🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
چرا پدرم موقع عکس گرفتن زانوهایش را خم می کرد؟
دکتر محسن زندی
چند وقت پیش پدرم عکسهای قدیمی آلبومش را بیرون آورده بود و به من نشان میداد. عکسهایی از دوران نوجوانی و جوانی خودش در کنار پدرش.
چیزی گفت که هنوز هم نتوانستهام این حجم از ادب و توجه و احترام را درک کنم.
در تمام عکسها زانوهایش را شکسته بود تا هم قدِ پدرِ کوتاه قدش باشد. میگفت آنقدر حواسم به احترام و جایگاه پدرم بود که همیشه در کنارش طوری میایستادم تا بلندتر از او به نظر نرسم؛ و مهمتر آنکه او احساس نکند بلندتر از او هستم.
راستش هر چقدر سنم بالاتر میرود و بادِ چرخِ نخوت و تکبر و همهچیز دانیِ ایام جوانیام کمتر میشود، به اهمیت وجود بزرگسالان و حفظ جایگاهشان در هر خانوادهای بیشتر پی میبرم.
بزرگترها اساس و بنیان و محور هر خانوادهای هستند. وقتی میمیرند یا جایگاهشان را از دست میدهند، خیمه آن خانواده از هم میپاشد. چه بسیار خانوادههایی را دیدهایم که حتی با وجود فرهیختگی و صمیمیت اعضای آن، بعد از مرگ والدین از هم دور شدهاند. حتی اگر سالی یک بار هم دور هم جمع شوند، دیگر خانواده نیستند؛ بلکه ازدحامی از تنهایانند.
پدرم همیشه به مادربزرگ ساکت و نحیف و رنجورم اشاره میکرد و میگفت: همین یک مشت پوست و استخوان را میبینی که چگونه همه را دور خودش جمع کرده؟ اگر روزی نباشد دیگر این جمع پا نخواهد گرفت.
و دقیقاً همان شد که میگفت.
به جرات میگویم یکی از آیتمهای به شدت تاثیرگذار بر خانواده بودن یک خانواده و نه اینکه صرفاً ازدحامی از تنهایان باشند، میزان ادب و احترام و حفظ جایگاه بزرگترها در هر خانوادهای بود.
چقدر تفاوت بود بین آنها که بچههایشان را طوری تربیت کرده بودند که با هر رفت و آمد بزرگترها، حتی به دستشویی، به احترامشان تمام قد از جایشان بلند میشدند؛ با آنها که حتی یک حرف و کلام ساده و معمولی را با تندخویی و بیاعتنایی و بیتوجهی به بزرگترها میزدند.
نه اینکه بزرگترها همیشه درست میگویند، یا همیشه بیشتر و بهتر میفهمند، یا هیچگاه حرف زور و بیحساب نمیزنند، و گاهی ناخواسته و خواسته آسیب نمیرسانند.
ابداً منظورم این نیست. مقصودم حفظ جایگاه و شأن آنها، محبت، ادب، احسان، خشوع باطنی و ظاهری به آنها، حفظ بزرگیشان در هر خانه؛ و ازین مهمتر، القای این حسِ بزرگی و ادب و جایگاه به آنها، حتی در صورت مخالفت با نظرشان است.
این وضعیتی است که سودش به جیب همه میرود.
سالخوردهای که در برابر خود غبارِ غمناک مرگ را میبیند، دلخوشیای جز ثمرهها و محصولات باغش ندارد. چه مصیبت دردناکیست آنکه در برابرش هم باغی سوخته از گذشته میبیند و هم پایانِ آینده را.
پدرم که خودش یک کشاورز و باغدار حرفهای است همیشه درختها را کج و معوج و نادرست میکاشت. میپرسیدم چرا این کار را میکنی وقتی میدانی غلط است؟
میگفت: میدانم غلط است. اما پدرم اینگونه خوشش میآید. چرا باید برای ۴ کیلو میوه بیشتر، دلش را بشکنم و بعدش سالها حسرتش را بخورم؟
و البته پدرش هم همیشه از او راضی بود و از دیدنش لذت میبرد و دعایش میکرد. با اینکه ۲۰ سال از مرگش گذشته است هنوز هم پدرم با احترام و جلالت از او یاد میکند و اشک در چشمانش حلقه میزند.
