eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنت الهی این است: عقب نشینی=>مشوق دشمن ایستادگی=>عقب رفت دشمن •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
گرگی با مادر خود از راهی می‌گذشتند، بزی در بالای صخرۂ تیزی ایستاده بود و بر سر گرگ آب دهان می‌انداخت. گرگ مادر اهمیتی نداد و ردّ شد. فرزند گرگ ناراحت شد و گفت: مادر! برای من سنگین است که بزی برای ما آب دهان بیندازد و تو سکوت کنی. گرگ مادر گفت: فرزندم، نیک نگاه کن ببین کجا ایستاده و آب دهان می‌اندازد، اگر او نمی‌ترسید این کار را از روی صخرۂ تیزی نمی‌کرد، چون مطمئن است من نمی‌توانم آنجا بایستم و او را بگیرم. پس به دل نگیر، که بز نیست بر ما آب دهان می‌اندازد، جایی که ایستاده است را ببین که بر ما تف می‌کند. گاهی ما را احترام می‌کنند گمان نکنیم که محترم هستیم و این احترام قلبی و بخاطر شایستگی ماست، چه بسا این احترام یا بخاطر نیازی است که بر ما دارند یا بخاطر ترسی است که از شرّ ما بر خود می‌بینند. مانند: سکوت و احترام عروسی در برابر بدخلقی‌های مادرشوهری بداخلاق، و یا سکوت و احترام کارگری در برابر کارفرمایی ظالم!!! 🌹 حضرت محمد (ص) فرمودند: مبغوض‌ترین بنده نزد خداوند کسی است که برای درامان ماندن از شرّ او، تکریم و احترامش کنند. 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
💕گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد! همیشه درفشار زندگی اندوهگین مشو شاید خداست که درآغوشش می فشاردتت! اگریقین داری روزی پروانه میشوی بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
زن کشاورزی بیمار شد. کشاورز به سراغ مرد مقدسی رفت و از او خواست برای سلامتی زنش دعا کند. راهب دست به دعا برداشت و از خدا خواست همه ی بیماران را شفا بخشد. ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت:« صبر کنید. از شما خواستم برای زنم دعا کنید؛ اما شما برای همه ی مریض ها دعا می کنید.» راهب گفت:« برای زنت دعا می کنم.» کشاورز گفت:« اما برای همه دعا کردید. با این دعا، ممکن است حال همسایه ام که مریض است، خوب شود و من اصلا از او خوشم نمی آید.» راهب گفت:« تو چیزی از درمان نمی دانی. وقتی برای همه دعا می کنم، دعاهای خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا می کنند، متحد می کنم. وقتی این دعاها با هم متحد شوند، چنان نیرویی می یابند که تا درگاه خدا می رسند و سود آن نصیب همگان می شود. دعاهای جدا جدا و منفرد، نیروی چندانی ندارند و به جایی نمی رسند.» 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
✍️ از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می ‌‏فرمايد که شيخ فرمود : 🖌 «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره‌‏ ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می‌‏ رفته. روزی از او سئوال می ‌‏کند : از عجائب قبرستان چه ديده ‌‏ای؟ 🖌 گفت : روز قبل ، در قبرستان جنازه ‌‏ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب ، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه‌‏ ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت ، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. 🖌 مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر ، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. 