فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرصاد حزب الله | #نماهنگ حیدر | لبیک یابن الحیدر بانوای حاج محمود کریمی - ولایت فقیه همان ولایت امیرالمومنین است - ولایت فقیه استمرار راه معصومین است
□ هم اکنون در بخش نماهنگ های وبسایت رسمی مرصاد حزب الله با کیفیت های مختلف افزوده شد
meersad.ir/shownamahang/96 | @meersad_ir
کیفیت : خوب
نماهنگ را در هشتک های ذیل نشر بدهیم
#امام_حسین #امام_علی #امام_خامنه_ای #سیدعلی #رهبر #مولا #ولایت #زهرا #فاطمه_الزهرا #حیدر #امیرالمومنین #خیبر #نجف #یاعلی #آمریکا #دشمن #شکست #قرآن #سپاه #بسیج #انقلاب #انقلابی #حزب_الله #ذولفقار #انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرصاد حزب الله | #نماهنگ حیدر | لبیک یابن الحیدر بانوای حاج محمود کریمی - ولایت فقیه همان ولایت امیرالمومنین است - ولایت فقیه استمرار راه معصومین است
□ هم اکنون در بخش نماهنگ های وبسایت رسمی مرصاد حزب الله با کیفیت های مختلف افزوده شد
meersad.ir/shownamahang/96 | @meersad_ir
کیفیت : خوب
نماهنگ را در هشتک های ذیل نشر بدهیم
#امام_حسین #امام_علی #امام_خامنه_ای #سیدعلی #رهبر #مولا #ولایت #زهرا #فاطمه_الزهرا #حیدر #امیرالمومنین #خیبر #نجف #یاعلی #آمریکا #دشمن #شکست #قرآن #سپاه #بسیج #انقلاب #انقلابی #حزب_الله #ذولفقار #انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی در #نجف و #کربلا، #وبا آمد، #مراجع #شیعه چه کردند؟
🔺 #اروپایی ها چه کردند؟
🔺 اولین #بیمارستان #ایران را چه کسی ساخت و در کجا؟
🔺این کلیپ مشی علمای شیعه را به شما نشون میده👆
🆘 @Roshangari_ir
ظهور نزدیک است
✍ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پانزدهم 💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و ب
✍ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahfa110
هدایت شده از ظهور نزدیک است
✍ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahfa110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مدافع حرمَم
این قطعه مربوط به شب پنجم #محرم ۱۳۹۷ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هیأت راية العباس برگزار شد.
.
#حاج_محمود_کریمی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_عبدالله
#محمود_کریمی
#بین_الحرمین
#کربلا
#نجف
#حرم
.
☑️ #حاج_محمود_کریمی
[@HajMahmoud_Karimi]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
جوانان بنیهاشم ...
این قطعه مربوط به شب ششم #محرم ۱۳۹٦ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هیأت راية العباس برگزار شد.
#حاج_محمود_کریمی
#حضرت_قاسم
#محمود_کریمی
#بین_الحرمین
#کربلا
#نجف
#حرم
☑️ #حاج_محمود_کریمی
[@HajMahmoud_Karimi]
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مدافع حرمَم
این قطعه مربوط به شب پنجم #محرم ۱۳۹۷ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هیأت راية العباس برگزار شد.
.
#حاج_محمود_کریمی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_عبدالله
#محمود_کریمی
#بین_الحرمین
#کربلا
#نجف
#حرم
.
☑️ #حاج_محمود_کریمی
[@HajMahmoud_Karimi]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مدافع حرمَم
این قطعه مربوط به شب پنجم #محرم ۱۳۹۷ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هیأت راية العباس برگزار شد.
.
#حاج_محمود_کریمی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_عبدالله
#محمود_کریمی
#بین_الحرمین
#کربلا
#نجف
#حرم
.
☑️ #حاج_محمود_کریمی
[@HajMahmoud_Karimi]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مدافع حرمَم
این قطعه مربوط به شب پنجم #محرم ۱۳۹۷ با مداحی #حاج_محمود_کریمی میباشد که در هیأت راية العباس برگزار شد.