به راستی این ادب چیست که مولانا میگوید:
از خدا جوییم توفیقِ ادب
بیادب، محروم گشت از لطفِ رب
بیادب، تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
از ادب پُر نور گشتهست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد مَلَک
دوست بسیار ثروتمندی دارم که از هر لحاظ انسان موفق و حسرتانگیزی است. یکبار خاطرهای تعریف میکرد که هروقت آن را تعریف میکنم گریهام میگیرد.
میگفت: مادری داشتم که سالها زمینگیر بود و لگن زیرش میگرفتیم برای دفع ادرار و مدفوع. مادرم که بسیار ماخوذ به حیا بود، از شدت خجالت، ادرار و مدفوعش را تا آنجا که ممکن بود نگه میداشت که نکند ما را به زحمت بیندازد. هر ساعت هم از خدا مرگش را میخواست تا از رنجِ این سرشکستگی و سربار بودن رها شود.
هر چقدر به او میگفتم که مادرجان این کار را نکن. ما وظیفهمان است حفظ و نگهداری از تو؛ به خرجش نمیرفت که نمیرفت.
یک روز بعد از دفع ادرارش در لگن، مشتم را پر از آن کردم و به صورتم مالیدم و التماس کردم که تا زنده است توفیق خدمتگزاری به خودش را از ما نگیرد. و این کار را به خاطر ما بکند. ماییم که محتاج اویم، و نه او محتاج ما.
با این کارم بهت زده شد و شروع به گریه کرد. از عمق جان دعایم کرد و همان دعا شد توشه دنیا و آخرت من.
آری. بزرگترها مثل هوایی هستند که نفس میکشیم. تا هست قدرش را نمیدانیم، اما وقتی نیست، احساس خفگی بیچارهمان میکند:
هر که جز ماهی زِ آبش سیر شد
هر که بی روزی است، روزش دیر شد
🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
🟩نفس از جای گرم برآمدن
🔻معنی : در مورد شخصی گفته می شود که بی خیال مستمندان باشد.
۱- یعنی در آسایش و رفاه به سر می برد به همین دلیل از گرفتاری های دیگران خبر ندارد.
۲- نفس گرم نشانه سلامتی و حالِ خوش انسان است بر خلاف نفسِ سرد که نشانه مرگ است. به همین دلیل وقتی می خواهند به کسی دعا کنند می گویند ” دمت گرم “. دَم نیز به معنای نفس کشیدن است. دَم هوایی است که انسان وارد شش هایش می کند و هوایی که خارج می کند بازدم است.
۳- اگر در جمعی از کسی مشورتی بخواهند و او بدون توجه به امکانات شخصِ مشورت گیرنده به او راهنمایی های غیرممکن کند، این ضرب المثل شامل حالش می شود.
۴- یعنی سختی نکشیده است و حال دردمندان را درک نمی کند.
۵- کسی که در هر اتفاقی، ساده نگری و دلخوشی های زیاده از حد دارد و به عاقبت کارها نمی اندیشد.
#نفس #گرم #راحت #سادهنگر
?#قصه ضرب المثل ها
📕فوت کوزه گری
🦋#نوجوان 🦋#همکاران
🔹استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت .
شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد .
🔹شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع کرد به ايراد گرفتن و گفت مزد من كم است .
و كم كم زمزمه كرد : من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم .
🔹هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت .
🔹 شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست .
دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد .
🔹شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند .
استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد .
استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو .
🔹شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است .
استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري .
استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي ؟
شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص، پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود .
حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت .
🔹 اين ضرب المثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد .
ضرب المثلهایی كه به اين موضوع اشاره دارند عبارتند از :
👈فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته
👈اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود
👈برو فوت آخري را ياد بگير
👈همه چيز درست است و فقط فوتش
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
39.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعا دست مریزاد باید گفت به همه دست اندر کاران این کلیپ بسیار جالب
حتما ببینید و نشر دهید خیلی عالیه
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام علی علیه السلام فرمودند:
آنچه نمیدانی نگو
همه آنچه را هم که میدانی نیز نگو ...
