🔲🔳🔲🔳🔲🔳🔲
@zohoreshgh
❣﷽❣
#اسامی_روزهای_دهه_محرم
1️⃣شب و روز اول: روضه مسلم بن عقیل
2️⃣شب و روز دوم: ورود به کربلا
3️⃣شب و روز سوم: روضه رقیه دختر امام حسین(ع)
4️⃣شب و روز چهارم: فرزندان حضرت زینب(س)، یا حر بن یزید ریاحی، یا طفلان مسلم یا برخی از اصحاب معروف مثل حبیب بن مظاهر، زهیر و...
5️⃣شب و روز پنجم: عبدالله بن حسن یا اصحاب امام حسین(ع)
6️⃣شب وروز ششم: قاسم بن حسن
7️⃣شب و روز هفتم: علی اصغر و در برخی مناطق حضرت ابوالفضل(ع)
8️⃣شب و روز هشتم: علی اکبر
9️⃣شب و روز نهم: روز نهم تاسوعا است و روضه حضرت ابوالفضل(ع) (عباس بن علی) خوانده میشود.
🔟شب و روز دهم: روز دهم روز عاشورا که روضههای مربوط به شخص امام حسین(ع) خوانده میشود.
🏴 #شام_روز_دهم: #شام_غریبان،
روضه حضرت زینب(ع). معمولا در مراسم شام غریبان چراغها را خاموش میکنند و با نور اندکی مثل نور شمع عزاداری میکنند. در برخی مناطق دستههای عزادار، عَلَم و کتل برنمیدارند و زنجیر و سینه نمیزنند.
🏻 #شیر_خوارگان_حسینی
📿همایش شیرخوارگان حسینی
از سال ۱۳۸۲ شمسی مراسمی با نام همایش شیرخوارگان حسینی و با هدف بزرگداشت علی اصغر(ع) فرزند امام حسین(ع) که در شیرخوارگی به شهادت رسیده است برگزار میشود. زمان این مراسم اولین جمعه ماه محرم است. این مراسم نخستین بار در تهران برگزار شد. در سالهای اخیر این همایش در کشورهای شیعهنشین دیگر نیز تشکیل میشود. حاضران این مراسم زنان هستند و کودکان خردسال خود را نیز به همراه میبرند.
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@zohoreshgh
◼️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم◼️
🔲🔳🔲🔳🔲🔳🔲
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
@zohoreshgh
❣﷽❣
⚫️ #شب_اول_محرم و پیراهن خونین حسین علیه السلام بر فراز آسمان اول
🌹به امام صادق علیه السلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم..
وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند.
💥ولی من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
🌹حضرت فرمودند: این چه حرفی است!
هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است...
🍃 ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر میشود...
📚 طبق روایتی دیگر میفرمایند:
🌑هرگاه شب اول محرم فرا می رسد، اول غروب و نزدیک به اذان مغرب که ماه نو در آسمان قرار می گیرد، مادرمان حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) از عرش الهی و بهشت برین پیراهن خونین جدم حسین علیه السلام را به آسمان اول می آورد و به سمت زمین تکان می دهد...
◾️ پیراهنی که آغشته به خون قلب و پیشانی و محاسن و حلقوم و نقطه نقطه ی وجود ایشان است.
🔘وقتی ایشان پیراهن را به سمت زمین تکان می دهند فریادی می زنند که صدای ایشان در تمام عالم می پیچد و به فریاد ایشان تمام ملائکه و سماواتیان به لرزه در می آیند و دل مومنین و محبان و عاشقان حسین (علیه السلام) مثل کاسه ی چینی در سینه شان تکه تکه و پاره پاره می شود...
▪️آجرک الله یا صاحب الزمان...
#فوروارد_یادت_نشه
▪️💠▪️💠◾️
📙ثمرات الاعواد: ۳۶.۳۷
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@zohoreshgh
⚫️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم⚫️
⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️⚪️⚫️
مداحی آنلاین - خانواده حسینی - استاد عالی.mp3
3.5M
🏴 #پادکست ویژه #محرم
♨️خانواده حسینی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دانشمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
مداحی آنلاین - آماده شو - حجت الاسلام عالی.mp3
2.41M
🏴ویژه ماه #محرم
♨️آماده شو
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
مداحی آنلاین - عظمت دهه اول محرم - حجت الاسلام عالی.mp3
1.94M
🏴عظمت دهه اول #محرم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۴۰
حاج محمود روی زانو نشست.
