🌹
کارگردان دنیا خداست!
مهم نیست نقش ما ثروتمند است
یا تنگدست،،
سالم است یا بیمار!
مهم این است که محبوبترین کارگردان
عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت
بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است.
امیدوارم خوش بدرخشید!
غر نزن
گله نکن
خدا حکمت همه کارها را میدونه
فقط بهش بگو:
ای که مراخوانده ای راه نشانم بده...
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🌹
در زندگی یاد گرفتم: ❣
🔖با احمق بحث نکنم و بگذارم در
دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
🔖با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
🔖از حسود دوری کنم چون
اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز
از من بیزار خواهد بود.
🔖وتنهایی را به بودن در جمعی که
به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :
1 . به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه من را دوست نخواهند داشت ....!!
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🌹
🍁دو چیز از یاد آدم نمیره
🧡دوستهای خوب
🍁و روزهای خوب
🧡ولی یک چیز همیشه
🍁تو قلب آدم میمونه
🧡روزهای خوبی که با
🍁دوستای خوب گذشت
🧡
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
اما شهریار به جای 'کارما' گفته :
فلک همیشه به کام یکی نمیگردد،
که آسیای طبیعت به
نوبتست ای دوست.
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خدایا، بابت همه چیزهایی که به
صلاح مون نبود و نشد، شکرت
حتی اگه براش گریه کردیم
حتی اگه غُر زدیم
حتی اگه ازت شاکی شدیم
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت_14
#سرنوشت_من🌱
_اصلاً خوب کاری می کنم
توهم بلدی بکن
_بلد بودن نمیخواد که من همینم که هستم
نیازی نیست خودشیرینی کنم
نه تو نمیتونی چون همیشه مثل برج زهرماری
_زهرا برو گمشو بیرون
_اینجا اتاق منم هست دوست دارم بشینم و قیافه ی کتک خورده کتک خورد ترین فرد خانواده رو نگاه کنم
و پشت سر این حرفش پوزخندی زد
کیمیا اعصاب خودش رو از دست داد پا شد گفت
_گفتم برو بیرون
_نمیرم
_غلط می کنی نمیری
زهرا قدمی عقب رفت ولی نمیخواست کوتاه بیاد
با پوزخند گفت
_ تو که ریخت و قیافه نداشتی حداقل یکم اخلاق داشته باش بلکه یکی بیاد بگیرتت بابا مامان از دستت راحت بشن
این حرف زهرا مثل بنزین بود روی آتش
کیمیا منفجر شد
اومد از موهای زهرا گرفت و کشید
زهرا چنگ صورت کیمیا زد و روی گونه اش را خراشید
با دست دیگرش موهای کوتاه کیمیا رو کشید
و همزمان داد زد و مامانش رو صدا زد
شبیه کشتی گیرا باهم قلاویز شده بودند
زهرا با گریه مادرش رو صدا میزد و آی آی میگفت
ولی کیمیا با تمام توانش موهای خواهرشو میکشید
مامان با عجله خودشو اتاق رسوند
حسین و رضا هم پشت سرش به اتاق اومدن
و از دیدن دوتا خواهر که موهای هم میکشیدن به خنده افتادن
مامان سعی داشت جداشون کنه
کوثر ترسیده بود و به گریه افتاده بود
حسین با خنده کوثر رو بغل کرد و گفت
_جام جهانی کشتی کج بانوان
نگاه کن
مامان در حالیکه چند ضربه به سر کیمیا میزد گفت
_ولش کن ذلیل مرده کشتی بچه رو
زهرا که با دیدن مامانش جری تر شده بود بلند بلند گریه میکرد
رضا جلو آمد و دستای کیمیا را گرفت
با اینکه رضا مثل کیمیا لاغر بود ولی زور زیادی داشت و تونست کیمیا رو کنترل کنه
مامان با عصبانیت کشیده محکمی به کیمیا زد
زهرا سمت هال رفت و همچنان گریه میکرد
کیمیا_چرا میزنی اوک اومده اینجا منو اذیت میکنه
مامان_خوب کاری کرده بشین سرجات که جیکتم در نیاد وگرنه باز میخوری
دل کیمیا باز هم شکست
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت_15
#سرنوشت_من 🌱
رفت گوشهای نشست و با عصبانیت به مادرش نگاه کرد
زینب خانوم در حالی که برای خودش ناله و نفرین می کرد از اتاق رفت
ولی همچنان صداش میومد
_ای خدا مردم دختر دارن منم دارم
دختر مینا خانوم با وقار یه دسته گل با ادب این هم این تحفه
خروس جنگی سرتق
آدم بمیره بهتر از اینه که مادر این بچه باشه
خدایا مرگ راحت بده منو خلاصم کن
خسته شدم از صبح تا شب شب بشور بساب غذا درست کن بچه تر و خشک کن بچه بزرگ کن عصای دستت بشه شده بلای روح و روانت
والا خجالت میکشم دیگه خسته شدم
رضا_مامان بس کن دیگه دوتا خواهر دعواشون شده خودشون هم آشتی می کنند
مگه بار اول شونه
واسه چی این همه حرص میخوری آخه
.