.
#حاج_محمود_کریمی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_عبدالله
#محمود_کریمی
#بین_الحرمین
#کربلا
#نجف
#حرم
.
☑️ #حاج_محمود_کریمی
[@HajMahmoud_Karimi]
📜 #داستانک
با شنیدن نام #کربلا و #نجف، قطرات نقرهای فام بر سفیدی چشمان پیرمرد حلقه میزند و بر روی گونههایش قل میخورَد. آرزوی دیرینهاش، زیارت مرقد مطهر مولا علی(ع) و قدم گذاشتن زیر قبةالحسین(ع) است. سالهاست که با همین عشق زندگی میکند و به گاهِ دلتنگی به آغوش امام علی بن موسی الرضا(ع) پناهنده میشود. همین که وارد صحن طبرسی میشود و چشمانش روی گنبد طلایی خیره میماند، تمام غمهای دنیا در برابرش کم رمق میشود.
پیرمرد مهربان و با صفای قصۀ امروز ما #اصغر_آقا از نیروهای خدماتی ادارۀ بیمۀ شهر مقدس #مشهد است.
خانۀ محقرش در محلۀ طلاب مشهد واقع شده و محل کارش در خیابان شهید سپهبد قرنی. او هر روز صبح ساعت ٤ از منزل بیرون میزند و این مسیر طولانی را در سرمای استخوانسوز زمستان، رکاب زنان میپیماید تا زودتر از بقیه به محل کارش برسد، مبادا قصوری از او سر بزند. به خاطر همین وجدان کاریاش، زبانزد همگان است.
یک روز کنجکاوانه از او پرسیدم: چرا در این سوز سرما با ماشین خودت نمیآیی؟
_دستی بر محاسن جو گندمیاش کشید و گفت: روشن کردن آن ماشین قراضه در سرمای زمستان، کار سخت و طاقت فرسایی است و ارزش وقت گذاشتن ندارد.
روز ولادت حضرت زهرای مرضیه(س) بود. در دفتر کارم نشسته بودم. ساعت حدود ٨ صبح بود که پیرمرد با سینی وارد اتاقم شد. مثل همیشه منتظر چای لب سوزش بودم اما این بار به جای سینی چای، با سینی آش حاضر شد. بعد از سلام و احوالپرسی، یکی از آش ها را روی میزم گذاشت.
بیمقدمه پرسیدم: این وقت صبح، آش از کجا آمده؟
با متانتی که همیشه در رفتار و کلامش موج میزند، پاسخ داد: خانمم نیمه شب آن را درست کرده.
با تعجب گفتم: نیمه شب؟
_بله آقا، تقریبا ساعت ٣ صبح آماده شد.
دوباره پرسیدم به چه مناسبت؟
گفت: برای سلامتی امام زمان (عج) نذر کرده بودیم.
حالم متغیر شد. تشکر کردم، او هم رفت. غوغایی در دلم برپا شد. در این هیاهوی شهر و در میان خیل نامردمیها و ناراستیها، هنوز هم کسانی هستند که در کنج خانههای فقیرانهشان از نذر کردن برای سلامتی امامشان غافل نمیشوند.
بله دوستان، خدا گلچین میکند! هر کسی لیاقت نوکری و خدمت به #یوسف_زهرا (عج) را ندارد.
خیلیها ثروت دارند، علم دارند اما توفیق ندارند که این ثروت و علم را برای خدا و آخرین ذخیره الهی مصرف کنند. این سلب توفیق، فقط یک علت دارد و آن هم ورودیهای چشم و گوش و شکم است.
