🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
✨السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه✨
🌺روز سی وششم چـــله نمازشب🌺
❣شروع چله:99/3/4
❣پایان چله :99/04/12
🍀به نیت از :
✨سلامـــتی و تعجیـــلدر ظهـــور امام زمـــان عج الله تعالی فرجه الشریف
✨حاجت روایــی شما همراهــان عزیز و بزرگــوار
🌺به نیــابت از :
شهید حسین زهیر سلیم
شهید علی جمشیدی
التـــماس دعا🙏🏻
#پست_چله
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ای کاش که برگی از بهارت باشم
✨مانند کبوتران کنارت باشم
✨یک عمر تمام ارزویم این است
✨یا شاهچراغ کفش دارت باشم
#بزرگداشت_احمد_ابن_موسی_شاهچراغ_علیهالسلام
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
•
#بسم_رب_مادر
.
گره های کفن ات را که مادرت دید
یاد پر قنداقه ات افتاد
هوایی شده دوباره برایت لالایی بخواند..🥀🖤
#شهید_علی_جمشیدی 🌷
#مسافر_خان_طومان
#خوش_امدی_فدایی_بی_بی
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#شهیدانہ💌
.
.
| لَیِّنْ قَلبے لِوَلِیِّ أَمْرِڪْ |
ڪاش #نفسمون میذاشت
یه جورے زندگے مےکردیم🥀
که سال دیگه همین موقع
به مادرامون میگفتن..↓
+مآدَرِ شَهید..♡(:
.
.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍃هیاهوے #قلم بر روے کاغذ.
قلم آنقدر بیتابے میکند که جوهرش ، #مشق زندگانیـم را سیاه میکند اما ، چه #پرستو هایے که سبکبالانـه مشق #عشــق کردند ...❤️
.
💞جشن سالروز تولد شہیـد نوید صفرے💞
.
💠همراه با سخنرانے و مداحے قرائت زیارت عاشوراو پذیرایے و...
🌺منتظرهمراهیےو حضور گرمتون هستیم.🙏
.
.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
زندگی نامه اهل بیت
🌺بسم رب الشهدا🌺 #رمان #قبله_ی_من ❤️ 💠 #قسمت_چهاردهم خداڪنه زودتر راضی شن! پوسیدم تو این اتا
🌺بســــم رب الشــہدا🌺
#رمان
#قبلہ_ی_من
#قسمت_پانزدهم
دوران خوش پیش دانشگاهے و تفڪرات احمقانه ام شروع شد! دروس ریاضے و فیزیڪ یڪ استاد مشترڪ داشت. استاد پناهی! مردے پخته وجذاب ڪه بسیار خوش مشرب به نظر مے رسید. درتدریس بسیار جدے بود و از شوخے هاے بے جا شدیدا بدش مے اومد. موقع استراحت عینڪش رو روے موهاش مے گذاشت و به حیاط خیره مے شد. وجود یڪ مرد بین اونهمه استاد زن، هیجانات دخترانه رو تحریڪ مے ڪرد! حلقه ے باریڪ و نقره اے در دست چپش مانعے مقابل افڪار مسخره ے من و هم ڪلاسے هام شد.خودش را دهه شصتے معرفے ڪرده و به حساب ما سے و خورده اے ساله بود. روز اول نام خودش را باخط خوش روے تخته ے گچے نوشت: " محمد مهدے پناهے "
محمد مهدے پناهے باوجود ریش نه چندان ڪوتاه و یقه ے بسته اش، درنظرم امل و عقب مانده نبود!! جذب تیپ و منش عجیبش شدم. ذهنم را به بازے گرفتم و در مدتی ڪم از او شدیدا خوشم آمد. تأهل او باعث شد خودم را به راحتے توجیه ڪنم: "من فقط به دید یه استاد یا پدر دوسش دارم!" اواسط دے ماه، یڪے از هم ڪلاسے هایم ڪه دخترے فوضول و پرشور بود خبر آورد ڪه از خود آقاے پناهے شنیده: نمیخوام بچه ها بفهمن از شیدا جدا شدم!