زیرا خدا بر اعضای بدنت
چیزهایی را واجب کرده که از آنها
در روز قیامت بر تو حجت است ...
📙حکمت ۳۸۲ نهج البلاغه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
💔اشکی را که برای امام حسین
علیه السلام جاری شده پاک نکنید!
💟سر منشأ این اشک چشمی که در مجالس و محافل عزاداری حضرت ارباب سیدالشهدا علیه السلام از چشم شما بیرون می آید #حوض_کوثر است..
والله العظیم این آب حیاتی که فرمودن همین اشک بر امام حسین علیه السلام است.✨
⛔️مبادا این اشک چشم را با دستمال کاغذی پاک کنید که بزرگترین کفران نعمت است!
🌷 ای محبین امام حسین ولله اگر دوست دارید که آبرومندترین افراد بین خلق بشید این اشکهاتون رو به صورتتون بکشید هم نورانی میشید و هم آبرومند...
📓عارف سوخته دل،کربلایی سید احمد نجفی
🌤اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها🌞
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توسل به حضرت زهرا
معجزه نام حضرت زهرا ❤️🤍
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام_حسین علیه السلام ؛
🍀بر خداوند است که هیچ گرفتاری به #زیارتِ من نیاید مگر آن که او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم.
📗ثواب الاعمال و عقاب الاعمال .ص۹۸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
❤️ زبان نیش دار
مرحوم مادر بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي دوستي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم دوست بودند و با هم غذا مي خوردند.
يك روز هيزم شكن براي ناهار آش پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با زبانش ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ هيزم شكن كلافه شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت.
خرس ديگه غذا نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و تبرت را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم.
خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از بالای کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و زد توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد.
هیزم شکن فرار کرد و تا یکی دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت طاقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. دید که خرس سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر خوشحالم که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم.
خرس گفت: نگاه کن ببین زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه خوبه و جایش هم نمانده.
خرس گفت: ولی جای زخم زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر خوب شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. زبان نیشدار روح را بیمار می کند.
توهین و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه شود، در ذهن می مانند و وحشت ایجاد می کنند.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
سعدی می گويد؛ زمانی که من در دمشق بودم، قحط سالي بسيار سختي در آنجا به وجود آمد . آسمان در نهايت بُخل و خِست بود و قطره اي آب به زمين نمي باريد . تمام چشمه هاي جوشان خشك شده بودند و در هيچ كنار وگوشه اي ذرهاي آب پيدا نمي شد ، نه سبزهاي ، نه درختي ، نه ميوهاي فقط غصه بود و درد . در همان حال و روز ، دوستي به نزد من آمد كه از او جز پوست و استخوان چيزي باقي نمانده بود! گرچه او روزگاري براي خودش مردي ثروتمند بود . باديدن او تعجب كردم و پرسيدم : اي دوست اين چه وضعي است که داری؟ چه مشكلي پيش آمده ؟ دوستم با خشم پاسخ داد : آخر مرد حسابي عقلت كجا رفته ؟ نمي بيني قحطي با مردم چه كرده ؟
بدو گفتم آخر تو را باك نيست
كّشد زهر جايي كه ترياك نيست
گر از نيستي ديگري شد هلاك
تو را هست ، بط را ز طوفان چه باك
به او گفتم : آخر تو كه مشكلي نداري ، تو مرد ثروتمندي
هستي ، فقرا بايد نگران شكم خود و زن و فرزند باشند، نه تو! دوستم رنجيده به من نگاه كرد و گفت :
من از بي نوايي نيم روي زرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
هيچ انسان خردمندي نمي تواند غم ديگران را تحمل كند ، غصه ديگري غصه من است ، بيماري او بيماري من است .
چو بينم كه درويش مسكين نخورد
بكام اندرم لقمه زهر است و درد
كه چون بگذرد بر تو اين سلطنت بگيرد به قهر آن گدا دامنت
مكن ، پنجه از ناتوانان بدار
كه گر بفكنندت ، شوي شرمسار
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
میگویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: «برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیدهام.»