اشک های مینا رو پاک کرد،دست روی سرش کشید و گفت:
_نه..دیگه نمیتونه بیاد..بخاطر همین به من گفت بیام پیش تون.
-شما بازم میاین؟
بغلش کرد و گفت:
_بله عزیزم،بازم میام..مامانِ خاله فاطمه هم میارم،خوبه؟؟
مینا سر تکان داد و گفت:
_آره..زینبم میارین؟
-مگه تو زینب میشناسی؟!!
-خاله فاطمه همیشه زینبم میاورد.به من میگفت زینب آبجی کوچولوی منه.باهاش بازی کنم و مواظبش باشم.
-باشه دخترم،حتما میارمش.
بالاخره مینا لبخندی زد و راضی شد.
از اون به بعد،
حاج محمود همراه زهره خانوم و علی و امیررضا و محدثه و پویان و مریم به اون مرکز و مراکز دیگهی شبیه اون میرفتن و با بازی به بچه ها قرآن و مطالب دینی آموزش میدادن.
بیست روز از مرگ فاطمه گذشت.
حاج محمود یادداشت ها و صداهای فاطمه رو به علی داد.علی اول فقط نگاهشون میکرد،با اشک.چند روز طول کشید تا اولین یادداشت رو خوند.هر نوشته ای رو بارها و بارها میخوند و گریه میکرد.هرشب برای زینب یه لالایی و یه قصه با صدای فاطمه میذاشت تا گوش بده.
سه ماه دیگه هم گذشت.
علی کنار مزار فاطمه نشسته بود و قرآن میخوند.حاج آقا موسوی نزدیک میشد. بعد از احوالپرسی با علی،برای فاطمه فاتحه خوند.
علی گفت:
_حاج آقا،یادتونه شبی که برای برادرتون رفته بودید خاستگاری،فرداش اومده بودید خونه من؟
-آره،یادمه.
-چرا آدرس منو از فاطمه پرسیدید؟
-چون هیچکس دیگه ای از اطرافیان تو رو نمیشناختم.
-فاطمه بهتون گفته بود آدرس منو از کی گرفته بود؟
-نه،مگه از کی گرفته بود؟!
علی لبخندی زد و با همون لحن اون روز حاج آقا گفت:
_بماند.
-پس بهت گفته بودن که کار تو مغازه آقای معتمد رو ایشون برات پیدا کرده بودن.
علی تعجب کرد.
-نه...قضیه چی بود؟!!
-اون شبی که اطراف مسافرخانه دیدمت، مثلا اتفاقی بود.اما قبلش خانم نادری اومده بود مؤسسه.جریان رو مختصرتر از چیزی که تو گفتی،تعریف کرد.بعد گفت آقای معتمد دنبال همکار میگرده.ازم خواست ضمانت تو رو پیش آقای معتمد بکنم.آدرس مسافرخانه هم ایشون بهم داد.اون خونه ای هم که اون موقع اجاره کرده بودی،خانم نادری برات پیدا کرده بود.اجارهت دو برابر مبلغی بود که تو میدادی.بقیه شو خانم نادری میداد.اون پولی هم که اون موقع بهت قرض دادم،خانم نادری بهم داده بود تا بهت بدم.
علی از تعجب خشکش زده بود.
فاطمه هیچ وقت به روش نیاورده بود. سرشو انداخت پایین و سکوت کرد.
حاج آقا گفت:
_چند وقت پیش یکی اومده بود مسجد.گفت خانمی از طرف شما به ما کمک میکرد.الان چند وقته خبری ازش نشده.چند روز بعدش یکی اومد مؤسسه و گفت خانمی از طرف مؤسسه به ما کمک میکرد.مشخصات اون خانم گرفتم. متوجه شدم خانم نادری بوده.خودش کمک شون میکرده ولی به اسم من یا مؤسسه..ما هم برای مؤسسه هروقت مشکل مالی یا نیروی انسانی داشتیم، مطمئن بودیم میشه روی کمک ایشون حساب کرد.همیشه اولین نفر بودبرای کمک.تا جایی که میتونست دریغ نمیکرد.
نگاه علی به مزار فاطمه بود.
-فاطمه از حقوق خودش به جاهای دیگه هم کمک میکرده ولی حتی منم خبر نداشتم.
سرشو بالا آورد و به حاج آقا نگاه کرد.