نمیدانم چرا باشنیدن این خبر خوشحال شدم! میگفت ڪه استاد درحالے ڪه باتلفن صحبت مے ڪرد با ناراحتے این جملات را بیان ڪرده. بعد از آن روز فڪرم حسابے مشغول شد! همه چیز برایم به معناے " محمدمهدے " بود! یڪ مرد مذهبے و بااخلاق ڪه چهره ے معمولے اش از دید من جذاب بود! به مرور به فڪرم دامن زدم و رویاهاے محال را درذهنم ردیف ڪردم، نمے فهمیدم ڪه همراه باچادرم ڪمے حیا را هم ڪنار گذاشتم! در ڪلاس به عقب رفتن مقنعه ام توجهے نمے ڪردم و بعد از فهمیدن ماجراے طلاق از شیدا، از زیبا دیده شدن هم لذت مے بردم! بے اختیار دوست داشتم ڪه ڪمی خودنمایے ڪنم. خیلی خلاصه: دوس داشتم محمدمهدے نگام ڪنه!!"
❀✿
لبهایم را روے هم فشار مے دهم و به اشڪهایم فرصت آزادے مے دهم. لعنت به من و حماقت هجده سالگے! چرا ڪه هرچه ڪلمات را واضح تر ثبت ڪنم، بیشتر از خودم متنفر مے شوم، نمیتوانم جلوے تصویرها را بگیرم! تمام آن روزها مقابل چشمانم رژه مے روند...
❀✿
به بهانه ے درس و تست و معرفے ڪتابهاے ڪنڪور شماره ے استاد را گرفتیم. هربار دنبال یڪ سوال مے گشتم تا از خانه به تلفن همراهش زنگ بزنم و او باجدیت جواب بدهد! بگوید: بله! و من هم با ذوق بگویم: سلام! محیام استاد! مرور زمان ڪلمه ے بله ے پناهے به جانم محیا تبدیل شد! برایم هیچ گاه سوال نشد ڪه چرا مردی ڪه مذهبے است به راحتے به شاگرد جوانش مے گوید: جانم! سرم را به حالت تاسف تڪانے مے دهم وچشمانم را مے بندم...
خاطرات برخلاف خواسته ام دوباره برایم تداعے مے شوند.تنها راه نجات، یادداشت نڪردنشان است!
❀✿
بادست گلویم رامے فشارم و چندبار سرفه میڪنم. باناله روے تخت دراز مے ڪشم و ملافه را تاسینه ام بالا مے ڪشم. به سقف خیره مے شوم و از درد پهلوهایم لب پایینم را مے گزم. سرما آخر به جانم افتاد و باعث شد تا چهار روز به مدرسه نروم! مے توانم به راحتی بگویم: "دلم براے محمدمهدے تنگ شده" با تجسم نگاه هاے جدے ازپشت عینڪش، لبخند ڪجے مے زنم و یڪ بار دیگر سرفه مے ڪنم. تمام وجودم درتب مے سوزد اما روے پیشانے ام دانه هاے درشت عرق سرد نشسته است.
مادرم در حالیڪه یڪ ظرف پلاستیڪے راپراز آب ڪرده، با عجله به اتاقم مے آید و بالاے سرم مے ایستد. موهاے ڪوتاهش ڪمے بهم ریخته و رنگش پریده! امان ازنگرانے هاے بیخودش! دستمال سفید ڪوچڪے را در آب خیس مے ڪند و روے پیشانے اام مے گذارد. بے اراده از سرماے آب ڪه مانند یڪ شوڪ به درونم مے دود، دستهایم را مشت مے ڪنم و بلافاصله بعد از چندلحظه به حالت اول بازمیگردم. مادرم ڪنارم روے تخت مے نشیند و محبتش را درغالب غر برایم میگوید: چقد گفتم لباس گرم بپوش!؟ حرف گوش نڪن باشه؟! قبلا میگفتے ڪاپشن زیر چادر پف میڪنه.خب الان ڪه چادر نمے پوشے! چرا اینقد لج بازے! ببین باخودت چیڪار ڪردے !ازدرستم عقب افتادے!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمے
💠 #فدایی_خانم_زینب
.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
💑❣💍💍❣😍😅
#بنرتبادل
#شهیدی_که_مسئول_کمیته_ازدواج_است
بسم رب شهدا شهید علی حاتمی
یکی از بچههای اردبیل تعریف میکند: آن روز کنار مزار شهید مینشینم و بهجای روضه و گریه برایش جوک میگویم؛ وقتی برمیگردم از او خواستم که مشکل ازدواجم را حل کند.