همسرش میگوید: " آرد گندم نداریم. ملا میگوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش میگوید:«شیر هم نداریم.» ملا جواب میدهد:«به جایش آب بریز.» همسر ملا میگوید:«شکر هم نداریم.» ملا پاسخ میدهد: «شکر نمیخواهد.»
همسر ملا دست به کار میشود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم میکشد و میگوید:«چه ذائقهی بدی دارند این ثروتمندها.»
حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به #موفقیت چیست!
کارهایی که افراد موفق انجام میدهند را انجام نمیدهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آنها میگیرند.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
یک خانه زیبا.mp3
14.18M
#داستان_کودکانه_صوتی
#قصه_شب
#قصه_صوتی
"یک خانه زیبا"
روزی مردی کوزه های گِلی اش را سوار بر گاری کرده بود و از کنار دشتی می گذشت. ناگهان یکی از کوزه ها از روی گاری سُر خورد. کوزه قِل خورد و وسط دشت ایستاد. در همان موقع مگسی از آنجا می گذشت که کوزه زیبا را دید و با خود گفت که این خانه زیبا....
کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که با اتحاد و همبستگی، کارها بهتر و زودتر به نتیجه خوب و مطلوب می رسد.
*کتاب گویای «یک خانه زیبا» برگرفته از ضرب المثل های قدیمی ایرانی است.
📚داستان های زیبا 📚
#داستان_کودکانه_صوتی #قصه_شب #قصه_صوتی "یک خانه زیبا" روزی مردی کوزه های گِلی اش را سوار بر گاری
این هم برای کودکان عزیز اعضای کانال👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین قسمت خوبان شد من جا موندم😭
#اربعین جا نمونی ...
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خداوندا
✨خانه امیـدم را
🌸به یادت بر بلنـدترین
✨قله دلم بنا می کنم
🌸ای آرام جان
✨امشب تمام دوستـان
🌸و عـزیزانم را آرامشی
✨از جنس خودت ارزانی ده
شبتون بخیر و نگاه خدا پناهتان 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️برصبر حسن و خوی احمد
💚صلوات
▪️براختر دوم امامت
💚صلوات
▪️خواهی که خداوند ببخشد
💚همه عصیان تو را
▪️بفرست براین امام، بی حد
💚صلوات
💚اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💚
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
#حسن (ع)؛ #جلوه_صبر_خدا
آخر, غربت هم اندازه اي دارد، صبر هم حدي دارد، غم هم... آه چه بگويم از غم هاي بيکران تو اي پيشواي غريب؟! گفتم: غريب؟! چه کنم که حروف، غير از لين تواني براي بيان حال تو ندارد؛ وگرنه کجا با يک کلمه مي شود به عمق غربت تو رسيد؟ حال تو را چه کسي جز خداي تو مي داند؟ تو حتي در ميان اهل خانه خود غريب بودي و نگاه غمگينت را حتي از همسرت مي پوشاندي. دلت شده بود خانه دردهاي نگفتني. جز به خواهرت، به چه کسي مي توانستي اعتماد کني، آنگاه که ظرف طلب کردي براي فوران درد اين سالها؟
آخرين فرمايش امام حسن(عليه السلام)
در آخرين روزهاي حيات پربار حضرتش، هنگامي که در بستر بيماري آرميده بود، يکي از ياران ايشان به نام جناده بن ابي اميه به خدمت امام شرفياب شده و عرضه داشت: «اي پسر پيامبر خدا مرا پند دهيد.» امام چنين فرمودند:
براي سفر آخرت آماده شو و توشهات را پيش از فرا رسيدن اجل تهيه نما.
بدان که تو در جستجوي دنيايي در حالي که مرگ به دنبال تو است، هيچگاه انديشه و اندوه روز آيندهات را بر انديشه امروزت ترجيح مده.
بدان که اگر تو هر چيزي از دارايي دنيا را بيش از نيازت، گرد آوري و نگه داري، تنها خزينهدار ديگران خواهي بود.
