ها جمعیت رو کنار زدن،سهیلی نشسته بود روی زمین،از گوشه سرش خون می چکید،صورتش از درد جمع شده بود! سریع گفتم:به آمبولانس زنگ بزنید! کسی گفت:تو راهه! یکی از طلبه ها خواست کمک کنه بلند بشه که سریع گفت:نکن،فکرکنم پام شکسته! بهار با عصبانیت گفت:بابا یکی ماشین بیاره آمبولانس حالاحالاها نمیرسه! سهیلی لبش رو به دندون گرفت و با دست پیشونیش رو گرفت! دوره امداد گذرونده بودم بلند گفتم:کسی چیزی نداره پاشو ببندیم؟ چندنفر با تعجب نگاهم کردن،نمیتونستم معطل این جمعیت بشم! چادرم رو درآوردم و نشستم رو به روی سهیلی! همونطور که نگاهش می کردم گفتم:کدوم پاتونه؟ چشم هاش رو نیمه باز کرد و آروم لب زد:چپ! سریع چادرم رو محکم بستم به پاش! با صدای خفیف گفت:مراقب خودت باش! از فعل مفرد استفاده کرد،معلوم بود حالش اصلا خوب نیست! صدای آژیر آمبولانس اومد،چندنفری که درمورد ماجرا صحبت می کردن صداشون به گوشم می رسید:یه ماشین با سرعت از اون سمت اومد این بنده خدا داشت می رفت طرف دانشگاه،بدون توجه مستقیم رد شد خورد بهش! زیر لب گفتم:بنیامین! حالا متوجه حرفش شدم! سریع سهیلی رو بردن بیمارستان،بهار بازوم رو گرفت:هانی منو که نفرین نکردی؟! با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چی؟! با خنده گفت:آخه هرکی که اذیتت کرده داره میره زیر خاک! محکم بغلم کرد:شوخی میکنما،ناراحت نشی! ازش جدا شدم،بدون توجه به حرفش گفتم:حتما کار بنیامینه فکرکنم تا ابد باید شرمنده و مدیون سهیلی باشم! بهار به شوخی گونه م رو کشید:فیلم زیاد می بینیا حالا بذار مشخص بشه،چادرتم که نصیب برادر سهیلی شد! زل زدم به مسیری که آمبولانس ازش گذشته بود. _بهار،امیرحسین چیزیش نشه! ادامــه دارد... @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 ؟ ❎ تمام كنيد اين ديدي_گفتم_ها را 🔴 وقتی همسرتان اشتباه می‌کند؛ مدام به او نگویید: "دیدی گفتم...!" 👈 اگر او از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد، شک نكنيد به تدريج ازشما دور خواهد شد. @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان بی شباهت به آب نیست اگر بخواهد زنـده باشـد و زندگی ببخشد باید جـریان داشته باشد باید باران شود و بر جهان ببـارد و گرنه مرداب میشود و میگندد @zendegiasheghane_ma
❤️💛❤️💛❤️💛❤️ 🍃🍃🍃🍃🍃💠💠🍃🍃🍃🍃🍃 "کـوری عاطفـی چیسـت؟!!!"⁉‼ 👈 کوری عاطفی یعنی اینکه؛ زن و مرد👪 در زندگی زناشویی حرفی برای گفتن ندارند و هرکدام از آنها در عین اینکه در خانه هستند اما هرکدام در اتاق خودشان و یا مشغول کار خودشان هستند....💥 👈 اما به محض رسیدن به دوست و قوم خویش زبان باز می‌کنند و کلی حرف نگفته دارند؛ حتی درباره‌ همسرشان....!😳😩 👈 اگر به این مرحله رسیدید؛ دچار کوری عاطفی شدید و خیلی زود باید به فکر چاره باشید. 😲 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌بازار دنیا عجیب شلـوغ است... و مـا، راه نـور را گم ڪرده ايم!⛔️ و تـو، تنہا راه بلـد جاده نورے😍 🍃🌺بر تاریڪي‌هاے دلمـاڹ، خط بڪش اے یگانہ امیـد اهڸ زمیڹ🌸🍃 اللهم عجل لولیک الفرج❤️ شبتون مهدوی @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَن خورده ام زمین ڪہ زمین خورده ات شوم.. نوڪر،بدون اذن شُـــما پا نمیشـــود!!💔 💛 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از وقتی ڪہ یادمہ تو زندگیــم🌍 آرامـــش نداشتم چـــــــــون ڪہ مهـــدے(عج)را ڪم داشتم💔😔 اللهم عجل لولیک الفرج🙏 @zendegiasheghane_ma
انسان بی شباهت به آب نیست اگر بخواهد زنـده باشـد و زندگی ببخشد باید جـریان داشته باشد باید باران شود و بر جهان ببـارد و گرنه مرداب میشود و میگندد @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از زندگی عاشقانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 توصیہ به زنان متاهل آرایش و پوشش مناسب زن و مرد در منزل و خارج منزل...⁉️ استاد @zendegiasheghane_ma