_من دارم از این میسوزم که نزدیکی ۱۸ سالشه
به اندازه یک بچه ۸ ساله عقل و هوش نداره
دائماً در حال شیطنت
والا خجالت میکشم
دعوا رو در اصل زهرا شروع کرد ولی بازهم کتکش رو کیمیا خورد
بلاخره شبمون صبح شد
مثل هرروز کیمیا پا شد و دید که دیر شده
امروز میخواست بی سر و صدا دنبال لباس هاش باشه
از اتاق بیرون اومد حواسش بود که پاش به جایی گیر نکنه کیفش رو که همون جوری یه گوشه پرت کرده بود برداشت با خوشحالی خاص برگرده اتاق تا کتاب هاش رو طبق برنامه مدرسهاش بزاره که بع چیزی برخورد و فکر کرد به دیوار برخورد کرده و آروم گفت
لعنتی
ولی با دیدن یک جفت پای مردانه ترسیده سرش رو بالا گرفت
حسن آقا بدون پلک زدن داشت نگاهش میکرد
_برگرد اتاقت از امروز مدرسه نمیری
_ولی بابا
_ساکت همین که گفتم برگرد اتاقت
همه خواب بودن و زمان مناسبی برای بحث و جدل نبود
خواست برگرده اتاق که بابا گفت
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت_16
#سرنوشت_من 🌱
کیفتم بزار همین جا برو
کیف رو دوباره همون گوشه گذاشت و رفت
خوابش نمیومد
تمام دیشب فکر می کرد امروز میره مدرسه و با دوستاش کمی میگه میخنده تا روحیه اش درست بشه
ولی حالا با نرفتن به مدرسه رویا میفهمه که دعوا کردن خوشحال میشه
کیمیا به خاطر درس و مشق ناراحت نبود فقط نگران دوستاش و فکر رویا بود
نگران شیطنت هاش بود
زهرا در دورترین فاصله ممکن از کیمیا خوابیده بود
با آلارم گوشی بیدار شد
سریع اولین کاری که کرد این بود که رختخواباش رو منظم و مرتب جمع کرد
بعد رفت سرویس بهداشتی
برگشت اتاق و بی سر و صدا لباساشو که مرتب و منظم توی کمد گذاشته بود برداشت آماده شد
کوله پشتی اش رو انداخت
بوی عطر ملایمی که به لباس هاش زده بود خیلی خوب بود
چشمش به چشم های باز کیمیا افتاد
صورتش رو به نشونه قهر بودن اون ور کرد
و راه افتاد
زهرا عادت داشت شب ها میوه و خوراکی و هر چیزی رو که برای زنگ تفریح لازم داشت توی کیفش می گذاشت
رفت مدرسه و کیمیا همچنان بیدار بود و داشت فکر میکرد وقتی برگرده مدرسه حساب رویا رو میرسه که اینجور کیمیا رو به دردسر انداخته
امتحانات ترم نزدیک بود ولی کیمیا براش مهم نبود
تنها چیزی که توی دنیا برای کیمیا مهم بود خوشگذرانی بود
اهالی خانه بیدار شدن
حسین و رضا با اینکه پسر هستند خیلی خوب با هم راه میان
به اندازه زهرا و کیمیا حواشی ندارند
کیمیا میترسید بره سر سفره صبحانه بخوره
ولی از طرفی هم گشنه بود
هم میخواست هر طور شده مدرسه بره تا رویا نفهمه که دعواش کردند و کتک خورده
رفت و با احتیاط کناره بقیه نشست.
