eitaa logo
ظهور بسیار نزدیک است
14.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
15.8هزار ویدیو
364 فایل
💓 از غدیر تا ظهور 🙏 با شما حرف خواهیم زد از : 🌹 یاایتها النفس المطمئنة 🌼 ارجعی الی ربک 🌼 راضية مرضية 🌼 فدخلي في عبادي 🌼 وادخلي جنتي 👈 کپی آزاد 🔸 موسسه جنبش پیشوازان دولت کریمه 🔸 تبادل تبلیغ 🔹 @mahdeyar314
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 1⃣ در قرآن مجيد به صراحت نامى از حضرت خضر نيامده، ولى طبق روايات متعدد، منظور از آيه 65 سوره كهف (كه مربوط به داستان موسى و مرد عالم است) حضرت خضر است، كه خداوند او را در آيه مذكور، چنين توصيف كرده است: فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛ موسى و يوشع، در آن جا بنده ‏اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم. بنابراين خضر مطابق اين آيه، از بندگان خاص خدا است كه مشمول رحمت مخصوص الهى بوده از جانب خداوند علم لدنى داشت. مطابق پاره ‏اى از روايات، نام او تاليا بن ملكان بود، و خضر لقب او است، زيرا خضر به معنى سبزى است و او هر كجا گام مى ‏نهاد به بركت قدومش زمين سرسبز مى ‏شد. از بعضى از روايات استفاده مى‏ شود كه او از پيامبران بود، چنان كه بعضى آيات سوره كهف (مانند آيه 82 كهف: ما فَعَلتُهُ عَن اَمرِى و مانند آيه 80 فَاَرَدنا… اين مطلب را تاييد مى ‏نمايد.) و طبق روايات متعدد، حضرت خضر عليه‏ السلام از يك عمر طولانى تا قيامت برخوردار است و هم اكنون زنده مى ‏باشد. او از ياران ذوالقرنين بود. و از امام باقر عليه ‏السلام نقل شده فرمود: خضر پيامبر مرسل بود، خداوند او را به سوى قوم خود فرستاد، او آنها را به توحيد و ايمان به پيامبران و رسولان و كتاب‏هاى آسمانى دعوت كرد و معجزه او اين بود كه در هر كجا از چوب خشك و زمين خالى از گياه مى‏ نشست، آن چوب و زمين، سرسبز و خرم مى ‏شد.از اين رو او با اسم خضر (كه به معنى سبز است) ناميده شد. او از نوادگان حضرت نوح بود، و سلسله نسب او را چنين نوشته ‏اند: تاليان بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح. ..... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرانی ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 2⃣ 🌺بردگى خضر برای تاجر بازار🌺 روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا مى ‏خواهيد خاطره ‏اى از خضر براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزى خضر در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور مى ‏كرد، ناگهان فقيرى كه او را مى ‏شناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد. خضر گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم. فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو مى ‏نگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به آبروى خدا به من كمك كن. خضر گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمى ‏توانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى. فقير گفت: آيا چنين كارى روا است؟ خضر گفت: به حق مى‏ گويم كه تو مرا به امرى عظيم سوگند دادى. من نمى‏ توانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش. فقير: خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت. خضر علي مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمى‏ گذارند. روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريده ‏اى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم. تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخورده‏ اى هستى. خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست. تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانه ‏اش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن. خضر در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد. تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد. پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانه ‏ام مى ‏گذارم، نسبت به اهل خانه‏ ام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم. خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى مى ‏خواهى بفرما انجام دهم. تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم. تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به آبروى خدا سوگند مى ‏دهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟ خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه آبروی خدا باشد سوگند دادى، و همين مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيده ‏اى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به آبروی خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت. اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونه ‏اى محشور مى‏ شود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردنشان صدايش به گوش مى ‏رسد، در چهره او دميده مى ‏شود. تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم. خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى. تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانه‏ ام هر گونه كه مى ‏خواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا مى ‏خواهى برو. خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند پردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود. خضر گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد. ... 📚 📚 قصه‌های زیبای قران ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 3⃣ 🌺نويد خضر به نيايشگر مأيوس🌺‏ شخصى بود، نيمه ‏هاى شب برمى ‏خاست و در تاريكى و تنهايى، به دعا و نيايش مى ‏پرداخت و با سوز و گداز خاصى، الله الله مى‏ گفت. مدت‏ها او به چنان توفيقى دست يافته بود. تا اين كه شيطان از حال و قال آن مرد خدا، بسيار غمگين و خشمگين شد، در كمين او قرار گرفت تا او را بفريبد، سرانجام در قلب او القاء كرد كه: اى بينوا، چرا آن قدر الله الله مى‏ گويى؟ دعاى تو به استجابت نمى ‏رسد، به اين دليل كه مدتهاست كه خدا را صدا مى ‏زنى، ولى خدا حتى يك بار هم، به تو لبيك نگفته است! همين القاء شيطانى (كه او نمى ‏دانست از كجا آمد؟) قلب او را شكست، و مأيوسانه گفت: به راستى چه فايده؟ هر چه دعا ميكنم، نتيجه‏ بخش نيست... شبى با همين حال و دل شكسته و روح افسرده، خوابيد. در عالم خواب خضر پيامبر را ديد، خضر به او گفت: چرا اين گونه مأيوس و افسرده ‏اى؟ چرا راز و نياز و نيايش با خداى خود را ترك نموده ‏اى، و چون پشيمانى نااميد، از مناجات با خدا، كنار كشيده ‏اى؟ او در پاسخ گفت: زيرا از در خانه خدا رانده شده ‏ام و چنين فهميده ‏ام كه اين در، به روى من بسته است، از اين رو نااميد شده ‏ام: حضرت خضر به او فرمود: اى نيايشگر بى نوا، خداوند به من الهام كرد كه به تو بگويم: تو خيال مى ‏كنى جواب خدا را بايد از در و ديوار بشنوى؟ همين كه الله الله مى‏ گويى، دليل آن است كه: جذبه الهى تو را به سوى خودش مى ‏كشاند، و دعايت را به استجابت رسانده است. 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 4⃣ 🌸سلام خضر به على عليه‏ السلام به عنوان چهارمين خليفه🌸‏ اميرمؤمنان حضرت على عليه ‏السلام كه همواره همراه و همراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از هر گونه فداكارى در راه پيشبُرد اهداف عاليه اسلام و بزرگداشت صداى وحى كه از زبان محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر مى‏ خاست، دريغ نداشت، مى ‏گويد: با رسول خدا در يكى از راه‏هاى مدينه در حركت بوديم، ناگاه با پيرمرد بلندقامت چهارشانه‏ اى كه محاسن و ريش پرى داشت، ملاقات نموديم. او با كمال احترام به پيامبر سلام كرد و احوالپرسى نمود، سپس به من رو كرد، و گفت: السَّلامُ عَلَيكَ يا رابعَ الخَليفَةِ وَ رحمَةُ اللهَ وَ بَرَكاتُهُ؛ سلام و درود و مهر خداوند بر تو اى چهارمين خليفه! در اين هنگام متوجه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد و گفت: آيا چنين نيست؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد. آن گاه پيرمرد، از نزد ما به سويى رفت (عجبا! اين چه منظره‏اى بود، او كه از چهره تابناكش، شكوه و شخصيتش آشكار بود، به راستى چرا مرا چهارمين خليفه خواند؟ و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد؟ چه خوب است معماى اين رازها برايم آشكار گردد.) - اى رسول خدا! اين گفتارى كه آن پيرمرد گفت، چه بود؟ پيامبر: او حرف درستى زد و سخن حكيمانه ‏اى گفت: به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.) خداوند در قرآن (به فرشتگان) مى ‏فرمايد: من در زمين پديد آورنده خليفه هستم. اولين خليفه و جانشينى كه خداوند در زمين براى خود قرار داد، حضرت آدم عليه ‏السلام است. در مورد ديگر مى‏ فرمايد: اى داوود! ما تو را در زمين خليفه نموديم، طبق ميزان حق و عدالت بر مردم حكومت كن. از اين رو داوود خليفه دوم است. در جاى ديگر مى ‏فرمايد: موسى به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من جانشين من باش! و امور آنان را اصلاح كن! بنابراين هارون خليفه سوم است. بالاخره در اين آيه مى ‏فرمايد: اعلانى است از طرف خداوند، و رسول او به مردم، در مجمع عظيم اسلامى (حج) كه خدا و رسول او از مشركان بيزارند. اعلان كننده و مبلغ از ناحيه خداوند و رسول او، تو هستى! تو وصى و وزير و اداكننده وام من هستى! تو همانگونه مى ‏باشى كه هارون براى موسى بود - گرچه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد - روى اين اساس همان گونه كه آن پيرمرد بلندقامت تو را خليفه چهارم خواند، چهارمين خليفه هستى! آيا مى‏ خواهى بدانى او چه كسى بود؟ على عليه‏السلام: آرى، مى ‏خواهم. پیامبر : او برادر تو خضر بود. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت خضر عليه ‏السلام در پستهای بعد با حضرت هود علیه السلام آشنا می شویم. کانال اعجاز قرآن کریم 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 1⃣ يكى از پيامبرانى كه نام او در قرآن (ده بار) آمده، و يك سوره به نام او ناميده شده، حضرت هود است. سلسله نسب او را چنين ذكر نموده‏ اند: هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سم بن نوح. بنابراين نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح مى ‏رسد. حضرت نوح هنگام رحلت، به پيروان خود چنين بشارت داد: بعد از من غيبت طولانى رخ مى ‏دهد. در طول اين مدت طاغوت‏ هايى بر مردم حكومت مى‏ كنند و بر آن‏ها ستم مى‏ نمايند، سرانجام خداوند آن‏ها را به وسيله قائم بعد از من كه نامش هود است، نجات مى ‏دهد. هود رادمردى باوقار، صبور و خويشتن‏دار است. در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودى خداوند هنگام ظهور هود، دشمنان شما را با طوفان شديد به هلاكت مى ‏رساند. بعد از رحلت حضرت نوح، مؤمنان و پيروان او همواره در انتظار حضرت هود به سر مى ‏بردند، تا اين كه به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان كوبنده و شديد، به هلاكت رسيدند. از اين رو به او هود گفته شد، كه از ضلالت قومش هدايت يافته بود و از سوى خدا براى هدايت قوم گمراهش برانگيخته شده بود. هود در قيافه و قامت همانند حضرت آدم بود.سر وصورتى پر مو و چهره ‏اى زيبا داشت. هود دومين پيامبرى است كه در برابر بت و بت ‏پرستى قيام و مبارزه كرد، كه اولى آن‏ها حضرت نوح بود. .... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 2⃣ 🍂قوم سركش عاد🍂 حدود 700 سال قبل از ميلاد حضرت مسيح در سرزمين احقاف (بين يمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى ‏كردند كه به آن‏ها قوم عاد مى‏ گفتند. زيرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود نيز از همين قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى‏ آمد. قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نيرومند بودند، از اين رو به عنوان جنگاورانى برگزيده به حساب مى ‏آمدند. از نظر تمدن نيز نسبت به قبايل ديگر تا حدود زيادى پيشرفته ‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمين‏هاى خرّم و سرسبز و باغ‏هاى پرطراوت داشتند. اين قوم در ناز و نعمت به سر مى‏ بردند و همچون شيوه بيشتر سرمايه داران و مرفهين بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوءاستفاده مى‏ كردند و از طاغوت‏ها و مستكبران عنود و سركش پيروى مى ‏نمودند و در ميان انواع خرافات و بت‏ پرستى و گناهان غوطه‏ ور بودند. طغيان، بى ‏بند و بارى، عيش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و يكدندگى در سراپاى وجودشان ديده مى ‏شد و هرگز حاضر نبودند كه از روش خود دست بكشند و در برابر حق تسليم گردند. ... . دوستان عزیز با استفاده از و زدن^ در بالای صفحه میتوانید داستان پیامبران قبلی را مطالعه کنید. 