-حاج آقا
حاج آقا موسوی هم نگاهش کرد....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۴۱
حاج آقا موسوی هم نگاهش کرد.
-جانم؟
-آدم اگه بخواد سرباز باشه باید چکار کنه؟
حاج آقا لبخندی زد و گفت:
_میخوای بری سربازی؟! باید بری دفترچه اعزام به خدمت بگیری.
علی هم خندید و گفت:
_داشتیم حاج آقا؟؟ جدی پرسیدم.
حاج آقا یه کم مکث کرد.
-اولین چیزی که سرباز امام زمان(عج) باید داشته باشه #بصیرته..امام شو #بشناسه..بدونه قراره سرباز کی باشه..تو آخرالزمان فتنه ها زیاده.سرباز باید بتونه حق و باطل تشخیص بده.اهل حق و باطل رو بشناسه..بعد #تهذیبنفسه..باید بتونه تو راه درست محکم باشه..وقتی سرباز باشی باید جامعه رو هم آماده کنی..
-حاج آقا چه سخت شد..پس من بیخیالش بشم..من کجا و اینایی که شما میگین کجا.
حاج آقا خنده ای کرد و گفت:
_صفر و صدی نیست علی جان.هرسپاهی سرباز داره.دسته داره.گروهان داره.لشگر داره.هرکی به اندازه #لیاقتش فرمانده میشه...بالاخره یه سیاهی لشگر هم داره دیگه،شما سیاهی لشگر میشی.
علی هم لبخند کوتاهی زد.
-حاج آقا من هرکی رو میبینم میگه میخوام بچه م سرباز امام زمان(عج) بشه.فقط از یه نفر شنیدم که گفت خودش سربازه.
-بله متاسفانه معمولا اینو میگن..البته همینکه تو این فکر هستن خوبه ولی این دور دیدن ظهور آقاست..الان آقا بیان بچه دوساله من باید سرباز آقا باشه یا خودم..درثانی کسی که خودش چیزی رو بلد نباشه نمیتونه به دیگران یاد بده.. کسی که خودش سرباز نباشه نمیتونه سرباز تربیت کنه.
-حاج آقا راه میانبر وجود داره؟
-ای تنبل..هنوزم دنبال راه های کوتاه و سریع میگردی؟
علی فقط لبخند زد.
-چیزی که تا الان من بهش رسیدم دوتاست.یکی احترام به پدر و مادر.یکی دستگیری از بنده های خدا.
-حاج آقا نگه داشتن احترام پدر و مادرمن خیلی سخته.
-ثواب شما هم بیشتره وگرنه من که پدر و مادر خوبی دارم که کار خاصی نمیکنم.. احترام به پدر و مادرت میتونه بال پروازت بشه علی جان.
دو ماه دیگه هم گذشت.
علی از پارک رد میشد.پسری حدود نوزده ساله با مردی که معلوم بود مواد فروشه، صحبت میکرد.پول داد و چند بسته مواد گرفت.مرد رفت و پسر جلوتر روی نیمکت نشست.علی کنارش نشست و بدون اینکه نگاهش کنه،گفت:
_خیلی بچه ای.
پسر با تعجب نگاهش کرد.
-با من بودی؟!!
علی هم نگاهش کرد.به اطراف اشاره کرد و گفت:
_بچه تر از تو هم مگه این دور و بر هست.؟
پسر که بهش برخورد بلند شد بره.علی گفت:
_مامانت بهت گفته با غریبه ها حرف نزنی.
پسر با اخم نگاهش کرد و دو قدم رفت.
علی گفت:
_از اون طرف نرو،اونجا مأمور داره..تا ببیننت میفهمن یه ریگی تو کوله ت داری..تو جیب جلوش.حداقل یه جای دیگه میذاشتیش....بچه.
پسر عصبی شد و گفت:
_من بچه نیستم..نوزده سالمه.
-من وقتی نوزده سالم بود،یک سال بود که خونه مجردی داشتم..با همه عشق و حالش.
پسر یه کم دقیق به علی نگاه کرد و گفت:
_پس تو هم از این ریگ ها به کیفت داشتی!..بهت نمیاد.
-اینا اسباب بازی بچه هایی مثل توئه... من از این کثافت ها استفاده نمیکردم،از بوی گند و دردسرش حالم بهم میخورد. من از چیزهایی استفاده میکردم که حتی اسمش هم نشنیدی..پولش هم نداری بری سراغش.
-حوصله نصیحت شنیدن ندارم.