حسن آقا_کی به تو اجازه داده بیای
بابا خانم دید که من رویارو هول ندادم
اون از اینکه من تونستم همه سوال های خانم رو جواب بدم ولی اون نتونست ناراحته
باور کنید
اصلا الان پاشو باهم بریم مدرسه از خانم زبانمون بپرس
اون همه چیز و دید
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕
#پارت_17
#سرنوشت_من🌱
حسن آقا از طرفی دلش نمیخواد تو این زمان خاص که امتحانات ترم هستش
مانع رفتن کیمیا به مدرسه بشه
از طرفی هم می خواست کیمیا رو تنبیه کنه
_ لازم نکرده اگه تو هول ندادی چرا اومدن سراغ تو
حتماً که چیزی بوده
_بابا خواهش می کنم میگم بریم از خانم زبانمون بپرس
زینب خانوم که داشت به کوثر صبحانه میداد و میدونست حسن آقا هم راضی نیست کیمیا ترک تحصیل کنه گفت
_حسن آقا اجازه بده من میبرمش مدرسه ببینم معلمش چی میگه
حسن آقا که میدونه زینب خانوم چرا داره این حرفارو میزنه خواست کمی پافشاری کنه
گفت_
_ نه خانم زحمت نکش هرکسی لیاقت رفتن به مدرسه رو نداره بزار بمونه توی خونه
ما اصراری نداریم
زینب خانوم ساکت شد و دیگه کسی جرات حرف زدن نداشت
صبحانه که تموم شد پسرا رفتن اتاقشون
کوثر تلویزیون باز کرده بود و داشت کارتون نگاه میکرد
حسن آقا اخمو منتظر چایی بعد از صبحانه بود
کیمیا سفرو جمع کرد
و رفت آشپزخانه
مامان چایی ریخت تو فنجون کوچیکه مخصوص حسن آقا و رو به کیمیا گفت
_میرم با بابات صحبت کنم
نیای جلو چشمم رژه بری
باز اعصابش به هم میریزه
کیمیا خوشحال شد با دستش بوسی پرت کرد سمت مامانش چشمکی زد و گفت
_ فدایی داری ننه
زینب خانوم سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت
_ کمی آدم باش این چه جور صحبت کردن
آخه دختر مثلاً امسال سال آخر دبیرستانی
و چایی رو برداشت و به سمت هال رفت
کیمیا خندان از لای در نگاه میکرد
زینب خانوم چای برداشت رفت و آروم آروم داشت با حسن آقا صحبت میکرد
هر چی کیمیا سعی میکرد بشنوه چی میگن نمیتونس چیزی بشنوه
چند دقیقه بعد حسن آقا شال و کلاه کرد و راهی مغازه شد
زینب خانم خودشو به آشپزخانه رسوند گفت
_ زود آماده شو بریم تا رضا و حسین خونه هستند کوثر نگه میدارند
بریم مدرسه من برگردم
کیمیا سریع رفت تو اتاقش کتاباش جمع کرد که طبق معمول جوراباشو پیدا نکرده
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت_18
#سرنوشت_من 🌱
مستقیم رفتن دفتر مدیر
زنگ تفریح بود و همه معلم ها توی دفتر جمع شده بودند
زینب خانوم جلو رفت و با مدیر شروع به صحبت کرد
کیمیا دم در منتظر موند و گوشاش تیز کرده بود ببینه چی میگن
خانم مدیر داشت میگفت بالا سر کلاس خانم علیزاده این اتفاق افتاده من چیز زیادی نمیدونم
خانم علیزاده گفت
_منم چیزی متوجه نشدم کیمیا داشت برمیگشت سمت من ک رویا هم داشت میرفت سمت صندلیش تا سر جاش بشینه
حالا این وسط چه اتفاقی افتاده نمیدونم
چرا دروغ بگم
من چیزی متوجه نشدم
ولی در کل خانوم دادگر کیمیا استعداد خوبی داره
تا اونجا که من میدونم نه تنها تو درس من بلکه تو درس های دیگه هم زرنگه
فقط یک کم شیطنت داره
انگار انرژی کاذب داره
باید این انرژی تنظیم بشه
بهتون پیشنهاد می کنم با یک روانشناس صحبت کنید
کیمیا از شنیدن تعریف های خانم علیزاده خوشحال بود
ولی جمله آخرش رو که شنید زیرلب گفت
_ روانی خودتی
خانم مدیر کیمیا رو صدا زد و گفت
برو سر کلاست اینجا وانسا
جلو روی مادرت میگم تعداد شکایات بچه ها از ازت خیلی زیاده
معلم ها اگه صداشون در نیومده به خاطر اینکه درس هات رو بلدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناه بر تو که بی صدا مرا میشنوی...🍃
شبتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)🌱
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده❤️
دفتر اين زندگى را باز کن
زيستن را با سلام تازه اى آغاز کن
گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان
زندگی را با عشق تازه ای آغاز کن
صبح بخیر♥️
🌹
به زندگی فکر کن!