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 3⃣ 🍃دعوت و مبارزه هود با بت ‏پرستى🍃 حضرت هود در ميان قوم، دعوت خود را چنين آغاز كرد: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، چرا كه هيچ معبودى براى شما جز خداى يكتا نيست، شما در اعتقادى كه به بتها داريد در اشتباهيد، و نسبت دروغ به خدا مى ‏دهيد. اى قوم من! من از شما پاداشى نمى ‏خواهم، پاداش من فقط بر كسى است كه مرا آفريده است. آيا نمى‏ فهميد؟ اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد، تا باران رحمتش را پى در پى بر شما بفرستد، و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، روى از حق نتابيد و گناه نكنيد. قوم هود گفتند: اى هود! تو دليلى براى ما نياورده‏ اى و ما خدايان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهيم كرد، و ما اصلا به تو ايمان نمى‏ آوريم، ما فقط درباره تو مى‏ گوييم؛ بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده و عقلت را ربوده‏ اند. هود گفت: من خدا را به گواهى مى ‏طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من از آن چه شريك خدا قرار دهيد بيزارم. من در برابر شما هستم، هر چه مى ‏خواهيد در مورد من نقشه بكشيد و مرا تهديد كنيد، ولى از دست شما كارى ساخته نيست، من بر الله كه پروردگار من و شما است توكل كرده ‏ام، هيچ جنبنده ‏اى نيست، مگر اين كه او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطه ‏اى بر اساس عدالت چرا كه پروردگار من بر راه راست است. من رسالتى را كه مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روى بگردانيد، پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما ميكند، و شما كمترين ضررى به او نميرسانيد، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چيز است. .... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ️ 4⃣ 🍃ججوهره دعوت هود عليه ‏السلام🍃‏ خداوند در آيه 123 و 124 سوره هود مى‏ فرمايد: قوم عاد، رسولان خدا را تكذيب كردند، هنگامى كه برادرشان هود آن‏ها را به تقوى و دورى از گناه فرا خواند. آن گاه شيوه دعوت هود را چنين بيان مى ‏كند: آيا تقوا را پيشه خود نمى‏ كنيد؟ به سوى خدا بياييد، من براى شما فرستاده امينى هستم، از نافرمانى خدا بپرهيزيد و از من اطاعت كنيد، من هيچ اجر و پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمى‏ طلبم، اجر و پاداش من تنها بر عهده پروردگار عالميان است. آيا شما بر هر مكان بلندى، نشانه‏ اى از روى هوى و هوس مى ‏سازيد؟ تا خودنمايى و تفاخر كنيد، شما قصرها و قلعه ‏هاى زيبا بنا مى‏ كنيد، و آن چنان به اين بناها دل بسته ‏ايد كه گويى جاودانه در دنيا خواهيد ماند، هنگامى كه كسى را مجازات مى‏ كنيد، همچون جباران كيفر مى ‏دهيد. پرهيزكار شويد، از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد، خداوندى كه با نعمت هايش شما را يارى نموده و شما را با چهارپايان و پسران نيرومند یاری فرموده، و باغ‏ها و چشمه‏ ها را در اختيار شما نهاده است، اگر كفران نعمت كنيد، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم كه شما را فرا گيرد. ادامه دارد... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 5⃣ 🍃عكس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود🍃‏ قوم هود در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود به جاى اين كه پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سركشى پرداختند، با صراحت او را تكذيب كردند، و گفتند: براى ما تفاوت نمى ‏كند، چه ما را اندرز بدهى يا ندهى. خود را بيهوده خسته نكن، روش ما همان روش پيشينيان است و از آن دست نمى ‏كشيم، و اين تهديدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمى ‏شويم. گفتند: آيا آمده ‏اى كه ما را (با دروغ‏هايت) از معبودهايمان باز گردانى؟ اگر راست مى‏ گويى عذابى را كه به ما وعده داده ‏اى بياور. حضرت هود قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آن‏ها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آن‏ها نشان داد، و با اصرار و تكرار، آن‏ها را از انحراف و گمراهى برحذر مى ‏داشت، ولى تنها اندكى از آن قوم، به هود ايمان آوردند، و اكثريت قاطع مردم، رو در روى هود قرار گرفتند و نسبت دروغگويى، جنون و ابلهى به هود دادند و بر كفر و دشمنی خود افزودند. قرآن گوشه‏ اى از داستان گفتگوى هود با قومش را چنين بيان مى ‏كند: هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست، آيا پرهيزگارى پيشه نمى ‏كنيد؟ بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبك مغزى مى‏ بینیم، ما به طور قطع تو را دروغگو مى ‏دانيم. هود: اى قوم من! هيچ گونه ابلهى و سفاهت در من نيست، بلكه من فرستاده‏ اى از سوى خدا به سوى شما هستم، پيامهاى خدا را به گوش شما مى ‏رسانم و خيرخواه امين براى شما هستم. آيا تعجّب مى‏ كنيد كه دستور آگاهى ‏بخش خداوند توسط مردى از ميان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟ بزرگان قوم: آيا به سراغ ما آمده ‏اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم، ولى آنچه را كه پدرانمان مى ‏پرستند، رها سازيم، اگر راست مى ‏گوئى آنچه را كه از عذاب به ما وعده مى ‏دهى، بياور. هود: پليدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است، آيا با من در مورد نامهايى كه شما و پدرانتان بر بتها نهاده ‏ايد، ستيز مى ‏كنيد؟ در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟ پس شما منتظر (شكست من) باشيد، و من نيز در انتظار عذاب شما خواهم بود. .... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 6⃣ 🌿عذاب شديد و هلاكت سخت قوم عاد🌿 به عذاب سختى كه خداوند بر قوم عاد فرستاد و آن‏ها را به هلاكت رسانيد، در آيات متعدد قرآن اشاره شده است‏ كه از همه آن‏ها چنين بر مى ‏آيد كه عذاب آنها بسيار سخت و وحشتناك بوده است. در سوره حاقه آيه 6 به بعد چنين آمده است: خداوند تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر قوم عاد مسلّط كرد، آن قوم ياغى همچون تنه ‏هاى پوسيده و نخل‏هاى تو خالى در ميان آن تندباد كوبنده بر زمين افتادند و به هلاك رسيدند، و همه آن‏ها نابود شدند. سرزمين قوم عاد، بسيار پردرخت و خرم و حاصلخيز بود، وقتى كه از دعوت حضرت هود سرپيچى كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آن‏ها بازداشت. خشكسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود. حضرت هود به آن‏ها فرمود: توبه و استغفار كنيد، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آن‏ها بر عناد و سركشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود وحى كرد كه فلان وقت عذاب دردناكى به صورت باد تند و كوبنده بر آنها مى‏ فرستم. آن وقت فرا رسيد، وقتى ملت گنهكار عاد به آسمان نگريستند ابرى را ديدند كه به سوى سرزمين آن‏ها حركت مى ‏كند، تصور كردند كه ابر نشانه باران است، از اين رو شادمان شدند، و گفتند: اين ابرى است بارانزا كه به سوى دره ‏ها و آبگيرهايمان رو مى ‏آورد. به استقبال آن شتافتند، و در كنار دره ‏ها و سيل گيرها آمدند تا منظره نزول باران پربركت را بنگرند و روحى تازه كنند. ولى به زودى به آن‏ها گفته شد: اين ابر باران‏زا نيست، اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى ‏كرديد، اين تندباد شديدى است كه حامل عذاب دردناكى خواهد بود. طولى نكشيد كه آن باد تند و ويرانگر فرا رسيد، و اموال و چهارپايان و خود آن‏ها را نابود كرد. نخستين بار كه متوجه ابر سياه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود كه آن باد به سرزمين آن‏ها رسيد و چهارپايان و چوپانان آن‏ها را كه در اطراف بودند، از زمين برداشت و به هوا برد، خيمه ‏ها را از جا مى ‏كند و چنان بالا مى ‏برد كه آن‏ها به صورت ملخى ديده مى ‏شدند، هنگامى كه آن صحنه وحشتبار را ديدند، فرار كردند و به خانه ‏هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود كه درها را از جا مى ‏كند، و آن‏ها را بر زمين مى ‏كوبيد و با خود مى‏ برد و پيكرهاى بى جان آن‏ها را زير خروارها شن، پنهان مى ‏ساخت. آرى آن‏ها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند كه به فرموده قرآن‏ ما تَذَرُ مِن شى‏ء َاتَت عَلَيهِ الّا جَعَلتهُ كالرّميمِ؛ آن تندباد از هر چيز كه مى ‏گذشت، آن را رها نمى ‏كرد، تا اين كه آن را همچون استخوان‏هاى پوسيده مى ‏نمود. .... 