eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.7هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
📝گفت🔻 سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره! 📝گفتم🔻 را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا یا ؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان، عاقبت هم دو دسته میشوند، و ، وسط ندارد. 📝گفت 🔻 حتی ها؟؟؟؟ 📝گفتم🔻 در زیارت جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشکر (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است. گفت🔻 زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفتم🔻 باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد. گفت🔻 با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفتم🔻 یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. گفت🔻 حسین زمان که در است؟ گفتم🔻 اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، ولی امر است. 👈ببین چقدر گوش به فرمان هستی...👉 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
هست خاموشي‌ات پر از فرياد  در تو آرامشي است طوفاني  «الذي انزل » تو را  كرده سرشار از فراواني  نسل سوم چو نسل اول هست  با شعف با شعور با باور  جاري است انقلاب چون كوثر  هان! «فصل لربك وانحر»  گرچه در باغ سينه‌ات داري  لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها  گفتي اما نمي‌روي چو   تا ابد زير بار !  جسم تو كامل است، ناقص نيست  مي‌دهد عطر يك بغل گل   دستت اما حكايتي دارد...  رَحِمَ اللهُ عَمِي 📷 بوسه‌ی رهبر انقلاب بر سر سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی لحظاتی پیش از آغاز مراسم عزاداری شب عاشورا در حسینیه امام خمینی. ۹۷/۶/۲۸ 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
🌸امروز به عشاق #حسین، ❣زهرا دهد مزد عزا 🌸یک عده را درمان دهد، ❣یک عده بخشش در جزا 🌸یک عده را #مشهد برد، ❣یک عده را دیدار حج 🌸باشد که مزد ما شود، ❣ #تعجیل_در_امرفرج 🌙حلول ماه #ربیع_الاول مبارک🌙 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj
*┅═⊰༻◼ ﷽ ◼༺⊱═┅ 💢پیش از آنکه را لعن کنید،بپرسید: چه کسانی را به دست این قاتلان سپردند؟ خاذلین و ناکثین کسانی بودند که امام را دعوت کردند اما بعد فقط نظاره گر شدند! 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj *┅═⊰༻◼◼-◼◼༺⊱═┅*
◾️عاقبت سیاه‌پوشیدن برای‌ آقا امام‌ حسین علیه‌السلام 💠 یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: یک سالی در ایام و در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای دارم. ⁉️ پرسیدم: چطور؟ فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم: 💠 پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند. 🌀 روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟ پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه و را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. 💠 در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول تا پایان ماه سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🌀 یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. پدرم می‌گوید بپرس. طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 💠 ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم. 🔰حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم. و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار... 🌀حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟..... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
