eitaa logo
🍃 زندگی زیبادرمسیر زیبایی🌱
8.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
به کانال زندگی زیبا🌱خوش اومدید😍 کپی‌حرام❌ ارتباط با مدیریت 👇🫀 @parto_ad تعرفه تبلیغات مجری تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3065512305Cc102ae0465 پست های تبلیغاتی از نظر ما ن تایید و ن رد می‌شود🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 خانم علیزاده گفت _ جالبه اصلاً درس دادنی درسو گوش نمیده همش یا داره ووول میخوره سرجاش یا میخنده ولی هر موقع سوال کنی راحت جواب میده امروز یه سوال سخت ازشون پرسیدم یه جوری راحت جواب داد انگار زبان انگلیسی زبان مادریش هست کیمیا با این که ترسیده ولی سرخوش به کلاس رفت از این می ترسید که سیلی صبح پدرش باز هم تکرار بشه بالاخره زنگ خورده شد و بچه ها راهی خونه شدن خیلی گرسنه بود و عجله داره به خونه برسه برای همین یادش رفته که بزرگ شده یادش رفته دختر هستش بدو بدو و بپر بپر کنان محله هارو یکی در میون رفت تا به خونه برسه از دم در حیاط مقنعه شو در آورد و با صدای بلند مامانشو صدا کرد _ مامان مامان ناهار چی داریم _ واسه چی داد میزنی کیمیا یکم خجالت بکش تو دیگه بزرگ شدی همه همسایه ها فهمیدند تو از مدرسه اومدی کیمیا با چشماش بالا رو نگاه کرد مامان راست میگفت رقیه خانوم همسایه سمت راستی و سکینه خانوم همسایه سمت چپی از پنجره مشرف به حیاط اونارو نگاهشون می کرد کیمیا داره با خودش فکر میکنه اونی که باید خجالت بکشه همسایه ها هستند که توی حیاط خونه ما رو نگاه می‌کنند من تو حیاط خونه خودم هستم با صدای بلند گفت _ ولشون کن مامان دارم از گشنگی میمیرم ناهار چی داریم مامان به نشونه تاسف سرشو تکون داد نگاه ناامیدانه ای کرد کیمیا تا به خونه رسید کیفشو همونجا دم در گذاشت کیفشو همونجا دم در ورودی گذاشت لباساشو وسط اتاق پرت کرد و سریع خودشو به آشپزخونه رسوند تا از سیب زمینی های توی بشقاب که برای قیمه بود پشت سر هم بخوره 🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 ضربه‌ای به سرش خورد برگشت دید مامان بود که عصبانی گفت _ تمومش کردی ذلیل مرده _گشنمه صبحانه هم نخوردم _نخوردی که نخوردی برو کنار کوثر کوچولو اومد تو آشپزخونه و بشقاب به دست گفت _ مامان بازم بده مامان موهاشو دست کشید صورتشو بوسید و گفت _ چشم عزیزدلم و باقی مونده سیب زمینی ها رو به کوثر داد و رو به کیمیا گفت _ برو دستاتو بشور اینجا وانسا سفره رو باز کن کیمیا از رفتار دوگانه مادرش دلگیر شد رفت تو همون ظرفشویی آشپزخانه دستهاشو شست سفره را باز کرد اهل خانواده به جز پسرا که خونه نبودن دور سفره جمع شدند زهرا خواهر وسطی در حالیکه دستاشو با حوله خشک می کرد رفت آشپزخونه و گفت _ مامان مایع دستشویی تموم شده ظرفش کجاست ببرم پرکنم _ زینب خانوم گفت _ آره مامان قربونت بشم ببر پرکن چند بار خواستم ببرم وقت نکردم زهرا ظرف ۴ لیتری مایع دستشویی از زیر سینک ظرفشویی برداشت و برد که پر کنه حسن آقا که برای ناهار خونه برمیگرده نگاه معناداری به کیمیا کرد و گفت _ پاشو به مامانت کمک کن وسایل ها رو بیاره کیمیا در حالی که دو تا سیب زمینی از بشقاب کوثر برمیداشت پا شد کوثر جیغ کشید و گریه کرد زینب خانوم_کیمیا آخه ذلیل مرده نمیتونی یه دقیقه مثل آدم رفتار کنی چرا لج بچه رو در میاری کیمیا در حالی که ظرف خورشت برمی داشت گفت _مامان من کاری نکردم که فقط گشنمه دوتا دونه سیب زمینی برداشتم حسن آقا کوثر رو بغل کرد و نوازش کرد _گریه نکن بابا الان مامان میاد بهت غذا میده زهرا سفره نشست مامان_ دستت درد نکنه عزیزم زهرا لبخندی برای رضایت مادرش زد همه با آرامش مشغول خوردن ناهار شدن ولی کیمیا چون احساس خواب آلودگی می‌کرد سریع در عرض ۵ دقیقه ناهارش خورد و پا شد رفت
از امشب فقط سرنوشت من بر اساس واقعیت می‌دونم که عاشقش میشید آوردم براتون پارت هاش واقعا عالیه 🙏♥️