هنوز یک ماهی نگذشته که مشکلش حل میشود؛ به سه نفر از دوستانش میسپارد، آنها هم به همین روال مشکلشان حل میشود؛ میگفت اردوی اردبیلیها وقتی میآیند مستقیم میپیچند به سمت مزار این شهید بزرگوار؛ «شهید علی حاتمی.»
شهیدی که مسئول کمیته ازدواج است! بچهها نقشه میکشند که بعد از صحبتها حتماً سری به این شهید عزیز بزنند؛ میگویند شهدا کمیته شده اند
رفتیم سر قبر شهید علی حاتمی
سر قبر شلوغ بود همه هم دختران دم بخت😉
ما هم عکاس و فیلمبردار دو نفری یهو بالای سرشان سبز شدیم!
آقای شفیعی به من گفت: میدانی که برای این شهید جک بگویی مشکل ازدواجت را حل میکند‼️😳😅
خندیدم و شروع کردیم به عکاسی و ایشان هم فیلمبرداری
دیدیم دو تا دختر خانوم بازم نشستن سر مزار شهید حاتمی 🤦♂🤦♂
ناگهان بیچاره خانمها الفرار‼️😅 همگی رفتند
گفتم خوب شد فرصت خوبی است
شهیدی که رییس کمیته ی ازدواج است جکی گفتم و قسمش دادم هرچند بی مزه است بخندد‼️
به قول دوستی: شهدا کمیته کمیته شدهاند و دردهای مردم را بررسی میکنند و حل میکنند؛ کمیته ازدواج فکر کنم فعالترین و پر رفت و آمدترین کمیتهها باشد.
خب من هم مجرد ، شهید هم مسئول رفع تجرد ما‼️
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
✨السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه✨
🌺روز سی وهفتم چـــله نمازشب🌺
❣شروع چله:99/3/4
❣پایان چله :99/04/12
🍀به نیت از :
✨سلامـــتی و تعجیـــلدر ظهـــور امام زمـــان عج الله تعالی فرجه الشریف
✨حاجت روایــی شما همراهــان عزیز و بزرگــوار
🌺به نیــابت از :
شهید روح الله مهرابی
شهید کمیل قربانی
التـــماس دعا🙏🏻
#پست_چله
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شـب به جاے خواب
نشیـنم ب خلوتے
در دل کتــاب یاد تو را مشـق میکنم♥
#ابراهیـم_هادے🌷
#شهدا
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍃هیاهوے #قلم بر روے کاغذ.
قلم آنقدر بیتابے میکند که جوهرش ، #مشق زندگانیـم را سیاه میکند اما ، چه #پرستو هایے که سبکبالانـه مشق #عشــق کردند ...❤️
.
💞جشن سالروز تولد شہیـد نوید صفرے💞
.
💠همراه با سخنرانے و مداحے قرائت زیارت عاشوراو پذیرایے و...
🌺منتظرهمراهیےو حضور گرمتون هستیم.🙏
.
.
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆
#خاطـــرات_شـــہـدا
●هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضے نبودم تمام تلاشش را می ڪرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوے مرا راضے می ڪرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می ڪردم تا منصرفش ڪنم، اما نه به گریه هایم توجه ڪرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد.
صبح با اشڪ و قرآن بدرقه اش ڪردم.
●دستے به صورتم ڪشید و خیسے اشڪم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمہ شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
ﺭاﻭﻱ : #همسر_شہید
#شہیدشجاعت_علمدارے
#سالروز_شہادت 🌷
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
@ebrahim_navid_sticker
═══°✦ ❃ ✦°═══
❀#انتشاربادرج_لینک_مجازاست.👆