eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 https://eitaa.com/joinchat/4221632789C0d32769a76
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 @zibastory پدر ابوسعید ابوالخیر عطار ثروتمندی بود. خانه‌ای داشت که در تمام دیوارهای آن، اسم سلطان محمود را نوشته بود. سلطان محمود به خانه او رفت و آمد داشت. ابوسعید در نوجوانی به پدر گفت: برای من اتاقی درست کن می‌خواهم در آن زندگی کنم. پدرش ساخت. ابوسعید در تمام دیوارهای آن کلمه الله را نوشت. پدرش گفت: پسرم چرا الله نوشتی اگر سلطان محمود خانه من بیاید ترسم بر من خشم گیرد. ابوسعید گفت: پدر هر کس اسم سلطان خویش بنویسد من هم اسم سلطان خویش نوشتم. اگر سلطان من (الله) مرا دوست داشته باشد، سلطان تو را توان خشم گرفتن بر من نیست واگر سلطان من تو را دوست نداشته باشد سلطان تو را قدرت نگه داشتن از خشم سلطان من نیست. پدر را این حرف فرزند شگفت آمد و راه خود عوض کرد و شاگرد پسر در راه معرفت شد. ‎
🌸🍃🌸🍃 @zibastory برخی به غلط و از روی تنبلی کم کاری و شکست خود را به گردن تقدیر می اندازند و از دین انتظار دارند برایشان معجزه کند. در حالی که این سنت الهی است، هرکس در هر زمینه ای کار کند خداوند او را یاری میدهد. شخصی از امام صادق(ع) درخواست کرد که دعا کنید خدا روزی مان را زیاد کند. امام فرمود: دنبال کار برو، تلاش هم بکن از مورچه که کمتر نیستی که روزی اش را از خدا میخواهد ولی تلاش میکند. در زندگی دینی روزی را از خدا میخواهیم اما پیش شرط آن: تلاش است
پیراهن خوشبختی 👑 پادشاهی بیمار شد اما پزشکان دربار نتوانستند او را درمان کنند. پادشاه که نگران شده بود دستور داد اعلام کنند هر کس بتواند پادشاه را معالجه کند، پادشاه نصف قلمرو پادشاهی اش را به او خواهد بخشید. تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند. او گفت: «اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.» شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. 🌙 آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید: «شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟» 🔸 پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت! @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خالق بی همتا 💖 🌸به نام آن که خلاق جهان است ✨امید بی پناه و بی کسان است 🌸به نام آن که یاد آوردن او ✨تسلی بخش قلب عاشقان است 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌷صبح سه شنبه تون معطر به عطر خوش صلوات 💖 بر حضرت محمد (ص) 💖 و خاندان مطهرش 🌷🍃 🍃🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷🍃 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼این عشقِ آتشین، زِ دلم پـاک نمی شود 💚 🌼مجنون به غیـر خـانه‌ی لیلا نمی شود 💚 🌼بالای تختِ یوسفِ كنعان نوشته ‌اند 💚 🌼هر یوسفی كه یوسفِ زهرا نمی شود💚 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 🌼 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها زمانى "صبور"خواهى شد،كه "صبر" را يک "قدرت" بدانی نه يك "ضعف"... آنچه "ويرانمان" مى كند، "روزگار" نيست!!! حوصله‌ی "كوچك"، براى "آرزوهاى بزرگ" ماست... 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃صبح زیباست.... اگر غصه خرابش نکند فکر هجران کسی نقش برآبش نکند، 🌼🍃صبح زیباست و این جمله حقیقت دارد اگر اندوه دلت همچو سرابش نکند... صبح سه شنبه تون زیبـا 🌺🌷🍃 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🔸 قال : إنَّ أبصَرَ الّابصارِ ما نَفَذَ فى الخيرِ مَذهَبُهُ ، 🔸و أسمَعَ الّاسناعِ ما وَعَى التَّذكِبرَ و انتَفَعَ بِهِ 🔸أسلمُ القلوبِ ما طَهُرَ مِنَ الشُّبُهاتِ . 🔸به راستى بيناترين ديده ها أن است در خير نفوذ نمايد 🔸 و شنواترين گوشها آن است که تذكرها را بشنود و از آن بهره مند شود 🔸و سالم ترين دلها آن است كه از شك و شبهه ها پاک باشد . 🌹 سخنان امام حسن علیه السلام 📗 : تحف العقول : ص : ۴۰۸ 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
✍️ ✅ازداشته هایمان لذت ببریم . مرد ثروتمندی ماشین آخرین مدل خارجی خودشو مقابل مغازه قصابی پارک کرد و نیم کیلو گوشت سفارش داد اما قبل از اینکه مغازه رو ترک کنه، مردی از یک پراید مدل هشتاد پیاده شد و وارد مغازه قصابی شد و ۵ کیلو گوشت کبابی، ۵ کیلو گوشت بی استخون، ۵ کیلو چرخ کرده و ۳ کیلو ماهیچه سفارش داد... مرد ثروتمنده منتظر موند تا راننده پرایده بره، از قصابه پرسید: مگه شغل این آقا چیه؟ قصاب پاسخ داد: اون کار نمی‌کنه، اما با سه زن بیوه‌ای ازدواج کرده که پس از مرگ شوهراشون، صاحب اموال و املاک زیادی شده‌ان و داره با پول اونا اینجور زندگی می‌کنه... مرد ثروتمنده کمی فکر کرد و سپس ۱۰ کیلو گوشت بی‌استخون ، ۵ کیلو ماهیچه و ۵ کیلو گوشت مخصوص کباب از قصاب خرید و برد خونه... وقتی همسرش دید که شوهرش برخلاف همیشه، چقدر گوشت خریده با تعجب پرسید مگه قراره مهمونی داشته باشیم؟ شوهره جواب داد: نه بابا چه مهمونی، چه بساطی؛ فقط میخوام قبل از اینکه صاحب پرایده بیاد سراغ تو‌، از ثروتم لذت ببرم!... 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر طنز «دوران مجردی» در محضر رهبر انقلاب که موجب تحسین ایشان شد همه را شکل یار می‌بینم پیرزن را نگار می‌بینم! عالیه شعرش 😂 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
📃خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود: تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری میگفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت( اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی، ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ✍منبع: کتاب خاطرات دردناک.ناصر کاوه. 📕 داستانهای زیبا📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