eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
8 فایل
ارتباط با ادمین پیشنهاد،تبلیغ وتبادل👇 @yamahdi_1403 هزینه تبلیغ واریز به #ایران_همدل، 👇 ۶۰۳۷۹۹۸۲۰۰۰۰۰۰۰۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 (۲ / ۱) ! .... 🌷من را از اردوگاه رمادی ۱ به اردوگاه رمادی ۲ (کمپ ۷ یا بین‌القفصین) منتقل کردند. در بدو ورود فرمانده اردوگاه شروع کرد به تهدید کردن: «این‌جا هرگونه فعالیتی ممنوع است. هیچ‌کس حق ندارد بعد از ساعت ۱۰ شب بیدار باشد، نماز جماعت و برگزاری دعا ممنوع، اجتماع بیش از دو نفر ممنوع و ....» یکی از برادران به نشانه اعتراض گفت: «بهتر است خیال خودتان را راحت کنید و بگوید این‌جا نفس‌کشیدن هم ممنوع!» فرمانده درحالی‌که بسیار خشمگین شده بود به سربازان دستور داد او را از ما جدا کنند. همین‌که چند سیلی به او زدند و خواستند او را ببرند، بچه‌ها به طرف سربازان هجوم بردند و مانع این‌کار شدند. 🌷شب، برخلاف تهدیدات فرمانده اردوگاه، همه نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندند. هنوز تعقیبات نماز عشاء تمام نشده بود که در‌ها باز شد و صدای فریاد عراقی‌ها که می‌گفتند: «بنشینید برای آمار» چندین مرتبه تکرار شد. همه درحالی‌که زیر لب ذکر خدا را تکرار می‌کردند، در صف آمار نشستند. سربازان به ترتیب افراد را شماره می‌کردند و یکی دو کابل هم بر سر و صورت بچه­‌ها می­‌زدند. همین‌که خواستند چندین نفر را برای شکنجه بیرون ببرند باز هم هجوم برده و نگذاشتند کسی را جدا کنند. آن­‌ها مانند گرگ­‌های درنده به جان بچه‌­ها افتادند و دیوانه‌وار ما را کتک می‌­زدند، ولی.... 🌷ولی با مقاومت عزیزان اسیر آن­‌ها نتوانستند به هدف خود برسند، در‌ها را بستند و گفتند: «فردا به حسابتان می­‌رسیم.» روز بعد همه را به محوطه‌­ی اردوگاه آوردند، چندین سرباز با کابل و چوب ایستاده بودند به ما گفتند: «همه باید روی زمین بخوابید و در خاک بغلتید.» هیچ­‌کس حاضر نشد چنین کاری را انجام دهد، چند نفری را به زور روی زمین کشیدند و با کابل‌­هایشان شروع به زدن آن­‌ها کردند. عزیزان با زمزمه، یکدیگر را آگاه کردند که با فرستادن صلوات محوطه را ترک و داخل زندان­‌ها برویم و تا زمانی­‌که عراقی­‌ها دست از شکنجه برندارند و مسائل مذهبی ما را آزاد نکردند هیچ کس از زندان خارج نشود. همین‌که.... .... 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸
🌷 🌷 (۲ / ۲) ! .... 🌷همین‌که داخل رفتیم، عراقی‌­ها آمدند سطل‌­های آب را بر زمین ریختند و در‌ها را بستند. موقع شام گفتند: «بیایید غذا را بگیرید.» آن‌ها این نقشه را ریخته بودند که به بهانه­‌ی غذا گرفتن بچه‌­ها را بیرون ببرند و آن­‌ها نرفتند. گفتیم: «ما غذا نمی‌خواهیم و اعتصاب از همین‌جا شروع شد.» روز اول بدون آب و غذا گذشت، روز دوم مقدار آبی که در دبه‌­های یک کیلویی پنهان کرده بودیم را میان خودمان تقسیم کردیم و به هر نفر یک قاشق آب داده شد. روز سوم چند نفر بیهوش شدند که آن­‌ها را به بیمارستان منتقل کردند و به آن­‌ها سرم وصل کردند، عزیزان همین‌که به هوش آمدند و فهمیدند، سرم‌ها را از دست‌هایشان کشیدند و به طرف زندان آمدند. آن‌ها در بین راه زمین خوردند. اوضاع داشت خیلی وخیم می‌شد حرارت زیاد و گرمای سوزان منطقه­‌ی کویری رمادیه طاقت­‌ها را به پایان رسانیده بود و دیگر.... 🌷و دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت و با حالت افتاده به ائمه اطهار توسل می­‌کردیم و از خداوند نصرت رزمندگان را طلب می­‌کردیم. در همین حال فرمانده عراقی داخل اردوگاه آمد و همه را در داخل حیاط اردوگاه جمع کرد و گفت: «من به شما قول می‌­دهم که دیگر سربازان شما را اذیت نکنند، بیایید آب بخورید.» بچه­‌ها قبول نکردند و گفتند: «ما مسائل اساسی‌تری داریم.» فرمانده درحالی‌که تعجب کرده بود گفت: «شما پس از سه روز آب و نان نخوردن غیر از این دو چه می­‌خواهید؟» چندین بار حرف خود را تکرار کرد و گفت: «مگر شما بشر نیستید؟ چه می­‌خواهید؟» و درحالی‌که سخن می­‌گفت بدنش از استقامت و پایداری بچه‌­ها می‌لرزید. گفت: «اگر آب نخورید شما را می‌کشیم.» ناگهان یکی از بسیجی­‌های ۱۵ ساله بلند شد دکمه‌ی پیراهنش را باز کرد و گفت:.... 🌷و گفت: «شما ما را از چیزی می‌­ترسانید که آرزوی دیرینه ما است. اگر راست می­‌گویید ما برای کشته شدن آماده­‌ایم.» فرمانده­ اردوگاه وقتی دید با تهدید مشکلی حل نمی‌شود لحن سخن را به آرامی تغییر داد و گفت: «شما هر چه می­‌خواهید ما برایتان فراهم می‌­سازیم درخواست شما چیست؟» تعدادی گفتند: «آزادی نماز جماعت، خواندن دعا و برگزاری مراسم مذهبی.» فرمانده‌­ی اردوگاه خود را در مقابل عزم استوار رادمردانی که آوازه‌­ی آن­‌ها را از مافوق­‌هایش در جبهه‌­های جنگ شنیده بود و خلاصه درحالی‌که برایش خیلی سخت بود به ناچار با خواسته‌­های عزیزان اسیر و جواب مثبت دادن از اردوگاه خارج شد. سرانجام اسرا بعد از سه روز نخوردن آب و غذا در بند و بیرون، یکدیگر را در آغوش گرفتند و پیروزی را به یکدیگر تبریک گفتند و قبل از نماز ظهر به شکرانه­ دست یافتن به نعمت عظیم نماز جماعت و دعا، نماز شکر برگزار شد. : آزاده سرافراز یحیی کمالی‌پور منبع: خبرگزاری دانشجو 📕 📘 👇👇👇 🌸🌸🌸🌸 @zibastory🌸 @zibastory🌸 🌸🌸🌸🌸