#امام_زمان
✍بارقه
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
30.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ_ویژه
اولین #شب_جمعه_سال۱۴۰۱
شب جمعه هوایت نکنم می میرم
#حسین_جان
🎼 مرحوم سید جواد ذاکر _علیرضا طلیسچی
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#نجف
#کربلا
#اولین_شب_جمعه_سال
#قرن_پانزدهم
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
📜 #داستانک
با شنیدن نام #کربلا و #نجف، قطرات نقرهای فام بر سفیدی چشمان پیرمرد حلقه میزند و بر روی گونههایش قل میخورَد. آرزوی دیرینهاش، زیارت مرقد مطهر مولا علی(ع) و قدم گذاشتن زیر قبةالحسین(ع) است. سالهاست که با همین عشق زندگی میکند و به گاهِ دلتنگی به آغوش امام علی بن موسی الرضا(ع) پناهنده میشود. همین که وارد صحن طبرسی میشود و چشمانش روی گنبد طلایی خیره میماند، تمام غمهای دنیا در برابرش کم رمق میشود.
پیرمرد مهربان و با صفای قصۀ امروز ما #اصغر_آقا از نیروهای خدماتی ادارۀ بیمۀ شهر مقدس #مشهد است.
خانۀ محقرش در محلۀ طلاب مشهد واقع شده و محل کارش در خیابان شهید سپهبد قرنی. او هر روز صبح ساعت ٤ از منزل بیرون میزند و این مسیر طولانی را در سرمای استخوانسوز زمستان، رکاب زنان میپیماید تا زودتر از بقیه به محل کارش برسد، مبادا قصوری از او سر بزند. به خاطر همین وجدان کاریاش، زبانزد همگان است.
یک روز کنجکاوانه از او پرسیدم: چرا در این سوز سرما با ماشین خودت نمیآیی؟
_دستی بر محاسن جو گندمیاش کشید و گفت: روشن کردن آن ماشین قراضه در سرمای زمستان، کار سخت و طاقت فرسایی است و ارزش وقت گذاشتن ندارد.
روز ولادت حضرت زهرای مرضیه(س) بود. در دفتر کارم نشسته بودم. ساعت حدود ٨ صبح بود که پیرمرد با سینی وارد اتاقم شد. مثل همیشه منتظر چای لب سوزش بودم اما این بار به جای سینی چای، با سینی آش حاضر شد. بعد از سلام و احوالپرسی، یکی از آش ها را روی میزم گذاشت.
بیمقدمه پرسیدم: این وقت صبح، آش از کجا آمده؟
با متانتی که همیشه در رفتار و کلامش موج میزند، پاسخ داد: خانمم نیمه شب آن را درست کرده.
با تعجب گفتم: نیمه شب؟
_بله آقا، تقریبا ساعت ٣ صبح آماده شد.
دوباره پرسیدم به چه مناسبت؟
گفت: برای سلامتی امام زمان (عج) نذر کرده بودیم.
حالم متغیر شد. تشکر کردم، او هم رفت. غوغایی در دلم برپا شد. در این هیاهوی شهر و در میان خیل نامردمیها و ناراستیها، هنوز هم کسانی هستند که در کنج خانههای فقیرانهشان از نذر کردن برای سلامتی امامشان غافل نمیشوند.
بله دوستان، خدا گلچین میکند! هر کسی لیاقت نوکری و خدمت به #یوسف_زهرا (عج) را ندارد.
خیلیها ثروت دارند، علم دارند اما توفیق ندارند که این ثروت و علم را برای خدا و آخرین ذخیره الهی مصرف کنند. این سلب توفیق، فقط یک علت دارد و آن هم ورودیهای چشم و گوش و شکم است.
#امام_زمان
✍بارقه
🌹ظهور نزدیک است ....
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
29.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
29.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #قطعه زیبا و بسیار دلنشین در رثای مولا علی علیه السلام
🎼 آخرین نماز حیدر است...
🎤 حاج مهدی رسولی
🔺با زیرنویس عربی
⚫️به همراه تصاویر زیبا از حرمین شریفین
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود
#کلیپ #کربلا
#حرم #نجف
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
🌹ظهور نزدیک است ....
🥀 #ظهور_نزدیک_است
گنجینه ای از بهترین مطالب #مهدوی #معنوی #معرفتی #سیاسی #ولایی #شهدایی #تربیتی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الوداع الوداع یا امیرالمؤمنین
#نجف
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
🥀 #ظهور_نزدیک_است 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
@zohoore_ghaem