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 یک پتو برداشت و گوشه ی اتاق خواب دراز کشید خوابش میومد ولی تو ذهن ناخودآگاهش داشت به کار امروزش با رویا فکر می کرد کمی حالت خواب آلودگی داشت با این حال صدای زهرا رو میشنید _مامان دیدی کیمیا غذاشو خورد منتظر نشد شماها بخورین سفره رو جمع کنه انگار اینجا هتل مامان/ ولش کن پاشو کمک کن زودتر ظرفارو بشورم امروز باید برم خونه خالت برای جهیزیه دختر خالت کمکش کنم لحاف بدوزه زهرا با حالت نزاری علی رغم میل باطنی پا شد و به مادرش کمک کرد بابا برای کمک به مادر کوثر رو روی پاش گذاشت روش پتو کشید و گفت _دختر بابا یکم بخوابه سرحال بشه کیمیا با خودش فکر میکنه زهرا چه علاقه‌ای داره اونو خراب کنه بعد چرخید و با صدای آروم به خودش گفت ولش کن مهم نیست بالاخره بعد یکی دو ساعت از خواب دل کند کش و قوسی به بدنش داد با دهن باز داشت خمیازه می کشید که با چشمهای های برزخی باباش رو به رو شد خمیازه رو نصفه نیمه ول کرد از تعجب چشاش باز مانده و سرشو چرخوند با دیدن زهرا و مامان و حتی کوثر کوچولو که همگی بهش زل زده بودن از جا پرید و با تعجب گفت _ چی شده بابا قدمی جلو گذاشت و گفت _ تو بگو چی شده کیمیا گفت _ من خواب بودم به خدا مامان جلو اومد موهای شلخته کیمیا رو گرفت کشید و گفت _ کاش من بمیرم از دست تو راحت بشم کیمیا داد کشید _وای مامان چرا موهامو میکشی مامان چرا اینجوری می کنی _ خوب کاری می کنم ذلیل مرده بابا عصبانی گفت _ تو دوستتو هول دادی افتاده دماغش شکسته؟، تازه مشخص شد که ماجرا از چه قراره حسن آقا جلو اومد زینب خانوم فهمید که اوضاع خرابه و گفت _ حسن آقا شما برو بیرون من باهاش صحبت می کنم میدونم با این ور پریده چیکار کنم کیمیا میدونست هوا پسه ترجیح داد با مامانش تسویه حساب کنه تا با باباش حسن آقا عصبانی گفت _ نه زینب دیگه حوصلمو سر برده دیگه نمیتونم این دختر رو تحمل کنم این دختر هنوزم فکر میکنه بچه است باید یادآوری کنیم بزرگ شده و باد با صدای بلند تری گفت _برین بیرون همگی زهرا که ترسیده بود دست کوثر را گرفت و رفت زینب خانوم خواست دوباره حرفی بزنه ولی از دودی که از کله حسن آقا بلند می‌شد و نشان از عصبانیت بیش از حدش داشت باعث شد که ساکت بشه کیمیا ترسیده یک قدم عقب رفت و بریده بریده گفت _ بابا به خدا اشتباه می کنی خانوم خودش دید که اون خودش افتاد به من چه مربوطه _ خانواده‌اش می خوان برن شکایت کنن دماغش به بدترین صورت شکسته میدونی اگه شکایت کنند چی میشه من دوساعت تمام دارم اصرارشون می کنم التماس می کنم که شکایت نکنن کیمیا از شنیدن این حرف از این که باعث شده باباش پیش خونواده رویا کوچیک بشه به خاطر شکایت نکردن التماسش میکنه عصبی شد و با صدای بلند گفت... 🌱 واسه چی التماس کردی بزار شکایت کنن وقتی من کاری نکردم هیچ غلطی نمی تونن بکنن حتی خانم شاهده اولین کشیده به صورت کیمیا خورد صورتش سوخت دستشو گذاشت رو صورتش اشکاش جاری شده بود _ بابا بابا _بابا و درد بابا زهرمار چقدر به خاطر تو خجالت بکشم دومین کشیده به صورتش خورد و پشت سر هم ضربه های بابا بود که میومد حسن آقا خودشم ناراحت کیمیا رو میزنه ولی نمیدونه عصبانیتش رو چه جوری خالی کنه چه جوری به کیمیا حالی کنه که هیچ کدوم از رفتاراش مورد پسند خانوادش نیست کیمیا با صدای آروم آروم گریه میکنه حسن آقا اتاق رو ترک کرد و با صدای بلند گفت دیگه حق نداری مدرسه بری دو روزم غذا نمیخوری تا بفهمی دنیا دست کیه واسه من لات چاله میدون شدی کیمیا دردش نیومده ولی حرفهای بابا مثل خنجر به قلبش نشسته دو ساعت گذشته و هیچ کسی اتاق نیومده صدای خنده رضا و حسین میاد که از سرکار برگشتن مامان از پسراش به خوبی استقبال میکنه _ پسرا یه چیزی بیارم بخورین تا شام خیلی مونده رضا _نه من میل ندارم با دوستام رفتیم فست فود مامان_ چند بار گفتم از حله حوله های بیرون نخورین مریض میشین زهرا با احتیاط اومد تو اتاق کیمیا زل زده و گلهای کنار پنجره اتاق رو نگاه میکنه زهرا داره لباس های کمد این ور و اون ور میکنه مشخص که بیخودی داره وقت تلف می کند دنبال بهانه است تا با کیمیا صحبت کنه کیمیا _چته دنبال چی میگردی وقتتو اینجا هدر نکن برو به خودشیرینی برس برو _ مثل اینکه تو از من طلبکاری _ نه طلبکار نیستم دارم بهت پیشنهاد میدم بری به شغل شریف خودشیرینیت برسی ادامه دارد .....