🖌 گفتم : پروردگارا ؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه ، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.» 📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره) 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن ...ثواب داره - اخه الان وقتشه؟ بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا بزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود تو عطر جوهر ریخته بود... بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند.. در باغ شهادت باز باز است 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
آقای طائب.mp3
23.7M
♨️فایل صوتی بسیار شنیدنی در موضوعات روز: 📌تبیین وضعیت کشور و منطقه ⁉️آیا می‌دانید...؟ ❓چرا حسن روحانی در دیدارهای رهبرانقلاب در صدر می‌نشیند؟ ❓چرا شورای نگهبان صلاحیت پزشکیان‌ را در انتخابات ریاست‌جمهوری تایید کرد؟ ❓آیا در حکومت امیرالمومنین (ع) یاران حضرت، خالص بودند؟ ❓آیا نگاه ما در برخی موضوعات حاکمیتی، اشتباه است یا این تفاوت نگاه؛ اقتضای حکمرانی است؟ ❓آیا کسی بالاتر یا در تراز رهبر انقلاب وجود دارد که صلاحیت رهبری را داشته باشد؟ ❓رفتار پزشکیان در انتصاب افراد مسأله‌دار چگونه قابل توجیه است؟ ❓آیا پوتین واقعاً سخنرانی‌های رهبرانقلاب را ترجمه می‌کند؟ ❓این‌که رهبرانقلاب فرمودند: «نزدیک قله‌ایم»؛ قله کجاست؟ ❓آیا جمهوری اسلامی؛ قابلیت رسیدن به قله را دارد؟ ❓آیا طوفان‌الاقصی به فروپاشی اسرائیل خواهد انجامید؟ ❓آیا وعده صادق۳ به فروپاشی اسرائیل منتهی خواهد شد؟ ❓آیا رهبر انقلاب ماموریت فروپاشی آمریکا را برعهده دارند؟ ❓کلید فروپاشی آمریکا چیست؟ ❓چرا ترامپ با اختلاف زیاد بر رقیب خود پیروز شد؟ ❓آیا سند ۲۰۳۰، طراحی رژیم صهیونی است؟ ❓چرا در کارت ملی متولدین آمریکا، جنسیت آنان قید نمی‌شود؟ ❓آیا ترامپ در ادامه جنگ‌ غزه از اسرائیل حمایت خواهد کرد؟ ❓آیا می‌دانید که پزشکیان تا این تاریخ، تمام‌قد از مقاومت حمایت کرده است؟ ❓چرا طیف رادیکال اصلاحات بطور جدی پیگیر استعفای پزشکیان تا پایان سال است؟ ❓ و... ✅ اگر می‌خواهید پاسخ این سوالات را بدانید؛ این فایل صوتی شنیدنی را دنبال بفرمایید. 🎙استاد مهدی طائب 👈 نشر حداکثری 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
70852354_2118958185.mp3
26.4M
🔴🔴تحلیل مهم حجت الاسلام طائب از تحولات سوریه حجت الاسلام طائب در این سخنرانی به مهمترین سوالات و شبهات پیرامون آخرین تحولات سوریه پاسخ می دهند. 1. چرا دولت سوریه سقوط کرد؟ 2. آیا ایران پشت سوریه را خالی کرد؟ 3. آیا بشار اسد مقاومت را رها کرده بود؟ 4. آیا سوریه به محور مقاومت باز می گردد؟ 5. آینده محور مقاومت بدون سوریه چه می شود؟ 🌹نسیم مهدوی🌹 🆔 sapp.ir/nasimmahdavy 🌹نسیم صبحگاهان🌹 🆔 sapp.ir/nasimesoh 🌹داستانهای زیبا🌹 🆔 sapp.ir/dastanhayeziba 🌹داستانهای زیبا سروش🌹 🆔 sapp.ir/dastanhayeziba 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
📚داستان های زیبا 📚
@zibastory👈 #دام شیطانی #قسمت ۲۷ 🎬 رو کردم به معینی وگفتم:شما برای من یه جورایی آشنا بودید ,انگار م
