eitaa logo
کارخونه تولید محتوا مهدی زراعتی
13.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
749 ویدیو
484 فایل
تامین و تولید محتوا برای فعالین حوزه کودک و نوجوان و ارائه تجربیات بیست ساله خودم تلفن، آیدی ، رزومه 👇 ۰۹۱۵۴۵۰۰۰۴۵ @zeraati_ir1 @zeraati_video شرایط تبادل و تعرفه تبلیغات 👇 @admin_zeraati_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
37.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📯مربیان، معلمان، مبلغان و مجریان عزیز مسابقه آوردم براتون چه مسابقه ای خوراک اجرای این شبهاتون 💥😍 🎞کلیپ رو ببینید اگه از این مسابقه قرآنی جذاب و خفن خوشتون اومد مبلغ سی هزار تومان ناقابل رو به این شماره 💳 کارت 6037691613656560 واریز و فیش رو به این آیدی ارسال بفرمایید 👇 🆔 @admin_zeraati_ir ❤️کارخونه تولید محتوا @zeraati_ir 💎ما براتون می سازیم چیزی که دوست دارید 🤩
mp3 (21).mp3
1.33M
گوینده:فاطمه فضلی قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند، بچّه ها نیز چنان مى کردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشکل بود. اوّل : آنکه غذاى آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید. دوم : آنکه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید. امام على علیه السّلام فرمود: اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى کردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند هم خندون کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
⏰⌛️پاسخ سوالات سرکاری😁😜ویژه مربیان ۹) خیر.رنگ خاکستری خواهید داشت.😅 ۱۰) هیچ‌کدام. گرگ پیشتر بالای کوه است.😜 🌸موفقیت بچه های سرزمینم آرزوی من است.❤️😉 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها تولید بازی کار سختی هست درحالی که بچه های غزه دارن زیربمباران وحوش اسرائیل قربانی میشن😭 🔻قطعه شعری از کتاب خواهرم پرنده شو (مجموعه شعر برای کودکان غزه)چاپ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان براتون آماده کردم شاید یه همدردی باشه از طرف بچه های ایران با کودکان غزه 🌸 ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅🍃🇵🇸🍃 ༅࿐✾🌸 🔰 نمی دانم چه شبهایی برات من دعا کردم نشستم گوشه ای غمگین برایت گریه ها کردم 🔰من اینجا و تو در آنجا دلم اما کنار توست نمی دانم چه اندازه دل من بی قرار توست 🔰تو انجا، توی اشک و خون تمام ابرها، آهت چگونه می توانم من بخوابم لحظه ای راحت 🔰بدون شهد لبخند ندارید زندگی مزه تو را هم دوست می دارم تو را ای کودک غزه کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
🌸کتاب خدایا اجازه !🌸 بعضی وقت ها بچه ها این قدر سوال می پرسند که والدین کلافه و سردرگم می شوند. پاسخ درست به سوال های کودکان اهمیت بسیار زیادی دارد چون هم عقاید و هم شخصیت آن را شکل می دهد. اگه کودک شما هم سوال های زیادی در مورد خدا در ذهن دارد، حتما این کتاب یا مشابه آن را تهیه کنید. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (22).mp3
2.16M
گوینده : فاطمه فضلی زیر نور گرم خورشید یک سنگ نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک تک و تنها نشسته بود.سنگی خمیازه ای کشید و نگاهی به اطرافش انداخت. محمد،پسر کوچک فلسطینی،با سر و روی خاکی در حالی که به دنبال چیزی روی زمین می‌گشت پایش به سنگ خورد. سنگ با خوشحالی گفت : سلام دوستم!چی شده،چرا انقدر ناراحت وخسته ای؟؟ محمد که اصلا خوشحال نبود سلامی کرد وگفت: دلم برای دوستام تنگ شده 😔 برای مدرسه ام برای خانه ی زیبا و آرامی که داشتیم. اما حالا.... سنگ با شنیدن حرفهای محمد،با ناراحتی گفت:منم تنها اینجا نشستم،هیچ کاری هم نمیتونم انجام بدم. اینقدر هم بزرگ نیستم که برای ساختن خانه از من استفاده کنن و انقدر هم کوچک نیستم که برای بازی بچه ها خوب باشم.. هیچ کس منو بر نمیداره. آخه من به چه دردی میخورم؟ راستی گفتی دلت برا خونتون تنگ شده؟ مگه خونتون چی شده محمد که با خاکهای روی زمین داشت بازی می‌کرد یک نگاهی به سنگ کرد وگفت: تقصیر اسرائیلی‌هاست،اونا به ما حمله کردن و به ما زور میگن و میخوان ما را از سرزمین زیبای فلسطین بیرون کنند... محمد محکم پایش را به زمین زد و گفت: اما ما بچه های فلسطینی و همه ی آدم بزرگها نمیزاریم و جلوی زور گویی آنها را میگیریم، مطمئنم که یه روزی فلسطین دوباره برای خودمان می‌شود. سنگ گفت : امیدوارم؛ اما یه سوال الان چرا اینجا هستی؟ محمد : راستش اومده بودم سنگ جمع کنم. سنگهایی که اندازه ی مشتم باشه سنگ با تعجب گفت:سنگ!!!!!!! چرا سنگ؟؟؟؟ سنگ صداشو صاف کرد و گفت: آهان تا با دوستات یه قل دو قل و هفت سنگ بازی کنی؟؟؟؟؟
