شهید رضا مرندی که در سال 1365، که 17 سال سن داشت در دانشگاه تهران مهندسی شیمی قبول شده بود بسیار شیکپوش بود او در آن شب تا صبح خمپاره میزد.
آن شب هوا بسیار سرد بود، شهدا را به عقب فرستادیم صبح باید به خرمشهر میرفتیم و لباس غواصی را عوض میکردیم و دوباره لباس بسیجی نظامی را میپوشیدیم و دوباره به جزیره میآمدیم اما با وجود سیمخاردار به سختی به عقب برگشتیم.
🌹🌹🌹🌹🌹
صبح روز ۲۹ آذر ۶۵،بلندگوی گردان به صدا در آمد که کلیه برادران گردان یاسین را به مسجد میخواند. برادر جلیل محدثی رفت پشت میکروفن و شروع کرد«بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. و سارعو الی مغفره من ربکم...»
تا این آیه تلاوت شد، صدای گریه خوشحالی بچه ها درآمد. بوی عملیات می آمد. مضمون صحبتها از برنامه غواصی یی بود که . برای کار در اروند و توجیهات جزئی تر توسط گروهانها و دسته ها انجام می شود. کار توجیه بسیار دقیق بود
🌹🌹🌹🌹🌹
صبح روز۲ دی ماه سال ۶۵ خبر دادند امشب عملیات است. قلبها به تپش در آمده و چهره ها نورانیت خاصی گرفته بود. با بچه ها راه افتادیم، رفتیم مقر گردان نوح برای خداحافظی. آغوش گرم و اشکهای داغ و خنده های معنی دار، از کلیات این خداحافظی بود. شهروز شوریده دل، در حالی که طبق معمول شلوغ کاری می کرد و همه جا را به هم می ریخت، با صدای بلند گفت:"آقا من که بادمجون بم هستم! ولی هر کی شهید شد،یاد من هم باشد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
15.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ادامه خاطرات عملیات کربلا4 انشاالله فردا شب خاطرات روایت عملیات کربلا4 به لطف خدا شروع می کنیم التماس دعاکربلای 4
واقعا سخت است، اگر این عملیات لو نمیرفت در همان شب اول، بصره به دست رزمندگان کشورمان سقوط کرده بود و جنگ هشت ساله تحمیلی رژیم بعث علیه ایران اسلامی سرنوشت دیگری داشت.
پایان قسمت هفتم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دل کندن از همرزمان سخت بود
حسین ضمیری، سرش را پایین انداخته بود و آرام اشک می ریخت. آخرش با صدای گرفته ای گفت:" محمد! خیلی وقته منتظر امشبم، برام دعا کن..." و به زیبایی خندید! نمی دانم چرا خنده بی آلایش این بچه ها این قدر زیبا بود و دلگیر کننده!
خلاصه به هر زحمتی بود- چون قرار بود ظهر برویم پاساژ که مقری بود در یک کیلومتری خط اروند- وعده خداحافظی اصلی را گذاشتیم برای بعد از نماز
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت
که تشنه مانده دلم
تشنه مانده دلم
در هوای زمزمه هایت
#امام_زمان🌱
#توصیه_نامه
غروب آفتاب بود
📔عبدالمهدی
«شهید عبدالمهدی مغفوری»
#در_لابه_لایِ_اوراق