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 7⃣ 🍃نجات هود و مؤمنان ‏از عذاب🍃 چنان كه در قرآن، آيه 58 سوره هود آمده، خداوند مى ‏فرمايد: و هنگامى كه فرمان عذاب ما فرا رسيد، هود و كسانى را كه به او ايمان آورده بودند، به رحمت خود نجات داديم، و آن‏ها را از عذاب شديد رهايى بخشيديم. مطابق پاره ‏اى از روايات، هود و اطرافيانش، بعد از هلاكت قوم، به سرزمين حضرموت كوچ نموده، و تا آخر در آن جا زيستند. هنگامى كه طوفان شديد و تندباد سركش (هفت شب و هفت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر كس كه مى ‏رسيد، او را مى‏ كوبيد و به هلاكت مى ‏رسانيد، حضرت هود در همان روز اول عذاب، به دور خود و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، خط دايره ‏اى كشيد و به آن‏ها فرمود: هشت روز در ميان اين دايره بمانيد، و اعضاى متلاشى شده تبهكاران را در بيرون از دايره تماشا كنيد. طوفان سركش به آنان كه در داخل دايره بودند، كوچكترين آسيبى نرساند، بلكه همان طوفان نسيم روح افزايى براى آن‏ها بود، ولى جسدهاى كافران در هوا، گاهى با سنگ برخورد مى ‏كرد، و گاهى طوفان آن چنان بدن آنها را به يكديگر مى ‏زد كه استخوانهايشان مانند دانه ‏هاى خشخاش ريز ريز، بر زمين مى ‏ريخت. در قسمت آخر داستان هود، با بهشت شداد آشنا می شویم. 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قران 8⃣ 🍀بهشت شداد و هلاكت او قبل از ديدار بهشت خود🍀 بعضى در ذيل آيات 6 تا 8 سوره فجر ماجراى بهشت شداد و هلاكت او را قبل از ديدار آن بهشت نقل كرده‏ اند. در اين آيات چنين مى ‏خوانيم: اَلَم تَرَ كيفَ فعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * اِرَمَ ذاتِ العِمادِ * الَّتى لَم يُخلَق مِثلُها فِى البِلادِ؛ آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ - با آن شهر ارم و با عظمت عاد چه نمود؟ همان شهرى كه مانندش در شهرها آفريده نشده. روايت شده: عاد كه حضرت هود مأمور هدايت قوم او شد، دو پسر به نام شداد و شديد داشت، عاد از دنيا رفت، شداد و شديد با قلدرى جمعى را به دور خود جمع كردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط يافتند، در اين ميان، شديد از دنيا رفت، و شداد تنها شاه بى رقيب كشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت. هود او را به خداپرستى دعوت كرد، و به او فرمود: اگر به سوى خدا آيى، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود بخشى از اوصاف بهشت خدا را براى او توصيف نمود. شداد گفت: اين كه چيزى نيست من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت، كبر و غرور او را از پيروى هود بازداشت. او تصميم گرفت از روى غرور بهشتى بسازد تا با خداى بزرگ جهان عرض اندام كند، شهر ارم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشگرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر يك از آن قهرمانان هزار نفر كارگر را سرپرستى مى ‏كردند و آن‏ها را به كار مجبور مى‏ ساختند. شداد براى پادشاهان جهان نامه نوشت كه هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آن‏ها آن چه داشتند فرستادند. آن قهرمانان مدت طولانى به بهشت‏ سازى مشغول شدند، تا اين كه از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعى، حصار (قلعه و دژ) محكمى ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شكوه بنا نهادند، سپس به شداد گزارش دادند كه با وزيران و لشگرش براى افتتاح شهر بهشت وارد گردد. شداد با همراهان، با زرق و برق بسيار عريض و طويلى به سوى آن شهر (كه در جزيرة العرب، بين يمن وحجاز قرار داشت) حركت كردند، هنوز يك شبانه روز وقت مى‏ خواست كه به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه ‏اى همراه با صداى كوبنده و بلندى از سوى آسمان به سوى آن‏ها آمد و همه آن‏ها را به سختى بر زمين كوبيد، همه آن‏ها متلاشى شده و به هلاكت رسيدند. در پستهای بعدی با داستان اصحاب فیل آشنا می شویم- 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
