امیر عزتی:
امیر عزتی:
#دیابت بیماری است که بیشتر از #پراید کشته می گیرد و در بهترین حالت #ده_سال از عمر بیمار می کاهد می تواند باعث کوری و قطع عضو می شود و #بلای_بزرگی بر سر #مردم_ایران است و از علل آن مصرف #شکر و #آرد_سفید_بدون_سبوس و #کم_تحرکی است که مورد دوم یعنی آرد گندم بدون سبوس دستپخت #انگلستان_خبیث در حق ملت ما بود اکنون که #شاه از ایران رفته ایا زمان آن نشده که #سبوس به آرد برگردد یا اینکه باید تا ابد خوراک دام گردد . ایا زمان آن نرسیده که #مدیران_بیسواد #مدیران_پیر #مدیران_بی_وطن ( دوتابعیتی ) دست از سر این مردم بردارند در صورتی که همه علما و همه عالم هستی می دانند که #جو خیلی برای بدن مفیدتر و پر خاصیت تر از گندم است و در تولید آن #آب_بسیار_کمتری نسبت به گندم مصرف می شود و #قیمت آن هم #ارزانتر است . پس چرا #دولت همچنان به #سیاست_غلط تهیه آرد گندم خالص بدون سبوس اصرار دارد چرا سیاست اختلاط آرد گندم با حداقلی اختلاط از جو به همراه درصد سبوس تا حد ممکن بالا را در پیش نمی گیرد #تا_بیمار_نشویم ، #تا_در_مصرف_آب_صرفه_جویی_کنیم #تا_نان_ارزانتری_داشته_باشیم . چرا راه #عقل را در پیش نمی گیریم . چرا #اساتید دانشگاه ها #لال هستند . اینقدر #جان و #مال مردم #بی_ارزشه .
http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از ز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_یکم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @mahfa110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ برخورد با #خانمهای_بدحجاب_در_نگاه_رهبری⁉️
➕🎥ویدئوی بیانات جالب رهبری👇
✅رهبر معظم انقلاب #تاکید دارند که با این نگاه و با این روحیه با خانم بدحجاب برخورد کنید:👇
"مدارا کنید؛ ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد؛ داشته باشد.❗️
بعضی از همینها خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند #خانم_بدحجاب؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد.
❓حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟
نه،❗️
#دل، متعلق به این جبهه است؛
#جان، دلباختهی به این اهداف و آرمانهاست."
در ادامه بیانات منحصر به فرد خود، به مقایسه ای جالب و عجیب می پردارند که برای همه بسیار جای تامل است👇
"او یک #نقصی دارد.
⁉️مگر #من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛‼️ نمیبینند.
👈گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی⁉️
و باز هم تاکید👇
✅ "با روی خوش پذیرای جوانان باشید."
♻️البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با #زبان_خوش، نه با ایجاد نفرت.❌ ۹۱/۰۷/۱۹
ایشان نهی از منکر را اینگونه تبیین میکننند👇
🔻 #جلوگیری، طرق مختلفی دارد. بله ممکن است شما بگویید:
فلان #روش؛ روش غلط، تند یا ناکارآمدی است💥
و فلان روش؛ روش بهتری است،✅
این ها بحث دیگری است، اما در این که باید #مواجهه و #مقابله کرد
📌 در این کسی نباید #تردید کند.
🗓۱۳۹۵/۲/۲۰
🆔 @shenakhte_rahbari