◾️عاقبت یک لحظه ادب و احترام به امام حسین علیه السلام... 💠 آیت الله اراکی فرمودند: شبی خواب را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. ⁉️ پرسیدم چون شهیدی و کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه ی مولایم (علیه السلام) است! گفتم چطور؟ 💠 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ⭕️ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه ! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 💠 آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند (علیه السلام) آمد و فرمود: به یاد ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در جبران کنیم! ⁉️ همیشه برایم سوال بود که که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به امام حسین (علیه السلام) بود. 📚منبع: کتاب آخرین گفتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔹سرکار خانم مرضیه نظری🔹 🔸 بین "کار برای خدا کردن" و " برای خدا کار کردن" تفاوت است! 🔸 . "کار برای خدا" یعنی کار رو انجام بدم، اونم برای خدا! نه اون کاری که خودم دارم و ضرورتی نداره... . "کار برای خدا" یعنی اون کاری رو انجام بدم که رو زمین مونده، دیگه ای نمیتونه انجام بده! مثل برای اون دسته از افرادی که تو سن باروری هستن... . اما "برای خدا کار کردن" میتونم روضه بگیرم، ذکر بگم، سر سجاده بشینم .... مثل خیلی ها که نیومدن همراه (ع) بشن! . گفتن: حسین جان! بذار ذکرمون رو بگیم، اصلا اگر من بیام کربلا چه کسی به سوالات شرعی مردم جواب بده؟! 🎙 شناسه بحث: "با خدا اینگونه مناجات کنید"، شهریور ۱۴۰۰ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔹سرکار خانم مرضیه نظری🔹 🔸 زیارت نامه آئینه ای است برای دیدن خود؛ دیدن خود واقعی و اصلاح ضعف ها و تقویت خوبی ها. 🔸 ایثارگری در راه علیه السلام و آن تسلیم و تصدیق و جانبازی، همه به این دلیل بود که او را می دانست، نه فقط برادر. در زندگینامه سیاهی های کربلا وقتی نگاه می کنیم و می بینیم خوب ها آن قدر زود بد می شوند، آن وقت با همه وجود باید بگوییم " اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً " در وقتی به فراز های لعن می رسیم، متوجه می شویم که تنها محبتی است که بدون لعن بر دشمنانش به نتیجه نمی رسد. وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ یعنی تو باید کاری را انجام دهی که اگر الان عباس علیه السلام بود، نمی گذاشت آن کار بر زمین بماند. تالی تلو معصوم است؛ زیرا همه چیز خود را در راه امام زمانش کرد. برای اینکه از یاران آخر الزمانی سید الشهدا باشیم، باید به " عبودیت " برسیم و این ممکن نیست مگر با ... 🎙 شناسه بحث: " تاسوعای حسینی، ۱۳۹۹ هجری شمسی 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
موقع ، از جمع حاضر جدا شد به گوشه ای رفت! میخواست قلب بیش از این غصه‌دار نشود! امام (ع) با دیدن او از اسب پایین آمد و (س) را صدا زد، او را به سینه چسباند و اشک‌هایش را پاک کرد و فرمود: «ای سکینه! بدان که بعد از من زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامی‌ که جان در بدن دارم، با این اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که هستی، فرد به گریستن بر منی!» ▪️وفات حضرت سکینه خاتون سلام الله علیها تسلیت باد ▪️ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
(ع) بار ها به امام حسین(ع) مشرف میشدن، حتی ایامی که نمیتونستن به زیارت مشرف بشن، پول میدادن به کسی و میگفتن که به جای من برو و قبر (ع) رو کن. پس یک سنت جاری در میان اهل بیت بوده و سنتی نیست که بعد از رواج پیدا کرده باشه. سنتی که بوده و خود اهل بیت هم خودشون رو ملزم میکردن به زیارت. 🔹سرکار خانم نظری🔹 🎙شناسه بحث: زیارت صفر ۱۴۰۰ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : عاشقانه های ات را چقدر زیبا به صف کشیده ای، ای بنی هاشم تولدت، آغاز دوست داشتن های بینهایت بود....و دوست داشتنت به از جنس ولایت.. الحرمین؛ شهادت گویای محبتی است بین "تو" و کسی که تمام جهان را به خود جذب می‌کند. ✍ قلم: سرکار خانم خواجه حسینی 🌹میلاد علمدار کربلا، قمربنی هاشم و روز جانباز مبارک باد🌹 🚫از پذیرش پسران بالای ۳ سال معذوریم 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت اول. یه جورایی سفر خاصه از کوله جمع کردن تا رسیدن و ...‌ باید هم باشی و هم چیزی جا نذاشته باشی ... این وسواس آدم رو برای انتخاب سخت تر میکنه! از دیشب که داشتم لیست وسایل لازم رو می‌نوشتم همش این فکر تو ذهنم بود راستی برای چی؟ قسمت اونجاست که طبق لیست همه چی رو دور خودت میچینی و میبینی نمیتونی تو کوله جا بدی! چقدر یاد کردم .... کلی تو زندگیت عمل انجام دادی ولی نمیتونی ببری! کاش اعمال نشیم. باز هم انتخاب میکنی و مهمتر ها را جا میدی،، حالا کوله پشتی آماده شده و منتظری که ندای حرکت سر داده بشه. اما دلشوره رهات نمیکنه ... کلا اینطوریه تا پات نرسه و چشمت ضریح امام علیه السلام رو نبینه باورت نمیشه که رسیدی و دلشوره داری نکنه تو آخرین لحظه امام بگه فردوه.... عادت دارم برای خودم رو از همه زیور آلات خالی کنم تا یه کم شبیه زنان اهل بیت بشم.. دو سه تا تکه زیور آلات رو در میارم ... انگار با هر کدوم یه بخشی از تعلقاتم از تنم جدا میشه. یه نگاه به اونها میکنم و روی میز پرت میکنم ... کاش دم هم همینطور راحت بتونم ازشون بگذرم ... اما روی یه انگشتر که بهم هدیه دادن متوقف میشم ... انگار دلم میخواد همراهم باشه... دوباره دستم میگیرم و بهش نگاه میکنم راستی چرا؟ بخاطر انگشتر یا صاحب انگشتر ؟ یه کم تامل ... خوب که فکر میکنم بخاطر صاحب انگشتره. میزارمش کنار، ترجیح میدم به نیابتش زیارت کنم. حالا نوبت نامه هست. با اینکه سالی یه بار نگاهش میکنم ولی بد نیست یه بار دیگه بهش سر بزنم. نامه را که تو یه دفترچه سبز نوشتم در میارم یه نگاهی بهش میکنم. دلم میخواد بعضی جاها رو تغییر بدم. یه حرفهای جدیدی برای گفتن دارم ولی وقت نیست. میخونم و دوباره میزارم سر جاش. وصیت نامه قبلی تو یه دفترچه جلد کاهی نوشته شده. اون هم حال و هوای عجیبی داره. هر دو رو کنار هم میزارم پیش مدارک دیگه... غذای بچه ها رو درست میکنم ... چند مدل غذا ولی باز هم می‌دونم که برای این مدت کافی نیست. یهو تو دلم میگم خوب اگر من بر نگردم چکار میکنند این چند روز هم همان کار را بکنند! انگار دارم آماده سفر آخرت میشم. 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت سوم. ساعت ۱ بود که گفتند سوار اتوبوسها بشیم. یه نفر اضافه بود. هیچ کس دلش نمی‌ اومد بگه پیاده بشه! نه مدیر و نه مسافرها. تا تونستیم او را جا بدیم. دلمان مثل چی می‌لرزید. اما بالاخره بعد ۴۵ دقیقه تمام شد و یک نفس راحت کشیدیم... بعد از این قسمت نوبت ماجرا شروع شد . نمیدونستم کدام مرز و چطوری هست. آدم یاد برزخ میفته.... منتظری ببینی بالاخره نتیجه نکیر و منکر چی میشه و کدام طرفی میری. حسین جان ... آقای من .... زندگیمو دستت دادم .... احساس خاصی تو این بامداد صبح شنبه وجود داره ... یاد آن روایت افتادم که با اولین قدم که برمیداره و از منزل خارج میشه همه پاک میشه... پس باشم که دوباره نامه عملم رو کثیف نکنم توی مسیر که وسط اتوبوس دراز کشیدم به زیر اندازی که روش خوابیده بودم فکر کردم. حدود هفته پیش یه بنده خدایی که مهاجرت کرده بود خارج کشور، جزو وسایل آفرود و تفریحشون بود و چون نمی‌خواست با خودش ببره ، بهم داده بود. یه نگاهی بهشون کردم و تو دلم گفتم اشیا هم عاقبت بخیری دارند ... بعد یه عمر استفاده در تفریحات مادی حالا تو مسیر ، زیر انداز زائران شده.... دستی بهش کشیدم و گفتم چقدر التماس خدا کردی که عاقبت بخیرت کنه؟! چشمهایم را که بستم گفتم خدایا منم بخیر کن..... با هر تکان ماشین چشمهایم یک بار باز و بسته میشد و هر بار یه یا ..... من آن تو راه را می‌خوام.... اگر بهم نخندید باید بگم آنقدر جا تنگ بود که یاد قبر و فشار افتاده بودم..... اما چه لحظات سخت قشنگی که میدونی بعدش دیدار مولایت است... کاش توی هم بدونی که هر لحظه مولایت علیه السلام وارد میشود! 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت یازدهم. نفهمیدم کی خوابم رفت که با ضربه جانانه یک زائر به سرم بیدار شدم! تا اومدم بفهمم چی شده آن یکی کوله رو کوبوند تو سرم ...