👌 🌹ابراهيم خليل (ع) روزى از منزل بيرون آمد به طرف صحرا و كرانه دريا رفت و به سير و سياحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه اين موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گياهان و كوهها، خداى يكتا را شناخته اند و تسبيح او مى گويند، ولى اين بشر خيره سر حاضر نيست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهيم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت 🌹ابراهيم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گرديد، ابراهيم از او پرسيد براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهيم پرسيد: خدا كيست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفريده است . ابراهيم دريافت كه او خداى حقيقى را مى پرستد، به او فرمود: بسيار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زيارت تو آيم . عابد گفت : منزل من آن سوى دريا است ، تو نمى توانى به آنجا بيائى . ابراهيم پرسيد: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟ عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم . ابراهيم گفت : شايد همان خدا به من نيز لطف داشته باشد و آب را براى من نيز رام كند، برخيز تا امشب با هم در منزل تو باشيم . عابد برخاست و همراه ابراهيم ، حركت كردند، تا به دريا رسيدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهيم نيز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسيدند. ابراهيم گفت : غذاى تو چيست ؟ عابد اشاره به درختى كرد و گفت : (ميوه اين درخت را جمع مى كنم و در تمام ايام سال مى خورم .) ابراهيم پرسيد كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟ عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلايق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش يا كيفر مى دهد (يعنى روز قيامت ) ابراهيم گفت : بيا دعا كنيم تا خداوند مؤ منان را از سختى آن روز نجات دهد. عابد گفت : سه سال است يك تقاضائى از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، ديگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى ديگرى كنم . ابراهيم گفت : هيچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست دارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زياد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعايش را مستجاب مى كند، يا نااميدش مى نمايد كه ديگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعايت چيست ؟ عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسيار زيباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زيبائى مى درخشيد، و چند گاو مى چراند كه گوئى به بدن آنها روغن ماليده اند، بسيار براق بودند و همچنين بهمراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسيد تو كيستى ؟ گفت : من فرزند (ابراهيم خليل (ع )هستم . علاقه ابراهيم خليل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زيارت خليل خود ابراهيم ، موفق كند، اما دعايم مستجاب نشده است . ابراهيم گفت : من همان ابراهيم هستم و آن نوجوان پسر من است . عابد تا اين سخن را شنيد دست بر گردن ابراهيم انداخت و او را بوسيد و گفت : (حمد و سپاس خداوندى را كه دعايم را مستجاب كرد) آنگاه ابراهيم (ع) بدرخواست عابد براى همه مؤ منين و مؤ منات دعا كرد و عابد آمين گفت به اين ترتيب ، در مى يابيم كه نبايد نااميد شد، و نبايد از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى اين چنين شيرين مستجاب مى شود كه در داستان خوانديد. 💚او عابدى بنام ((ماريا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت 📚بحارالانوارط قديم ج5 به نقل از امام باقر(ع)