دوباره دو قدم رفت.
علی گفت:
_حوصله ی گیر افتادن چی؟ داری؟
پسر سؤالی نگاهش کرد.علی گفت:
_بهت گفتم اون طرف مأمور هست.
پسر راهشو عوض کرد و رفت.علی هم رفت.دو روز بعد دوباره از اون پارک میگذشت.اون پسر رو هم دید.روی همون نیمکت نشسته بود و آبمیوه میخورد. پسرهم به علی نگاهی کرد و دوباره مشغول آبمیوه خوردن شد.علی نزدیک رفت و گفت:
_چطوری بچه؟
پسر با اخم نگاهش کرد.
-نه..دیگه بچه نیستی.
به نیمکت اشاره کرد و گفت:
_اجازه هست؟
پسر کوله شو برداشت و علی نشست.
-اینجا پاتوقته؟
-نه.
-پس چرا امروز هم اومدی؟ تو که دو روز پیش برا چند روزت خریده بودی..دیروزم اومده بودی.
پسر که فهمید دستش برای علی رو شده، نگاهش کرد.علی بالبخند نگاهش کرد و گفت:
_من معمولا یک روز درمیان از این مسیر و پارک رد میشم..اگه خواستی منو ببینی لازم نیست هرروز بیای.. البته انتظار کشیدن آدم رو بزرگ میکنه...حالا چکارم داشتی؟
-چیشد که از عشق و حالت گذشتی؟
-گفته بودی حوصله نصیحت شنیدن نداری...حوصله خاطره شنیدن چی،داری؟
-دارم.
علی چند ثانیه سکوت کرد.بعد گفت:....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۴۲
علی چند ثانیه سکوت کرد.بعد گفت:
_تو تا حالا مرگ رو یه قدمی خودت دیدی؟
-نه.
-من دیدم..یه قدمی هم نبود،خیلی نزدیک تر بود..همه چی روی دور آهسته بود،مثل فیلم ها..یکی میل گرد آهنی برداشت تا به سر من بزنه.میدونی اگه میل گرد به سر کسی بزنن،چی میشه؟ درجا میمیره...میل گرد رو برد بالا،صدم ثانیه هم نشد ولی برای من مدتی طول کشید.با خودم گفتم اگه الان بمیرم چی میشه؟ ترسیدم،از مردن..تا اون موقع از خدا فقط یه اسم شنیده بودم.گفتم خدایا اگه واقعا وجود داری یه کاریش بکن...تکان خوردن موهام بخاطر ضربه میل گرد رو حس کردم ولی تو همون چند سانت موهام اتفاقی افتاد که اون میل گرد به سرم نخورد...هنوز از اون مهلکه نجات پیدا نکرده بودم که بازم به خدا شک کردم،گفتم اتفاقی بوده...به دقیقه نکشید که دوباره مرگ رو دیدم..گفتم خدایا اگه الان هم یه کاریش بکنی دیگه بهت شک نمیکنم..تا جمله م تمام شد، نجات پیدا کردم.
-گذشتن از عشق و حالت برات سخت نبود؟
-بود،خیلی سخت بود..بعضی ها به پوچی میرسن و از همه چی دست میکشن..ولی من به پوچی نرسیده بودم. من غرق عشق و حال خودم بودم..برای همین گذشتن از عشق و حال برام سخت بود.ولی من آدمی نبودم که خودمو گول بزنم،بگم خواب و خیال بوده...راستشو بخوای جرأتشم نداشتم،میترسیدم اگه یه بار دیگه شک کنم،واقعا بمیرم.ولی ایمان هم نداشتم.رفتم دنبالش،خیلی گشتم،تا پیداش کردم..نمیگم پام نلغزید، نمیگم سخت نبود ولی ارزششو داشت.
-من به پوچی رسیدم..فکر میکنی برای من راحت تره؟
-اسمت چیه؟
-فرید...فرید نعمتی.
یک سال از مرگ فاطمه میگذشت.
زینب سه ساله بود.خیلی خوب صحبت میکرد.اخلاق و تن صداش و لحن صحبت کردنش،شبیه فاطمه بود.وقتی حرف میزد،همه فکر میکردن فاطمه داره صحبت میکنه.
زهره خانوم از علی خواست سر راهش، جلوی فروشگاه پیاده ش کنه.ولی علی ماشین رو پارک کرد و با زهره خانوم وارد فروشگاه شد.
