eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
57.6هزار عکس
59.1هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
⇜گاز شیمیایـی ⇜و عشـ♥️ـق #هر_دو می سوزانند   ✓یکی پـوست را و چشم را و جسم را   ✓و دیگری دل را و #جان را...   هر دو سوختن🔥 ناله ها دارد و #نشانها خوب که نه✘ بد هم نگاه کنی نشـانِ هر دو سوختن را در او می بینی😔 ولی این سوختن کجا و آن #سوختن کجا.... #جــــانبـــازان❣ مردان بی ادعا🌸🍃 @rafiegh_shahidam
امیر عزتی: امیر عزتی: بیماری است که بیشتر از کشته می گیرد و در بهترین حالت از عمر بیمار می کاهد می تواند باعث کوری و قطع عضو می شود و بر سر است و از علل آن مصرف و و است که مورد دوم یعنی آرد گندم بدون سبوس دستپخت در حق ملت ما بود اکنون که از ایران رفته ایا زمان آن نشده که به آرد برگردد یا اینکه باید تا ابد خوراک دام گردد . ایا زمان آن نرسیده که ( دوتابعیتی ) دست از سر این مردم بردارند در صورتی که همه علما و همه عالم هستی می دانند که خیلی برای بدن مفیدتر و پر خاصیت تر از گندم است و در تولید آن نسبت به گندم مصرف می شود و آن هم است . پس چرا همچنان به تهیه آرد گندم خالص بدون سبوس اصرار دارد چرا سیاست اختلاط آرد گندم با حداقلی اختلاط از جو به همراه درصد سبوس تا حد ممکن بالا را در پیش نمی گیرد ، . چرا راه را در پیش نمی گیریم . چرا دانشگاه ها هستند . اینقدر و مردم . http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
ظهور نزدیک است
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از ز
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ❌‍ برخورد با ⁉️ ➕🎥ویدئوی بیانات جالب رهبری👇 ✅رهبر معظم انقلاب دارند که با این نگاه و با این روحیه با خانم بدحجاب برخورد کنید:👇 "مدارا کنید؛ ممکن است ظاهر زننده‌ای داشته باشد؛ داشته باشد.❗️ بعضی از همینها خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند ؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. ❓حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه،❗️ ، متعلق به این جبهه است؛ ، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست." در ادامه بیانات منحصر به فرد خود، به مقایسه ای جالب و عجیب می پردارند که برای همه بسیار جای تامل است👇 "او یک دارد. ⁉️مگر نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛‼️ نمی‌بینند. 👈گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی⁉️ و باز هم تاکید👇 ✅ "با روی خوش پذیرای جوانان باشید." ♻️البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با ، نه با ایجاد نفرت.❌ ۹۱/۰۷/۱۹ ایشان نهی از منکر را اینگونه تبیین میکننند👇 🔻 ، طرق مختلفی دارد. بله ممکن است شما بگویید: فلان ؛ روش غلط، تند یا ناکارآمدی است💥 و فلان روش؛ روش بهتری است،✅ این ها بحث دیگری است، اما در این که باید و کرد 📌 در این کسی نباید کند. 🗓۱۳۹۵/۲/۲۰ 🆔 @shenakhte_rahbari