خدا رو شکر کلا بعضی ها راحتند!! در کل عراقی ها دو دسته هستند. یک دسته فوق العاده و خدمتگزار به زائر و یک دسته و متنفر از ما .... البته دسته دوم کم هستند و اکثریت رو گروه اول تشکیل میده. خادمین این موکب از گروه اول هستند و فکر کنم همه تحصیل کرده اند. از نوع رفتارها و پیداست. نماز و ناهار و قرآن و ذکر ... دارم سعی میکنم کمی بخوابم چون امشب رو دوست دارم اگر علیه السلام بپذیرد در کنار مادرش برایش گریه کنم انشاالله. نشد که بخوابم!! سرو صدای زیاد و ... حدود ساعت ۴/۳۰ آماده شدیم که راه بیفتیم. یکی از بچه ها حالش خوب نبود. هر چه کردم ماشین سوار بشه و بره قبول نکرد. تا عمود ۱۳۰۰ که راه آمدیم دیدم بزور خودش رو می‌کشه. لذا یه گرفتم و سوار شدیم. همه کلی خوشحال شدن :) ما را تا عمود ۱۳۸۰ آورد. اونجا پیاده کرد و چند تا عمود بعد گنبد حضرت علیه السلام دیده شد. فقط کسی که تجربه روی رو داشته می‌تونه بفهمه این تصویر چه حس و حالی داره. تو راه نماز مغرب شد. کنار خیابان فرش پهن کردیم و نماز خواندیم. بعد نماز حرکت کردیم به سمت موکب ... حدود یک ساعتی راه رفتیم تا رسیدیم. موکب استان البرز خیلی دورتر از بود سر راه هم نزدیک حرم حضرت عباس شدیم و سلام دادیم و هم حرم امام حسین علیه السلام. از کنار گاه هم عبور کردیم تا بعد از عبور چند خیابان شلوغ به رسیدیم. الحمدلله یکی از بچه ها تو موکب برای ما جا گرفته بود. لذا رفتیم و در مکان خودمان شدیم. بعد اینکه مستقر شدیم بعضی از بچه ها میخواستند برن حرم ... قبل رفتن کمی صحبت کردیم و دعای و روضه و... خدا را شکر خوب پذیرایی کرد. یاد همه دوستان کردیم. بعضی ها رفتند حرم و بقیه هم خوابیدند. منم جز گروهی بودم که خوابیدم هر چه فکر کردم پیدا نکردم که لابلای این همه مرد و فشار بریم سمت حرم علاوه بر این که میدونستم بدلیل نمی‌توانند نزدیک شوند. پاهام از درد فریاد میکرد. با که یکی از بچه ها داد کمی آروم تر شد. یکی گفت خوب ازتون گذشته... راست می‌گفت این چند روز هر بار جلوی آینه رفتم بیش تر از هر چیزی موهای جلوه میکرد.. بی اختیار زمزمه کردم داره پیر میشه.... حواست هست به سپید سرم... از گذشته ترم .... قبل اینکه بیام یکی می‌گفت چرا صورتتون ریخته... تو دلم گفتم داغ و حسین ریختن صورت هم داره!! یکی می‌گفت چرا آنقدر فشار روش هست... و من تو دلم میکردم وای از قلب حجه بن الحسن... وای از دل زینب 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 : 🔰 : دلاوران اسلام در این عملیات که یکی از و عملیات های دفاع مقدسه، غیر ممکن رو ممکن کردن و اروند خروشان رو به تسخیر خودشون درآوردن. 💢 بعد از نهار، از بین بساط دست فروشان بازار به اتوبوس ها رسیدیم و به نهر رفتیم در فضای کنار نهر به علت کم بودن جا، کنار هم به شکل نشسته نماز خوندیم. سریع بلندمون کردن تا به غروب برسیم... از اتوبوس پیاده شدیم و دسته دسته از زمین هایی که روزی پر از آب و بوده اند و حالا از خشکی ترک خوردن عبور کرده و روی خاک شلمچه نشستیم بعضی ها تنها و دور از جمع خلوت کرده بودن، دیدن حالشون مثل تماشای غروب لذت بخش بود ، عده ای هم بین جمعیت ،به صحبت های راوی گوش می کردن: «اینجا تمام ایمان و تمام کفر است ، تقابل عشق و نفرت ،عزت و ذلت ، ۱/۴ همه شهدای جنگ از اینجا پر کشیدن ....» از شلمچه تا کربلا حداکثر ۸ ساعت فاصله هست و شهدا در حسرت زیارت رفتن😔 راه رو برای ما باز کردن و رفتن البته که حالا در آغوش علیه السلام تمام دلتنگی شون رو نشوندن. بعد از اذان، اکثر مردم برای اقامه نماز به داخل یادمان رفتن ولی من و زهرا و فاطمه و چند نفر دیگه همونجا پشت سر دو مسئول کاروان نماز و زیارت عاشورا خوندیم😍 نماز جماعت روی خاک شلمچه و نزدیک کربلا ، زیر آسمان ، در تاریکی مطلق و دلچسب فوق العاده بود، دلم نمی خواست برگردم ،اما وقت تمام شده بود.😢 به زیارت مزار شهدای داخل یادمان رفتیم و از مسیر مزین به عکس و سخنان شهدا و فانوس هایی با نور قرمز عبور و درباره زندگی شهدا صحبت کردیم تا به محل پارک اتوبوس ها رسیدیم. اون شب رو در زائرسرای شهید مهمان بودیم. مهمان سفره هایی به وسعت ایران و نماز جماعت هایی به سادگی خوابگاه دانشجویی 💢دوشنبه ۸فروردین روز بعد به بازدید از رفتیم به قول راوی، این روزهای گرم در اینجا جز ٔ، خنک ترین روزهای ساله! بعد از شنیدن روایت مختصر ِ عملیات و به داخل یادمان رفتیم و زیارت کردیم در آخر هم بستنی نذری خوردیم و هایی که آماده کرده بودیم روی کاغذ نوشتیم و به مسئول اتوبوس دادیم. و به سمت راه افتادیم. ادامه دارد.... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f