با صبر و حوصله همراهیش میکرد،
و با شوخی درمورد خرید هاش نظر میداد.زهره خانوم هم همیشه مهربانی های علی رو با محبت های مادرانه جواب میداد.
وقتی برمیگشتن خونه،زهره خانوم به علی نگاه کرد و گفت:
_پسرم.
-جانم مامان خانوم
-هر مادری دوست داره خوشحالی و خوشبختی بچه هاشو با چشم خودش ببینه..تو واقعا پسرم هستی.منم مادرم. دوست دارم تو زندگیت آرامش داشته باشی،کنار کسی که بهش نگاه کنی و باهات حرف بزنه.کسی که همدمت باشه،مونست باشه.
علی متوجه منظور زهره خانوم شد. ناراحت گفت:
_از دست من خسته شدین یا دارین امتحانم میکنین؟
-هیچکدوم علی جان.شما وقتی ازدواج کنی،عضوی به خانواده ما اضافه میشه، عروس من میشه..پسرم،حقیقت اینه که فاطمه دیگه نیست ولی شما زنده ای،باید زندگی کنی.
چشم های علی پر اشک شد.
-زندگی من فاطمه ست..من الانم دارم با فاطمه زندگی میکنم و خوشبختم.
-پس چرا مثل سابق نمیخندی؟ مثل اون موقع هایی که صدای خندهت تو تمام خونه میپیچید..من مادرم علی.با اشک و بغضت میمیرم،با صدای خنده هات زنده میشم.
-من از زندگیم راضیم.همه ی غصه من دلتنگیه.دلم برای فاطمه خیلی تنگ شده.
ماشین رو کنار خیابان نگه داشت،
و پیاده شد.چند قدمی دور شد.با اینکه دوست داشت بازهم تو حال خودش باشه ولی اشک هاشو پاک کرد و رفت سمت ماشین؛با بغض.
بدون هیچ حرفی به خونه رسیدن.
زینب بدو رفت پیش علی.علی با لبخند و مهربانی بغلش کرد و باهاش حرف میزد؛با بغض.
خرید های زهره خانوم رو برد تو خونه.با زهره خانوم هم با محبت و مهربانی رفتار میکرد،مثل سابق.گرچه براش سخت بود ولی چون مادرش دوست داشت،بخاطر خدا دیگه بلند میخندید؛با بغض.
سه هفته گذشت.....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۴۴🌷 🌿شرح قرآنی دع
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
@zohoreshgh
❣﷽❣
🌷 #مهدی_شناسی ۸۴۵🌷
🌿شرح قرآنی دعای ندبه🌿
🔶فراز بیست و سوم
🍀لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَ الأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلی مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلی قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصاءِ وَلَدِهِ، إِلَّا الْقَلِیلُ مِمَّنْ وَفی لِرِعایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ. فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ، وَ اقْصِیَ مَنْ اقْصِیَ، وَ جَرَی الْقَضاءُ لَهُمْ بِما یُرْجی لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، إِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛
دستور رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) در آن همه سفارشاتی که نسبت به اهل بیت که یکی پس از دیگری هدایت گر بودند، عملی نشد و امّت بر دشمنی با آن حضرت پافشاری کردند و برای قطع رحم او و تبعید فرزندانش گرد آمدند، مگر اندکی که حق پیامبر را رعایت کردند و وفادار بودند و برخورد امت بی وفا به اهل بیت با آن همه سفارش این گونه بود: بعضی کشته، بعضی اسیر و بعضی تبعید شدند و طبق برنامهها و قضا و مقدرات
الهی به پاداشی که مورد امیدشان بود رسیدند؛ ولی غافل از آنکه این کشتنها مانع عزت نخواهدشد و مقدّر قطعی خداوند آن است که وارثان زمین در آینده تاریخ بندگان خالص خدا و متقین هستند. 🍀
💠این فراز به کوتاهی امت در اجرای سفارش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر امر امامت و ولایت امامان معصوم اشاره میکند و البته به آینده روشن برای بندگان پرهیزگار خدا وعده میدهد.