گوینده: فاطمه فضلی به نام خدای مهربون، خدای ماه وستاره و درختهای زیتون اون طرف دریاهاتویه روستای قشنگ بچه هایی زندگی می‌کردند که خیلی مهربان بودند. توی روستا رسم بود، هربچه ای که به دنیا میومد، یه درخت زیتون به اسمش می کاشتند، اطراف این روستا پُر بود از درختهای زیتون که هرکدومشون به نام یکی از آدم‌های اون روستا بود. هرروز همینکه خورشیدخانم  طلوع می‌کرد، روشاخه های درختها پُر میشد از کبوترها، به اون کبوترهای خوش صدا کبوترهای چاهی میگفتن،  هیچ کس نمی‌دونست از کجا آمدند، بچه های روستا به دیدن سبزیِ درختهای زیتون، کبوترهای سفید وصدای بق بقو ی آنها عادت داشتند. اما یه روز یه اتفاق خیلی بدی افتاد، یه عالمه سربازهای بد بدون اجازه واردِ روستاشون شدند. اونها یک عالمه ماشین های بزرگ آورده بودند. و شروع کردن به صاف کردن زمین‌های اطراف روستا. کبوترهای چاهی آوازه خوان دسته به دسته از روی درختها بلند میشدن وبه آسمان پرواز می‌کردندو می‌رفتند. مردم روستا همه باهم رفتند واعتراض کردن، اما هر کسی که حرفی می‌زد، سربازان یا آنهارا   از روستا بیرون می‌کردند یا به شهادت می‌رساندند، سربازهای بد اخلاق هرروزردیف به ردیف درختهای زیتون رو قطع میکردن وبه روستا نزدیک و نزدیکتر  میشدن. اونها حتی اجازه نمی‌دادند که کسی وارد روستا بشه تا بتونه برا بچه ها آب وغذا بیاره. سعده و عبدالله خواهر و برادر دوقلو بودند،که پدرشون   هنگام مبارزه با سربازها شهید و مادرشان زخمی شده بود.  اونها هرروز با مادربزرگشون به مردمی که زخمی شده بودند کمک میکردند. دوقلوها هم مثل همه ی بچه ها دوتا نهال کوچیک زیتون داشتند. دیگه  ماشینهای بزرگ رسیده بودند به روستا و هر روز یکی یکی خانه  هارو خراب میکردند.اون روز خانه ی دوقلوها را هم خراب کردند. عبدالله که از شدت خستگی و گرسنگی ضعیف ولاغر  شده بود آمد پیش مادربزرگ وگفت:نگاه کنید درخت من وسعده را هم کندند، حالا چیکار کنیم؟ مادر بزرگ فکری کردو گفت :همه ی بچه های روستا رو خبرکنیدو..... مادر بزرگ عبدالله یه کیسه داشت پُر از هسته های زیتون، آخه هر کدوم از بچه ها که زیتون میخوردن، مادر بزرگ هسته های آنها را جمع می‌کرد، مادر بزرگ تو مشت هر کدوم از بچه ها  یک دانه هسته ی زیتون گذاشت وگفت:بچه های عزیزم پیروزی مالِ ماست، بروید وهسته ها را کمی دورتر از روستا به نام خود بکارید، ما روستای سرسبز وقشنگمان را دوباره می‌سازیم. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
19.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اول عید توفیق اجرای سه ساعت برنامه در پارک ۹ هکتاری کوهسنگی یکی از بهترین پارک های مشهد رو دارم استیج آخر تیز رو میگم با اون جمعیت ☺️ کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
4_5803314116198143305.mp3
1.51M
گوینده: فاطمه فضلی پیامبر خوب و مهربونمون نوه عزیزشون یعنی امام حسن ع رو تو آغوش گرفته بودند. در مسجد رو باز کردند ووارد مسجد شدند. با دوستان و مومنان سلام و احوالپرسی کردندو به طرف محراب مسجد رفتند. صفهای نماز تشکیل شد. پیامبر امام حسن ع رو گوشه محراب گذاشتند. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
4_5807831940757197473.mp3
985.5K
گوینده : فاطمه فضلی پیامبر خوب و مهربونمون کنار دخترشون حضرت زهرا سلام الله علیها ایستاده بودند و هر دو گرم صحبت بودند. بچه ها هم با دوستانشون مشغول بازی و شادی بودند. امام حسن و امام حسین ع سریع بطرف پیامبر دویدندچون میخواستند قایم بشن کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (23).mp3