شیطانی ۲۸ 🎬 خلاصه ازمعینی خواستم تا نزدیکیهای آرایشگاه مامان برسونتم ,نمیخواستم ازمن ادرسی داشته باشه. معینی خرسند ازاینکه شکارتازه ای به دست آورده,شماره ام را از من گرفت تا درموقع نیاز بهم زنگ بزنه ودرجلسات به اصطلاح نخبه هاشون شرکت کنم. معینی کاملا مطمین شده بود که من از,اون ابلیسکهای بسیارزبروزرنگم که برای محافظه کاریم لباس دختران محجبه برتن کردم وادای انسانهای مذهبی را درمیاورم. به خانه که رسیدم همه چی داخل کاغذ نوشتم ودادم به بابا تا دوباره به دست ,سرکارمحمدی برساند. بابا وقتی به خانه امد ,اینباریک ساعت مچی بهم داد وگفت اقای محمدی سفارش کردند هروقت تماس گرفتن وخواستی جلسه بری ,این ساعت رابه مچت ببند. یک هفته ای گذشت واز معینی خبری نشد. هفته ی بعد گوشیم زنگ خورد ,ناشناس بود,جواب ندادم چندباردیگه ام زنگ زد,اخرش پیام داد...معینی هستم ,جواب بدهید. زنگ زد... من:الو سلام ,خوب هستید؟ معینی:سلام خانم سعادت,شما چطورید؟؟ من:ممنون... معینی:غرض از مزاحمت,راستش فرداعصر یک جلسه هست,خوشحال میشم شرکت کنید.. گفتم :چشم,آدرس رالطف کنید حتما... معینی:نه ادرس احتیاج نیست ,یه جا قرار میذاریم خودم میام دنبالت. حساسیتی برای گرفتن ادرس نشون ندادم وگفتم:چشم مشکلی نیست پس من جلو دانشگاه منتظرتونم... بااینکه ازشون نمیترسیدم ,اما یه جور دلهره داشتم,خودم رابه خدا سپردم واز ارباب کمک گرفتم.... ساعت مچی رابستم دستم ,وبا توکل به خدا حرکت کردم. جلو در دانشگاه,معینی منتظرم بود,سوار ماشین شدم وسلام کردم. معینی:سلام بر زیباترین نخبه ی زمین... من:ممنون,شما لطف دارید.. معینی:ببخشید ,نمیخوام بهتون بربخوره ,اما اگرامکان داره این چشم بند رابزنید روچشماتون. من:نکنه تااخرجلسه باید چشم بسته باشیم. معینی:نه نه ,به محل جلسه رسیدیم آزادید ,فقط اگر میشه گوشیتونم خاموش کنید. ناچار خاموش کردم وچشم بندهم گذاشتم حرکت کردیم. داخل ماشین پیش خودم همش قران میخوندم. معینی هراز گاهی یه چیزی میپروند واز افراد شرکت کننده تعریف میکرد واز اهداف انجمنشون میگفت. اون معتقدبود ,با جمع آوری نخبه ها وافراد باهوش وبااستعداد میخواهند جامعه ای آرمانی بسازند,جامعه ای که درتمام کتابهای آسمانی وعده داده شده است. بالاخره بعداز ۴۵دقیقه به محل موردنظر رسیدیم.... .. 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
۲۹ 🎬 به محل مورد نظر رسیدیم. وااای خدای من اینجا ازهمه نوع ادمی بود,محجبه,آزاد,پیر ,جوان وحتی نوجوان ,همه یک نوع ویژگی داشتند که متمایزشان کرده بود,بعضی ها هم برای شناخته نشدنشان ,نقابهای مختلف برصورتشون گذاشته بودند. با چند نفر از شرکت کننده ها هم کلام شدم ومتوجه شدم اینجا اصلا ربطی به عرفان حلقه ندارد اما عرفان حلقه وسیله ای برای جذب بعضیا شده,چیزهایی میدیدم که بسیارمتاسف میشدم,یکی راازطریق اعتقادات مذهبی,یکی را ازطریق اعتقادات سیاسی ,یکی دیگر راازطریق حس وطن پرستانه شان جذب کرده بودند. بعضی چهره ها را میشناختم از رتبه های کنکوربودند وجز نوابغ به حساب میامدند اما متاسفانه بایک برخورد متوجه میشدی در دام اعتیاد افتاده اند. خیلی پریشان شدم,معینی هم رفته بود پیش اون کله گنده هاشون. بالاخره سخنران جلسه شان که پیرمردی موسفید وچشم آبی,بود بالای سن رفت وشروع به صحبت کرد. ابتدا فکرمیکردم مال کشور دیگریست اما وقتی با زبان سلیس فارسی صحبت کرد,شک کردم که خارجی باشه... خیلی محتاطانه و زیرکانه صحبت میکرد... سخنران شروع کرد.. به نام(ان سوف),خدایی که جهان را درچندین مرحله خلق کردانسان رادرکالبد آدمی بوجود آورد تا درنظم این جهان به اوکمک کند.... وااای بلا به دور اینجا از اشرف مخلوقات به همکار نعوذ بالله, خدا منصوب شدیم. وشروع کرد به تشریح وتوضیح اهداف(برگزیدگان). میگفت:ما قراراست کارهای بزرگ انجام دهیم ووظایف هرکس طبق تواناییهاش ,به صورت خصوصی, بهش