eitaa logo
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
651 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
400 ویدیو
72 فایل
#تجربه #انگیزه #ایده #ایده_قری #ایده_شیطنت #ایده_معنوی #قابل_تأمل #زندگی_مشترک #دلبرری #آقایان_بدانند #سیاستهای_زنانه و...
مشاهده در ایتا
دانلود
ایـده‌هـا و تـجـربـه‌هـای زنـدگـی
‍ ❣ عاشقانہ اے بہ سبـک شهــدا❣ اشک میریختم و اون... مدام منو میبوسید و میگفت...💕 "اجازه میدی برم…؟" حالا دیگه بوسه‌هاش هم آرومم‌ نمیکرد... چرا باید راضی میشدم...؟ گریه میکردم و حرف میزدم... . …؟ . ‌گفت: "نه میتونم تو این وضعیت تنهات بذارم و برم...❤ نه میتونم سفرمو کنسل کنم... تو بگو چیکار کنم...؟" گفتم: "قول بده این اولین و آخرین سفر سوریه ت باشه و... خطری تهدیدت نکنه...❤" خندید و گفت: "این که دیگه دست من نیست...!" گفتم: "اصلاً بیرون از حرم نرو...❤" گفت: "باشه زهرا جان...💕 اجازه میدی برم...؟ ‌پاشو قرآنو بیار..." اشکام امونم نمیداد... . ... . وابستگی زیادی به زن و زندگیش داشت...💕 بعد از اون خواب... سوریه فکرمو حسابی مشغول کرده بود... وقتی که راضی نشد بمونه... بهش گفتم: . ... ... . "درسته که راضی به رفتنت نیستم... ولی خوابی دیدم که میدونم حضرت زینب(س) دعوتت کرده..." فکر میکردم بی بی واسه زیارت طلبیدتش... گفت: "چطور زهرا…؟" خوابمو تعریف کردم... وقتی گفتم: "امضای بی بی زینب(س) پای نامه بود...." به قدری خوشحال شد... که حقیقتاً این خوشحالی... با تموم شادیهایی که قبلا ازش دیده بودم... خیییییلی فرق داشت... گفت: "اگه بدونی چقدر خوشحالم کردی زهرا جان...❤ خانومم...❤ عزیزم...❤" با عصبانیت گفتم: "چرا که نه...چرا خوشحال نباشی...؟! شما که به آرزوت میرسی... تنهام میذاری و میری سوریه... اصلا منو میخوای چیکار...؟" گفت: "انصافاً خودت که خوابشو دیدی… دیگه نباید جلومو بگیری... انگاری من انتخاب شدم..." (همسر شهید،امین کریمی) _________________ 💟 عاشقانه های شهدایی eitaa.com/zendgizanashoyi