براي امور اخروي خود آنگونه بيانديش که گويي فردا از جهان رخت برميبندي
بدان که آنچه از دارايي دنيا به دست ميآوري، اگر در راه حلال مصرف شود حسابرسي خواهد شد، اگر در راه حرام خرج شود کيفر خواهد داشت و اگر در جاهايي که شبههناک است کار گرفته شود، سرزنش در پي دارد. بنابراين تو دنيا را مانند مرداري بدان و از آن در حد نيازت بهره برداري کن. حال آنچه را مصرف کردهاي، اگر حلال باشد تو از بي رغبتي به آن زياني نبردهاي، اگر حرام باشد از کار زشت دوري گزيدهاي و به اندازه نياز از مردار استفاده کردهاي و اگر سرزنشي به دنبال داشته باشد، آسان و زودگذر است.
براي کارهاي دنيايي خود چنان اقدام کن که گويي ساليان دراز در جهان خواهي زيست و در مورد امور اخروي آنگونه بيانديش که گويي فردا از جهان رخت برميبندي.
اگر ارجمندي بدون وابستگي خانوادگي و شکوه بدون سلطنت را طالبي، از خواري گناهکاري دور شو و لباس عزت فرمانبرداري از خدا را بر تن نما.
هرگاه به همنشيني با مردم نيازت افتد، اينگونه همنشيني را برگزين: کسي که چون با او مينشيني بر وقار و شکوه تو ميافزايد، چون به او خدمتي ميکني از تو نگاهباني مينمايد، هرگاه احتياج مالي داشته باشي به ياريت ميشتابد، آنگاه که سخن ميگويي تصديقت ميکند، اگر در مورد کاري شدت به خرج ميدهي با تو همنوا ميشود، چون براي کار ارزشمندي دست خود را پيش ميبري او نيز دست خود را جلو ميآورد، اگر از تو خطايي سر زند، آن را جبران ميکند، اگر از تو نيکويي ببيند همواره آن را يادآوري مينمايد، اگر از او خواستهاي داشته باشي برآورده ميسازد، اگر از او جدا شوي، او به تو ميپيوندد و اگر بر تو مصيبتي وارد شود با تو همدردي ميکند.
همنشين تو بايد کسي باشد که از او به تو زياني نرسد، دشواريها از جانب او براي تو پيش نيايد، در مسايل اساسي تو را خوار نگرداند و اگر مالي را بين خود تقسيم ميکنيد، او تو را بر خويشتن ترجيح دهد.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪السَّلامُ عَلَیْکَ یاامام حسن مجتبی
🕯صحن و حرم و گنبد
▪️و گلدستـه نداری
🕯بر روی کسی
▪️خانۀ در بسته نداری
🕯آنقدر غریبـی که
▪️ در ایام شهــادت
🕯در هیچ خیـابان
▪️علم و دسته نداری
🕯شهادت کریم اهل بیت
▪امام حسن مجتبی تسلیت باد
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ای همه باورم، حسن
▪️ای خدای کرم، حسن
▪️قبلهی بیحرم، حسن
السّلام علیک یا امام حسن مجتبی علیهالسلام
🏴 فرا رسیدن ۷ صفر سالروز شهادت جانسوز کریم اهل بیت ، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) را محضر امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت می گوییم😭
#امام_زمان
#صاحب_عزا
#ظــهور_نــزدیک است...
اَللّٰهُــمَّ عَجِّــلْ لِّوَلِیِــکَ الْفَــرَجـــ بِحَــقِّ حَضرَتِ زِیْنَـبِ کُبْــریٰ سَــلٰامُ الله عَلَیْهٰـــا🤲🍃
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خواب عجیب رهبر معزز و معظم انقلاب اسلامی در مورد ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف..!
🎙استاد عالی بازنشر
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
18.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چقدر #امام_زمان الویت زندگی منه؟
به همون میزانی که امام عصر من
الویت زندگی من باشه او در زندگی من هست
و دیگه من نمیتونم بگم امامم رو ترک کردم
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
داستان و حکایت پندآموز
ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟
فقيرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .!
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
روزی مردی به خدمت فیلسوف بزرگ، افلاطون آمد و نشست و از هر نوع سخن میگفت. در میان سخن گفت: امروز فلان مرد از تو بسیار خوب میگفت که افلاطون عجب بزرگوار مردی است و هرگز کسی چون او نبوده است.
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرود برد و سخت دلتنگ شد.