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨رویاهاتون دست یافتنی ✨شبتون بخیر ✨خواب تون شیرین ✨آسمون دل تون نورانی شب خوش 🌙🌟 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بوی صبحانه می آید عطر چایی صفای سفره صبح و چند لقمه زندگی صبح زیباتون بخیروشادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین که عاشق چیزی یا کسی شدی، قلبت را باید برای شکستن آماده کنی ! اگر می‌خواهی مراقب قلبت باشی، آن را به هیچکس نبخش. حتی یک حیوان. آن را در بسته‌ی زیبایی از شادی‌های کوچک و شیک، بسته بندی کن و به کناری بگذار. آن را در گاوصندوق خودخواهی حفظ کن. جایی که مطمئناً هرگز نخواهد شکست. اما به خاطر داشته باشد که آنجا در تاریکی امنیت، بدون حرکت و بدون هوا، تغییر جنس خواهد داد. قلبت همزمان شکست‌ناپذیر و نفوذناپذیر خواهد شد. چون از جنس سنگ شده است. عشق، یعنی آسیب پذیر بودن. و انتخاب با توست ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
یکی از بزرگان حکایت می‌کرد که شبی به خانه مردی خسیس از اهالی کوفه وارد شد. آن مرد کودکانی خردسال داشت. چون ایشان بخفتند و پاسی از شب بگذشت، آن مرد برمی‌خاست و هر ساعت کودکان خود را پهلو به پهلو می‌گرداند. چون صبح شد، مهمان از او پرسید: دیشب دیدم که تو اطفال خود را پهلو به پهلو می‌گردانیدی، چه حکمتی در این کار بود؟ مرد گفت: کودکان من در آغاز شب طعام خورده و خوابیده بودند و چون بر پهلوی چپ خفته بودند، ترسیدم اگر همچنان تا صبح بخوابند، آنچه خورده باشند زود هضم شود و صبح زود گرسنه شوند. خواستم که آن غذا در معده ایشان باشد تا صبح زود با خواهش غذا مرا آزار ندهند.🌺 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ یه جا خدا میگه : یادت نره برای چیزای که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزوشو داشتی ..اون از هرچیزی که بخوای بهت میده کافیه از ته ته قلبت بخوای ... ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
یکی از بزرگان حکایت می‌کرد که شبی به خانه مردی خسیس از اهالی کوفه وارد شد. آن مرد کودکانی خردسال داشت. چون ایشان بخفتند و پاسی از شب بگذشت، آن مرد برمی‌خاست و هر ساعت کودکان خود را پهلو به پهلو می‌گرداند. چون صبح شد، مهمان از او پرسید: دیشب دیدم که تو اطفال خود را پهلو به پهلو می‌گردانیدی، چه حکمتی در این کار بود؟ مرد گفت: کودکان من در آغاز شب طعام خورده و خوابیده بودند و چون بر پهلوی چپ خفته بودند، ترسیدم اگر همچنان تا صبح بخوابند، آنچه خورده باشند زود هضم شود و صبح زود گرسنه شوند. خواستم که آن غذا در معده ایشان باشد تا صبح زود با خواهش غذا مرا آزار ندهند.🌺 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
باید در خودت، یک گوشه ای از وجودت، آدمی ساخته باشی که در روزهای سخت، نیازی به پناه بردن به هیچ‌ کجا و هیچکس نداشته باشد "غسان ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
‏شاملو توی یکی از شعراش به معشوقش میگه «زودآشنای دیریافته» واقعا تعبیر زیبا و در عین حال غمگین و حسرت‌آلودیه که ساده‌اش میشه همون «کاش چند سال زودتر دیده بودمت»ِ خودمون! ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
Gods decide is out of our hindsight power but it is always beneficial for us. تصمیم خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد . ✍🏽 ♧♡♧ 💫@zendgizibaabo💫 ♥️ ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿--- کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