✅نکتهها
🔺۱. ابان گوید: «امام باقر علیه السلام به من فرمود: ما اهل بیت از قریش چهها که ندیده ایم؛ از ستمی که بر ما روا داشتند و علیه ما شوریدند و خاندان ما را کشتند، و پیروان و دوستداران ما از مردم چهها که ندیده اند! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درگذشت درحالی که حق و حقیقت ما را بیان فرموده بود و به پیروی از ما فرمان داده بود، ولایت و دوستی ما را واجب نموده بود و به آنان فرموده بود که ما به مردم از خودشان نسبت به آنان سزاوارتریم، و دستور داده بود تا حاضران این حقایق را غایبان برسانند. اما پس از درگذشت آن حضرت بر علی علیه السلام شوریدند؛ امیرالمؤمنین نیز با استناد به گفتههای رسول خدا درباره خود و آنچه را مردم از آن حضرت درباره وی شنیده بودند، با آنان احتجاج کرد».
🔺۲. امام حسن مجتبی علیه السلام در خطبه ای که هنگام صلح با معاویه ایراد نمود، شکوههایی داشت و از شایستگی خود و عدم لیاقت معاویه و از بنیان گذاران خط انحراف، بدون اینکه اسمی از آنها ببرد، به شدّت ناله کرد.
🔺۳. بخشی از این فراز به آیه ۱۲۸ سوره اعراف اشاره دارد که:
«قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بجویید و صبر و مقاومت کنید، زیرا زمین از آنِ خداوند است که آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد به ارث میگذارد و فرجام (نیک) از آنِ پرهیزکاران است».
برخی از نکتههای این آیه:
🔸الف) در این آیه دو فرمان همراه با دو بشارت مطرح شده است: فرمان به استعانت، امر به صبر، بشارت به وراثت زمین و پایان نیک برای متّقین.
🔸ب) امام باقر علیه السلام از حضرت علی علیه السلام نقل میکند که فرمودند: «من و اهل بیتم مصداق این آیه هستیم». و امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند: «فما کان للّه فهو لرسوله و ما کان لرسول اللّه فهو للامام بعد رسول اللّه».
بنابراین، اگر آیه میفرماید: زمین برای خداوند است، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام وارثان زمین از سوی خدا هستند.
🔸ج) از عوامل پیروزی و بیمه شدن در برابر تهدیدها، استمداد، توکّل، مقاومت و تقواست: «اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا؛ هم از او کمک بگیریم و هم خود صبر کنیم».
🔸د) نابودی حکومتهای ستمگر و جانشینی مؤمنانِ صابر، با اراده و مشیّت خداوند حتمی است: «یُورِثُها مَنْ یَشاءُ».
🔸ه-) شرط رسیدن به حاکمیّت، صبر و مقاومت و استعانت از خداوند است: «اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ».
🔸و) استعانت از خداوند و صبوری، نمودی از تقوا و پرهیزکاری است: «اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا... وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
🔸ز) اهل تقوا، هم در دنیا پایان نیک دارند: «یُورِثُها مَنْ یَشاءُ» و هم در آخرت، برندگان اصلی اند: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
🔸ح) امید به آینده ی روشن، وعده ی ادیان الهی از جمله اسلام است: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۸۴۴🌷 🌿شرح قرآنی دع
#مهدی_شناسی
#قسمت_845
#شرح_دعای_ندبه
#امام_زمان عج
#استاد_قرائتی
👈 #ادامه_دارد....
🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
🚦ما مامور به انجام وظیفه بودیم
نتیجه دست خداست :))
#انتخابات
☆ـــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🚨📊 سخنگوی ستاد انتخابات کشور:
‼️تااینجا 1355280 رای شمارش شده است
🟣پزشکیان 6939955 رای
🟢جلیلی 6359999 رای
#انتخابات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️به تو افتخار میکنیم مرد.
از اینکه به تو رأی دادیم،
برایت تلاش کردیم،
در کنارت وقت گذاشتیم پشیمان نیستیم.
تو متهم به فساد نبودی، نه خودت، نه اطرافیانت،
تو برای گرفتن رأی مردم دروغ نگفتی،
تو برای بیرون آمدن نامت از صندوق،
وعدههای پوچ ندادی،
تو تجارت ترس نکردی،
ما از راهی که با تو طی کردیم،
پشیمان نیستیم و همچنان به آینده امیدواریم.
🇮🇷 #سعید_جلیلی
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❇️ داستان ، از این به بعد جذاب خواهد شد.
باید دید روح آقا سید ابراهیم چه شگفتانههایی برای کسانی که سالها به او توهین و خدماتش را تحریف و انکار کردند کنار گذاشته است.