1.22M
گوینده :فاطمه فضلی پیامبر خوب و مهربونمون سوار بر اسب ازسفر برمیگشتند.دیگه اروم اروم به شهرنزدیک میشدند.بچه هایی که تو دامنه تپه ها سرگرم بازی بودند ایشون رو ازدور دیدند《جانمی جان بچه ها پیامبرداره میاد.》 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
جشن روزه اولی ها با حضور ۱۲۰۰ دانش آموز همراه با دوست خوبم عروسک دوست داشتی هد هد خوش خبر زیارتگاه شهید آیت الله مدرس
mp3 (24).mp3
1.44M
گوینده : فاطمه فضلی فاطمه تو اتاقش مشغول درست کردن کاردستی بود . مامان هم نمازش تموم شد و دستاشو بالا بردو بلند گفت : خدایا شکرت که یک سال دیگه هم ماه رمضون زنده بودم تا بتونم روزه بگیرم . فاطمه پرسید : مامان مگه ماه رمضون تموم شده ؟ مامان گفت : اره دختر گلم کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (25).mp3
1.57M
گوینده : فاطمه فضلی زهرا کوجولو شب موقع خواب تصمیم گرفت فردا هم روزه کله گنجشکی بگیره اخه زهرا از سال دیگه بایدروزه کامل میگرفت واسه همین امسال خودش رو اماده میکرد و روزه کله گنجشکی میگرفت صبح که از خواب بیدارشد دید ا مامان و بابا دارن صبحانه میخورن با تعجب گفت: مثل اینکه یادتون رفته ماه رمضونه و باید روزه بگیریدچرا دارین صبحانه میخورین ؟ مامان با خنده گفت عزیزم امروز روز عید فطره نباید نبایدروزه بگیریم اگ روزه بگیزیم گناه کردیم . زهرا گفت عید فطر چیه مامان یعنی چی ؟ کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (26).mp3
767.5K
گوینده : فاطمه فضلی روزی پیامبر صلی الله علیه و اله و امام علی ع نشسته بودند دورهم و خرما میخوردند. پیامبر ص هسته خرماهایش را یواشکی جلوی امام علی ع میگذاشت. بعد از چند لحظه پیامبر ص رو به امام علی ع کرد و فرمود: پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
mp3 (27).mp3
1.06M
گوینده : فاطمه فضلی روزی امام رضا (ع ) و یارانشون در باغی مشغول چیدن میوه بودند. بعد هز چیدن میوه امام و یارانشون زیر سایه درخت در کنار نهرپر از آبی نشستندامام کنار نهر اب نشستندو مشتی آب به صورتشان زدند اما ناگهان اخمهایشان در هم رفت..... کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
⏰⌛️پاسخ سوالات سرکاری😁😜ویژه مربیان ۱۱) آری، شما فقط از کودکستان دیدن می‌کنید و با همین شرایطی که الان دارید فقط وارد کودکستان شده‌اید.😜 ۱۲) آری، چون که رودخانه‌ها که قادر به شنا کردن نیستند! 🌸موفقیت بچه های سرزمینم آرزوی من است.❤️😉 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع: همیاران پلیس کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
📚 مجموعه دو جلدی پیامبر و قصه هایش آقای حیدری ابهری که از بهترین نویسنده های کودک هستند در این کتاب داستانهایی را از سیره پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) انتخاب کرده و در آنها جنبه اخلاقی را برجسته ساخته اند. اگر آموزش و عادت های خوب به فرزندتان هستید این کتاب را پیشنهاد میدهیم. ▫️نویسنده غلامرضا حیدری ابهری ▫️ناشر جمال ▫️تعداد صفحات هر جلد حدود 100 ▫️قطع رقعی کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5823181552577680444.mp3
1.45M
ع گوینده : فاطمه فضلی روزی از روزها امام رضا (ع) با یکی از یاران خود بنام سلیمان در باغی نشسته بودندو میوه میخوردند. ناگهان گنجشکی از شاخه یکی از درختان پرید و دورسر امام رضا ع گشت ، چند بار جیک جیک کرد و در هوا بال بال میزد . سلیمان میخواست میخواست گنجشک رادورکنداما امام با دست اشاره کردکه این کار را نکند. کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
⏰⌛️پاسخ سوالات سرکاری😁😜ویژه مربیان ۱۳) آری ژانت با یک آقای دیگر که فامیل‌اش اسمیت بوده، ازدواج کرده است.😳 🌸موفقیت بچه های سرزمینم آرزوی من است.❤️😉 کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفر تا صد برنامه هاتون رو به ما بسپارید ما حرفه ای این کار هستیم کارخونه تولید محتوای مهدی زراعتی ویژه فعالین حوزه کودک و نوجوان 🍃.══════════╗ 🆔 https://eitaa.com/zeraati_ir ╚══════════.🍃🌼🍃