آن مرد گفت: ای حکیم! از من تو را چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟
افلاطون پاسخ داد: ای خواجه! مرا از تو رنجی نرسید. ولی مصیبت بالاتر از این چه باشد که جاهلی مرا ستایش کند و کار من او را پسندیده آید؟ ندانم کدام کار جاهلانه کردهام که او خوشش آمده و مرا به خاطر آن ستوده است.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
«عیب گندهها، گندهتر است » :
این ضرب المثل دو کاربرد کاملا" متفاوت دارد و در دو جای کاملا" متفاوت بر زبان میرود ، جای اول توصیهای است به همه کسانی که به قول معروف گنده شدهاند ، چه فرقی میکند اسمشان را چه بگذاریم ، میتوانیم نخبه بگذاریم یا سلبریتی .
این ضرب المثل قدیمی ایرانی میگوید وقتی به این جایگاه رسیدید ،باید حواستان باشد که عیبتان هم بیشتر به چشم میآید و گندهتر دیده میشود، کاربرد دوم این ضرب المثل زمانی است که نخواهیم عیب بزرگان را ببینیم و به صرف بزرگتر بودنشان از آن چشم پوشی کنیم ، این ضرب المثل میگوید که نه اتفاقا" آنها به صرف بزرگتر بودن ، باید بیشتر مواظب رفتارشان باشند و باید عیبشان را گندهتر میشود.
#عیب
#گنده
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
🔴 سابقه ضربالمثل :«کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من»
دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند. روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ی صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود. پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است و یکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است.
بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت "آسوده بخواب ، آشیانه ی ما در امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت."
روز بعد، باز هم پرنده برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذرخواهی می کنند.
روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا، خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست.
بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به انجام کار گرفته است.”
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
💢 خورده خانم و امیرکبیر
در دوره قاجار زنی بود به نام خورده خانم کسی نام واقعی او را نمی دانست. می گویند هشت بار ازدواج کرد و هر بار بعد از مدتی شوهرش بیمار میشد و فوت میکرد. به همین خاطر اسمش را گذاشته بودند خورده خانم یعنی سر ۸ شوهر را خورده! پس از فوت شوهر هشتم دیگر ازدواج نکرد. شاید هم دیگر مردی جرات نکرد او را عقد کند. هرچه بود خورده خانم برای تامین مخارج زندگی شغل رمالی را برگزید و شیادی و حیله گری پیشه کرد. پس از آن بود که خورده خانم برای بیماران معجون ساخت. فال دختران بی شوهر می گرفت و به مسافران دعا می داد و خلاصه برای هر مشکل گزینه ای آماده داشت تا بدین طریق مشتری هایش را سرکیسه نماید. زمانی که امیرکبیر دستور واکسیناسیون عمومی برای ریشهکن کردن آبله صادر کرد بسیاری از دعانویسان که آینده شغلی شان را در خطر میدیدند، شایعه کردند که کفار می خواهند به وسیله آبله کوبی جن وارد بدن کودکانتان کنند.یکی از خوب های این شایعه سازی همین خورده خانم بود که با تحریک مادران کاری میکرد والدین کودک اجازه واکسیناسیون را نمی دادند.
این شایعات به قدری در مردم خرافاتی آن زمان اثر گذاشته بود که حتی زمانی که واکسیناسیون اجباری شد بسیاری برای فرار از دست ماموران دولت خانه و کاشانه را ترک کرده و کودکانشان را شهر خارج می کردند.
گفته شده امیرکبیر سه بار خورده خانم را به جرم شایعه پراکنی و ایجاد خلل در کار واکسیناسیون عمومی فلک کرد اما او درس عبرت نگرفت و تا لحظه آخر علیه واکسیناسیون شایعه سازی می کرد.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وعده قرآنی حذف اسرائیل
#نابودی_اسرائیل
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیرزنی که ساعتها زیر نور شدید آفتاب نشسته تا خدمتگزار زائران #اربعین #امام_حسین (علیه السلام) باشد.
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شنیدنی هندویی که اعدامش حتمی بود و به دست #امام_زمان نجات یافت! بازنشر
🎙حجتالاسلام بندانی
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
👇👇👇
🌸🌸🌸🌸
@zibastory🌸
@zibastory🌸
🌸🌸🌸🌸
#انتشار_با_شما✅