••🍄🌿••
گَر نِگهدارمَنآن استکهمنمیدانم
شیشهرادربغلسنگنگهمیدارد...!
#خدایمن
#عکسنوشته
🌿🤍⇢ࢪفیـق چـادرے
باشه ولی ساعت 11 صبح هیچ جای ایران هوا تاریک نیست دیگه قزوین که جای خود داره.
#بدون_تعارف
ز خاک نینوا فریاد می خیزد چنین
حسینم یار میخواهد،
وفاداری کنید . . . 💔
#حسین_جانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیومدنمبراکدومگناهمنـه؟💔
#امام_حسین
اینجا؟جایی براۍ اشنا شدن با من🧑
من؟ یک دھ هشتادۍ پایھ💆♂🚶
با چاشنیِ روزمرگی🌚
❥⿻⩥https://eitaa.com/joinchat/3194291076C6251957c97
#جاییبرایخوبکردنحالتون
اگه میخواۍ با زندگی یک ده هشتادۍ بیشتر آشنا شی👀🚶♂
🧸👉🏾https://eitaa.com/joinchat/3194291076C6251957c97
اینجا میتونه کمکت کنه🙂☝️
هدایت شده از "کُمِیل|𝒌𝒐𝒎𝒆𝒚𝒍"
تو صف سوار شدن قطار تهران مشهد
ماشاالله خیلی شلوغه🙃🤍✨
حالا تازه ۴۵ دیقه دیگه حرکته هاااا
#روزمرگی
هدایت شده از "کُمِیل|𝒌𝒐𝒎𝒆𝒚𝒍"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سطح خلاقیتو نگا توروخدا😂🤦🏻♂
#روزمرگی
ارباب ؛
انتظار سخته ، منم دل دارم . .
هرکیو دیدم کربلا رفته : )
#امام_حسین_من
منبہخوابڪربلاهمراضےام:))
بسڪہاززوّاراربابمحسینجامانده ام💔..
#امام_حسین
#کربلا
سلام به همه تون مهربونا ❤️
چندسالی اربعین رفتم و این یکی از خاطراتمه که همیشه با تعریفش گریه میکنم.
انشاءلله در چند قسمت میفرستم براتون؛
*پرچم علمدار *
قسمت ۱
هوا گرم بود و آنقدر دویده بودم که دیگر نای ایستادن نداشتم .
دلم میگفت گریه کن اما منطق اجازه نمیداد ، چون حتما راهی پیدا میشد .
بعد از نماز صبح با پدر و خواهرم از موکب خارج شدیم تا ادامه مسیر مشایه را طی کنیم و به کربلا برسیم...
اما با هجوم جمعیت گم شدم؛ آنهم بدون هیچ موبایل و یا حتی وسیله ارتباطی.
عمود ها را طی میکردم ،بلکه پیدایشان کنم اما نبودند. هیچ کجا نبودند .
با ده نفر صحبت کردم تا بشود راه ارتباطی پیدا کنم اما دریغ از کمکی که به نتیجه برسد .
نشستم زیر آفتاب و ذکر گفتم.
بارها از خدا کمک خواستم و بغضم را پس زدم . آدم که قحط نبود.
ده نفری که کمک شان نتیجه نداد به کنار اما، حتما کسی پیدا میشد !
دوباره گشتم و به هر کسی که رو زدم تا کمک کند پیدا شوم ، پاسخی نگرفتم .
***
نمیدانستم چند عمود جلو آمده ام .
دوازده ساعتی بود که از خواهر و پدرم خبری نداشتم و بیشتر نگران آنها بودم
روی نیمکتی نشسته و به نرده های موکبی تکیه زدم .
قدم زدن زائران را تماشا میکردم وبغضی که ساعت ها با آن جنگیده بودم ،آزاد شد .
ادامه دارد...
~ محبه المهدی- زینب ~
https://harfeto.timefriend.net/17232248242227
نظرت رفیق🖐🏻
#پرچمِ_علمدار