ابلاغ میشه و انجمن برگزیدگان همه رابه دقت زیر نظر دارد,واز مابین همه ی نخبه ها ,نه تنها در ایران ,بلکه در کل جهان ,افرادی انتخاب میشود که درزمانی خاص ,تعلیماتی خاص به انها داده میشود واین افراد خود مربی گری, نخبگان دیگر رابه عهده میگیرند. اصلا حرفاش خیلی نامحسوس روی روح وروان طرف تاثیر میگذاشت وطوری شستشوی مغزی میداد که اصلا فرد متوجه نمیشد که با اعتقاداتش داره بازی میشه... دلم به حال این نخبه ها میسوخت وخیلی متاسف میشدم ,چرا خود مملکت به بهترین نحوه ازاین منابع استعداد استفاده نمی کرد؟؟ اخر غفلت تاکی؟؟ اعصابم به شدت متشنج شده بود که خداراشکر ,حرافیها تمام شد ,قبل از پذیرایی به هرکس پاکتی دادند که نام ان شخص روی ان پاکت نوشته شده بود وامرکردند ,پاکت را درمنزل باز کنیم. دوباره چشم بند وراه برگشت با معینی.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
شیطانی 🎬 به خانه رسیدم,بابا اومده بود,مامانم خونه بود,فوری رفتم تواتاقم,در پاکت رابازکردم واول چشمم افتادبه یک دسته دلار,شمردم۱۲۰دلار بود یک کاغذ هم داخلش بود به,این مضمون:خانم هما سعادت ورود شما را به انجمن برگزیدگان تبریک میگوییم,امیدوارم دراینده بیشتر وبیشترباهم همکاری داشته باشیم,به یاد داشته باشید ما برگزیده شده ایم تا این جامعه را به جامعه ی آرمانی برسانیم. وظیفه ی شما درابتدای راه,تحقیقات درزمینه ی هسته ای در مرکز تحقیقات هسته ای ودرآوردن آمار واطلاعاتی که متقاعبا به شما اعلام میشود. اگر دروظیفه تان موفق بودید انجمن به شماتعهدمیدهد به زودی کارگاهی تحقیقاتی با تمامی امکانات لازم, تحت اختیارشما قرارخواهیم داد. حالا میفهمم که چرا تواین مملکت فرارمغزها داریم. اخه برای یک جلسه ی دوساعته ۱۲۰دلاربه یک جوان آس وپاس والبته باهوش بدهند ,حتما تحت تاثیرقرارمیگره,البته صحبت کردن وسخنرانیهاشون خیلی نرم ونامحسوس,ذهنیت یک جوان را شستشومیدهد.وقتی صحبتهای این انجمن راشنیدم دیگه برام کارهای داعشیها که برای رفتن به بهشت سرمیبرند تعجب برانگیز نبود,به احتمال زیاد برای اونها هم همینجور برخوردشده ومغزشان راشستشو داده اند واعتقادات خودرا برمغز طرف چیره کرده اند. سریع بابا رادرجریان گذاشتم,تمام اتفاقات وحرفهایی که زده شد ومحتویات پاکت رابرای محمدی نوشتم,پدرم دیگه کارازموده شده بود,از خانه بیرون رفت. ازمن میخواستند اطلاعات مملکتم را برای این جانورها که هنوز نمیدانستم ازکجا تغذیه میشوند بفرستم... محال بود همچی کاری کنم,باید ببینم نظر سرکار محمدی چی هست... سرکارمحمدی برام پیغام داده بود هرکارکه گفتند بکن اما اگر زمانی خواستی اطلاعات مرکزتان را براشون کپی کنی,قبلش باماهماهنگی کن ,ماخودمون یک فلش حاوی اطلاعات برات ارسال میکنیم. ازاینکه از اولش ,پلیس را درجریان گذاشتم خیلی خوشحال بودم,هم یه جورایی حساس امنیت میکردم وهم با راهنمایی پلیس اشتباهی مرتکب نمیشدم. امروز یک استاد جدید آمده بود,استاد مهرابیان. دانشجوها به خاطراینکه استادمهر ابیان جوان وتازه کاربود وسال اول تدریسش,هست,بهش میگفتن,جوجه استاد... اما با اولین جلسه ی کلاس,متوجه شدم استاد ,علی رغم سن کمشون ,استاد باسوادی بود.ادامه دارد.. .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مستشار نظامی ایران در سوریه: دکتر بهم گفت حیف نبود سلامتی خودتو برای بشار خرج کردی؛ بهش گفتم دکتر من برای امنیت الان تو رفتم و جنگیدم 🌹داستانهای زیبا .ایتا🌹     ✅  👉@zibastory👈 🚀🔥 🚀🔥