ولی برای زندگی غصه نخور
دیدن حقیقت است،
ولی درست دیدن، فضلیت...
ادب خرجی ندارد.
ولی همه چیز را میخرد
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنیا آمدی.
مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شاید فردایی نباشد.
شاید فردایی باشد! اما عزیزی نباشد...
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
تکرار کن
امروز کارهایی رو میکنم که دیگران حاضر به انجامش نیستن تا فردا کارهایی رو بکنم
که
دیگران قادر به انجامش نباشن
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خنده انرژی کائنات را
به شما بازمیگرداند
و سبب رقصیدن و شعف
هر سلول از بدن میشود....
زرتشت میگوید
بزرگترین گناهی که
در روی زمین
برعلیه بشریت انجام شده
این است که او را
از شادی و خنده منع کرده اند...
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
♥️🍃
«یادت باشه ارزش گل تو به قدر عمریه که به پای اون صرف کردی. انسانها این حقیقت رو فراموش کردهاند. اما تو نباید فراموشش کنی... تو تا زنده هستی نسبت به چیزی که اهلیش کردی مسئولی! تو مسئول گلت هستی... این رو یادت باشه.»
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خودت رو به آدمها توضیح نده.
آدمهایی که در مسیر زندگی تو نیستن هیچ درکی از اون هدفی که توی ذهنت داری ندارن.
تو هیچ توضیحی برای مسائل شخصی زندگیت به آدمها بدهکار نیستی.
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
خدا از بزرگترین رویای تو بزرگتره
پس صداش کن
و بدون براش کاری نداره..
...
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
.
دنیا پر از ڪتابهایی که نخوندی
رنگهایی ڪه ندیدی
آدمایی ڪه نشناختی
جاهایی ڪه نرفتی
پس چیزایی ڪه اذیتت میڪنن رو رها ڪن برہ
این دنیا پر از فراوانیه
فراوانی آدمها فراوانی رنگا و...
هر ڪسی تو این زندگی یه سهم از
همه چیز دارہ مطمئن باش و برای چیزایی
ڪه از دست دادی ناراحت نباش ..📖☕🍂
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
be patient Whatever
needs to be done will be done
صـبـر داشته باش
هرآنچه که باید شود ، میشود . . .🌱💚
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌۰
هيچكس جز خودت . . .
نمیتونه برات آرامش به ارمغان بياره🌞🧡
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
تو زندگیت فقط به دو نفر اعتماد کن:
اونکه تو آیینه نگاه میکنیو میبینیش
اونکه تو آسمون نگاه میکنیو نمیبینیش
👤حسین پناهی
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
🫧🍓
به خودت خیانت نکن!
چرا باید هرشب با غصه و فکر یه نفر دیگه بخوابی؟
بخاطر کی و چی اینقدر خودتو اذیت میکنی؟
باور کن اونی که دوستت داشته باشه
ممکنه ناراحتت کنه ، ولی نمیزاره ناراحت بمونی!
باور کن هرکسی لیاقت غم و ناراحتی تو رو نداره!
باور کن هرکسی لیاقت اشکهای تو رو نداره!
باور کن که نباید دوست داشتنت رو
حیف و میل آدمای بیلیاقت کنی :)
❲⿻🌸🫧🍓꧇⎞ 𖧧
♧♡♧
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
یه واژه ی کوردی هست به نام «هاوژین» یعنی زندگیبخش،🙃
یعنی کسی که با اومدنش زندگی رو دوباره تازه میکنه،
و چقدر قشنگه یکی بیاد که بدونی انقدر قراره زندگیت عوض بشه که بهش بگی هاوژینِ من...❤️😍
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---