#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےامینرجبے)
همیشه سجده هاش خاص بود.
چهره اش گواهے میداد که #شهادت ؛
حق اوست.
آن قدر که به خواهرش به شوخے میگفتیم: #خواهرِشهید.
این احساس در خیلے ها وجود داشت.🙂
هرکس با او رفاقت و انسے داشت ؛
حس #شهادت را در او به وضوح میدید
و لمس میکرد.🍂
در #خانطومان بودیم .
نیروها تقسیم شدند ما ایستاده بودیم
که #محمدتقے با تویوتا آمد ؛
من بودم و #سیدرضا طاهر و
سیدمحمد مسعودیان زاده ،
آقای اندی ، آقای مولوے ،
آقای جانبازے و آقای عباس پور را جدا کرد
و گفت:
ما با هم در یک گردان هستیم.
همه از این خبر خوشحال بودیم.🤩
با او اعتماد به نفسمان بالاتر میرفت
و بهتر میتوانستیم کار کنیم.😎
علاقه اے که بین #ما و #او برقرار بود
این اعتماد به نفس را به مراتب بیشتر میکرد.
✅ با ما همراه شوید...👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(میثمنورے)
من و آقاے رامینرضایے و #شهیدشالیکار
و صادقے در یک اتاق بودیم.
#محمدتقے هم همراه بچهاے ما شده بود
و شبها مےآمد پیش ما میخوابید.🌖
یک روز دیدم او و #شهیدرادمهر دارند
روے یک نقشه باهم بحث میکنند.
من داخل اتاق دراز کشیده بودم
و تازه داشتم میخوابیدم.😴
بحثشان درباره این بود که
"توپ ۲۳ را کجا مستقر کنیم که بتوانیم
#قَراصے را بزنیم و آتش🔥 و ادوات🪖
را کجا بچینیم⁉️"
من همینطور که گوش میدادم ، خوابم برد.
خواب دیدم در قَراصے هستیم و اینها دارند
توپ ۲۳ را جا به جا میکنند...
از خواب بیدار شدم و دیدم هنوز دارند
درباره همان مسئله حرف میزنند.
انگار خوابِ حرفهاے آنها را دیده بودم.
گفتم:
آقا‼️تو رو خدا بس کنید.
با تعجب نگاهم کردند و گفتند:
چرا⁉️چےشده...🙄
گفتم:
هرچے رو شما میگید من دارم خوابش رو
میبینم. خواهش میکنم برید یه اتاقِ دیگه.
خندیدند.😄
هر دو #بزرگوار و #متواضع بودند.🌹
شبها که میخواستیم بخوابیم😴 ،
حساسیت داشتیم که
پتوهایمان تمیز باشد؛
اما بارها خودم شاهد بودم
که #محمدتقے پتو برنمےدارد.
اتفاقا اگر پتو برمیداشت ، بدترین پتو و
کهنه ترینشان را که خاکے بود برمیداشت.
یکے را تا میکرد و زیر سر میگذاشت و یک
پتو را هم روے سر میکشید.
خیلے قانع بود.
با سختترین شرایط
به راحتے کنار مےآمد.🙃🪴
✅ با ما همراه شوید...👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےفرشیدعزیزے)
یه روزے از روزهاے تابستان☀️
من و #آقارضا و دیگر دوستان ؛
زیرِ درختے نشسته بودیم🌲
و نزدیک نماز ظهر بود.🌤
یکے از دوستان شروع کرد به صحبت
کردن در مورد یکے از دوستان دیگر.🖐🏻
اون لحظه #آقارضا رو دیدم ،
بدونِ کسےمتوجه بشه ،
اونجا رو ترک کرد و به سمتِ
دیگرے رفت تا مثلا یه کارے داره‼️😄
بعد این کارِ #آقارضا همهے ما اونجا
متوجه شدیم که داریم به سمت #غیبت
میریم و #آقارضا اینجا را ترک کرده بود.🙃
#آقارضا در این مواقع با رفتارش ،
حتےبه صورت غیرمستقیم
هم نشان میداد
که این کار درست نیست...🙂🍁
#شهیدرضاحاجےزاده🕊
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
با خودم گفتم:
خوبه یک سوپ برای #حاجے درست کنم
تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم.
با چیزهایے که توے آشپزخانه داشتیم
یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.🍲
از حالت نگاهش معلوم بود
خیلے ناراحت شده است.
گفت:
چرا براے من سوپ درست کردے⁉️
گفتم:
حاجے آخه شما مریضے🤒
ناسلامتے فرماندهے لشکرم هستے ؛
شما که سرحال باشے ،
یعنی لشکر سرحاله.😉
گفت:
این حرفا چیه میزنے فاضل‼️
من سؤالم اینه که چرا بین من
و بقیهی نیروهام فرق گذاشتے⁉️
توے این لشکر، هر کسے که مریض بشه ،
تو براش سوپ درست میکنے!!🤔
گفتم: خوب نه حاجے‼️🙄
گفت:
پس این سوپ رو بردار ببر ؛
من همون غذایے رو میخورم
که بقیه نیروها خوردن.🙃
#شهیدحاجاحمدکاظمے🕊
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےحسینمولوے)👤
در احترام به #پـــدر و #مـــادر
بے نظیر بود.✨️
وقتے پیش #پـــدرش مےنشست ،
طورے بود که براے من
سوال پیش آمده بود.🤔
نمیدانستم که چرا #محمدتقے
اینطورے پیش #پـــدرش مینشیند.