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌷امیر کبیر :
من ابتـــــــدا فکـــــر میکــــــردم کــــه مملکت،
وزیـــــر دانا میخواهد؛
و مدتــــــی بعد به این نتیجـــــه رسیـــــدم که مملکت شـــــاه دانا میخــــواهد؛
امـــــا اکنــــون میفهمم کــــه مملکت،
ملت دانـــــــا میخواهـــــد....
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
حاجی اگه اعداممون نمیکنی
مبارکت باشه!!
ان شاءالله از امروز آستینها رو بالا بزنی و بری تو آفتاب و به برنامهای که هیچ وقت ارائه ندادی عمل کنی 😮💨
امیدوارم از شهید رئیسی عزیز الگو بگیری و راهش را ادامه بدی...🤲
#انتخابات
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅سید
ببخش ما را
وقتی رفتی
💔بعد از یک روز جستجو پیکرت را پیدا کردیم ولی
⚠️بعد از چهل روز راهت را گم کردیم
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⚠️ همان جایی که هلیکوپتر شهید رئیسی سقوط کرد 😔
#انتخابات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
📚📚📚
📚
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که:
بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و
بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟😶
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
این جماعت خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است❗️
📖 تاریخ در حال تکرار است
امتحان انسان همیشه در طول تاریخ بوده و خواهد بود .
از به آتش انداختن ابراهیم و......تا به شهادت امام حسین ع ،،،
ولایت ، ولایت ، ولایت ، همیشه مرز شناخت انسانیت بوده و هست .
تا سلمان فارسی ها و مالک اشتر ها شناخته شوند و عمروعاص ها و عمر سعد ها در تاریخ به جا بمانند.
یا حق
#انتخابات
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
.
جنگل داشت نابود میشد
ولی درختا هنوز به "تبر" رای میدادن🪓
چون تبر قانعشون کرده بود
که دَستَش چوبیه پس از خودشونه.....
#انتخابات
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🚦خداحافظ زحمتهای رئیسی ،خداحافظ اقتدار امیر عبدالهیان ، خداحافظ آرامش..
سلام گرونی نوش جونتون باشه😊...
#انتخابات
☆ـــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❇️رقابت های انتخاباتی تمام شده و دیگر وقت برادری 🤝، برابری و همدلی است.
🇮🇷ملت ایران بازهم یک حماسه ی سیاسی دیگر آفریدند و پیروز واقعی انتخابات شدند.
♦️نتیجه ی انتخابات هر چه که باشد رای و انتخاب اکثریت ملت است و قابل احترام ؛
🔷همانطور که امام خمینی (ره) فرمودند:
میزان رای ملت است.
🔶اجازه ندهیم دشمن که از اختلاف افکنی در صحنه ی رقابت های انتخاباتی به نتیجه نرسید فرصت تفرقه افکنی در میان طرفداران رئیس جمهور منتخب و رقیب انتخاباتی او را پیدا کند.
✅همه ی مردم یکصدا و همدل با رئیس جمهور منتخب و با حفظ احترام ایام شهادت سالار❤️ شهیدان شادی و شور حضور سیاسی را با گفتن [ لبییک یا حسین ] ابراز کنند..
⬅️ منتخب مردم مورد احترام و رئیس جمهور همه کشور است و همه باید به او کمک کنند.
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
‼️طرف میگه بنزین رو ۲۵ تومن میکنم
دقت فرمودید ۲۵ هزار تومن لیتری،هر باک پر کنی میلیونی میشه ولی بازم بهش رای دادن
⛔️پس در نتیجه شما دغدغه ت اقتصاد نبوده و نیست الان تو یه کانالی نگاه میکردم یعنی تهمتی نبود که به اقای جلیلی نزده باشه
✅بعد تنها نکته ی مثبت برای پزشکیان نوشته بود اینه که به خانوم ها آزادی پوشش میده و اینترنت رو آزاد میکنه برید حال کنید همین
⚠️و این طرف اینقدر بی شعوره که نمیدونه این دوتا دست رئیس جمهور نیست اصلا
💢نمیدونم خدا چی شد که این شد اما لیاقتشونه دیگه
بنزین ۲۵ تومانی سلام
#انتخابات
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
صدای امام خمینی.mp3
2.58M
🚨🚨
کسانی که برای خدا کار و قیام میکنند، هیچوقت باخت ندارند!
آنها که برای دنیا کار میکنند، چه به آن برسند و چه نرسند، باختهاند!
🎙امام خمینی
ماها نباختیم 💪
#انتخابات
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️