مگر #پـــدرش میخواهد چه کار کند⁉️
فکر کردم از #پـــدرش خجالت میکشد.
پیش #پـــدرش لام تا کام حرف نمیزد.🤐
اوایل فکر میکردم #محمدتقے
پیش ما فیلم بازے میکند و اهل نشان
دادن و ریاکارے است.😐
بعداََ فهمیدم کل خانواده شان این طورند.
ساعتها دوزانو و با ادب ؛
پیش #پــــدر و #مـــادرش
مےنشست...🖐🏻🙃
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےامینرجبے)
همیشه سجده هاش خاص بود.
چهره اش گواهے میداد که #شهادت ؛
حق اوست.
آن قدر که به خواهرش به شوخے میگفتیم: #خواهرِشهید.
این احساس در خیلے ها وجود داشت.🙂
هرکس با او رفاقت و انسے داشت ؛
حس #شهادت را در او به وضوح میدید
و لمس میکرد.🍂
در #خانطومان بودیم .
نیروها تقسیم شدند ما ایستاده بودیم
که #محمدتقے با تویوتا آمد ؛
من بودم و #سیدرضا طاهر و
سیدمحمد مسعودیان زاده ،
آقای اندی ، آقای مولوے ،
آقای جانبازے و آقای عباس پور را جدا کرد
و گفت:
ما با هم در یک گردان هستیم.
همه از این خبر خوشحال بودیم.🤩
با او اعتماد به نفسمان بالاتر میرفت
و بهتر میتوانستیم کار کنیم.😎
علاقه اے که بین #ما و #او برقرار بود
این اعتماد به نفس را به مراتب بیشتر میکرد.
✅ با ما همراه شوید...👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےفرشیدعزیزے)
یه روزے از روزهاے تابستان☀️
من و #آقارضا و دیگر دوستان ؛
زیرِ درختے نشسته بودیم🌲
و نزدیک نماز ظهر بود.🌤
یکے از دوستان شروع کرد به صحبت
کردن در مورد یکے از دوستان دیگر.🖐🏻
اون لحظه #آقارضا رو دیدم ،
بدونِ کسےمتوجه بشه ،
اونجا رو ترک کرد و به سمتِ
دیگرے رفت تا مثلا یه کارے داره‼️😄
بعد این کارِ #آقارضا همهے ما اونجا
متوجه شدیم که داریم به سمت #غیبت
میریم و #آقارضا اینجا را ترک کرده بود.🙃
#آقارضا در این مواقع با رفتارش ،
حتےبه صورت غیرمستقیم
هم نشان میداد
که این کار درست نیست...🙂🍁
#شهیدرضاحاجےزاده🕊
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
با خودم گفتم:
خوبه یک سوپ برای #حاجے درست کنم
تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم.
با چیزهایے که توے آشپزخانه داشتیم
یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.🍲
از حالت نگاهش معلوم بود
خیلے ناراحت شده است.
گفت:
چرا براے من سوپ درست کردے⁉️
گفتم:
حاجے آخه شما مریضے🤒
ناسلامتے فرماندهے لشکرم هستے ؛
شما که سرحال باشے ،
یعنی لشکر سرحاله.😉
گفت:
این حرفا چیه میزنے فاضل‼️
من سؤالم اینه که چرا بین من
و بقیهی نیروهام فرق گذاشتے⁉️
توے این لشکر، هر کسے که مریض بشه ،
تو براش سوپ درست میکنے!!🤔
گفتم: خوب نه حاجے‼️🙄
گفت:
پس این سوپ رو بردار ببر ؛
من همون غذایے رو میخورم
که بقیه نیروها خوردن.🙃
#شهیدحاجاحمدکاظمے🕊
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#خاطرات🌱
●{به نقل از #همرزمِ شهید}●
(آقاےحسینمولوے)👤
در احترام به #پـــدر و #مـــادر
بے نظیر بود.✨️
وقتے پیش #پـــدرش مےنشست ،
طورے بود که براے من
سوال پیش آمده بود.🤔
نمیدانستم که چرا #محمدتقے
اینطورے پیش #پـــدرش مینشیند.
مگر #پـــدرش میخواهد چه کار کند⁉️
فکر کردم از #پـــدرش خجالت میکشد.
پیش #پـــدرش لام تا کام حرف نمیزد.🤐
اوایل فکر میکردم #محمدتقے
پیش ما فیلم بازے میکند و اهل نشان
دادن و ریاکارے است.😐
بعداََ فهمیدم کل خانواده شان این طورند.
ساعتها دوزانو و با ادب ؛
پیش #پــــدر و #مـــادرش
مےنشست...🖐🏻🙃
.👇👇
🌹📡 @nekavang 📡🌹
🕌 @ziaratashoraneka🕌
https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